همسر ملوان

تصویری: همسر ملوان

تصویری: همسر ملوان
تصویری: قصه شنیدنی کمال کامیابی نیا در حضور همسر، خواهر و شوهرخواهر فوتبالیستش 2024, آوریل
همسر ملوان
همسر ملوان
Anonim

زن کنار پنجره ایستاد و نظاره گر جمع شدن طوفان بود. او با همسر و دو فرزندش در ساحل دریا زندگی می کرد. او برای ماهیگیری رفت و او ماند. او مراقب خانه بود و از بچه ها مراقبت می کرد.

ابرها غلیظ شدند ، باد شدید شد ، و اضطراب او. او مکالمات با همسرش را به خاطر آورد که در آن از او خواسته بود این کمپین ها را ترک کند. برای خود یک تجارت در ساحل پیدا کنید. او گریه کرد و التماس کرد که شغل خود را تغییر دهد و می گوید اگر اتفاقی برای او بیفتد ، از این فقدان جان سالم به در نخواهد برد. او اصرار داشت که به خاطر بچه ها این تجارت را ترک کند. اگر او از دریا برنگردد ، چگونه می توانند بدون پدر بزرگ شوند؟ اگر او خانواده اش را دوست دارد ، باید دریا را رها کند.

او پاسخ داد که این آخرین بار است ، زیرا آنها به پول احتیاج دارند. و این عشق او به او و بچه ها بود. اما او دریا را نیز دوست داشت و ماندن در ساحل برای او وحشتناک بود. و او تصمیم گرفت او را فریب دهد و گفت که این آخرین بار است.

و حالا او در خانه می چرخید و عصبانی بود ، زیرا می ترسید اتفاقی برایش بیفتد. او احساس ناامیدی و ناتوانی کرد. او را متهم می کند که از او محافظت نمی کند.

چنین تجربیاتی هنگام ظهور رعد و برق ظاهر شد. و بقیه زمان آرام بود و یادآوری وعده اش را فراموش نکرد.

با گذشت زمان ، او دوباره به دریا رفت و اطمینان داد که این آخرین بار است. او آزرده خاطر شد. او قول داد ، و او ایمان آورد. اما همه چیز سر جایش ماند. این شبیه یک بازی بود - او گفت که او از خانواده مراقبت می کند ، و او از او مراقبت می کند. هر دو تجربه کردند ، اما همه کارها را به روش قدیمی انجام دادند ، به طوری که هیچ چیز تغییر نکند. برای آنها این زندگی بود …

آنها به محض ایجاد تنش و اضطراب بین آنها فاصله ایجاد کردند. وقتی شوهر به دریا رفت ، محل عشق و مراقبت بود. به این ترتیب آنها خانواده را در کنار هم نگه داشتند. آنها نپرسیدند اگر او در ساحل بماند چه اتفاقی می افتد؟ بعدش چی شد؟

وقتی او برای ماهیگیری رفت ، زن با افکار و تجربیاتش تنها ماند. تنهایی … احساس تنهایی و ترس کرد. اگه برنگشت چی؟ سپس او با دو فرزند تنها می ماند و چه می تواند بکند؟ او حرفه ای داشت ، اما آن را دوست نداشت.

او می خواست به دوخت لباس مشغول شود. بعضی اوقات برای همسایه ها خیاطی می کردم. آنها از کاری که او انجام می داد خوششان آمد.

او با همسرش مشورت کرد و پرسید آیا می تواند به دوره های طراحی مد برود؟ و او پاسخ داد که این غیر ضروری است ، زیرا صنعت ماهیگیری کافی است. او می ترسید از تجربیات خود برای او بگوید که او را مجبور کرد تا به عنوان طراح تحصیل کند.

فکر می کرد او را خودخواه می داند. اما در واقعیت - او او را خودخواه می دانست!

"به هر حال ، او به دریای محبوب خود می رود! او می گوید بدون او نمی تواند زندگی کند! این همان کاری است که خودخواهان انجام می دهند ، آنها همه کارها را برای خود انجام می دهند ، به خود و تجارت خود فکر می کنند. بنابراین در کودکی از والدینم شنیدم ، "او در قلب خود عصبانی بود ، اما جرات نمی کرد از ترس هایش که بیشتر و بیشتر او را ملاقات می کردند ، برای او بگوید.

او معتقد بود که او یک لحظه از دست رفته است - این خطر وجود دارد که او روزی باز نگردد. و این دغدغه او خواهد بود که به او این فرصت را بدهد که حرفه جدیدی کسب کند.

اما آیا می تواند بدون انتظار اجازه و برکت همسرش از خود مراقبت کند؟

از Uv دیمیتری لنگرن ، درمانگر گشتالت

توصیه شده: