همسر نوشت: "من تو را دوست ندارم"

تصویری: همسر نوشت: "من تو را دوست ندارم"

تصویری: همسر نوشت:
تصویری: هیثکلیف - من تو را دوست ندارم ایزابلا 2024, آوریل
همسر نوشت: "من تو را دوست ندارم"
همسر نوشت: "من تو را دوست ندارم"
Anonim

یک روز نامه ای از همسرم دریافت کردم. نه ، من به نقطه جغرافیایی دیگری نرفته ام ، گاهی اوقات زمانی که صحبت کردن به هیچ وجه آسان نیست برای یکدیگر می نویسیم.

این نامه شامل کلمات زیر بود:

"دوستت ندارم. شما خوب هستید و همه اینها ، به شما مربوط نیست ، من تازه فهمیدم که دوست ندارم و نمی توانم کاری در این مورد انجام دهم ، و مهمتر از همه ، من نمی خواهم. و من به جدایی فکر می کنم ، زیرا ادامه زندگی عادلانه نیست."

به بیان ساده ، غیر منتظره بود.

در آن زمان ، ما 20 سال با هم بودیم ، ازدواج کردیم ، ازدواج کردیم ، والدین سه فرزند بودیم ، با هم زندگی کردیم ، بدون نزاع و رسوایی های شدید ، هیچ چیز اجازه نمی داد که ما بگوییم - خوب ، آنچه باید اتفاق می افتاد رخ داد.

بدیهی است که من کامل نیستم ، اما من همسرم را دوست داشتم و هیچ دلیلی برای حسادت یا نارضایتی او نداشتم.

برعکس ، در آن زمان دوران حرفه ای او در حال پیشرفت بود ، من از خانه و بچه ها مراقبت می کردم و به این ترتیب او از نظر جسمانی خوب بود ، ماساژور را آموخت ، غذای خوشمزه و سالم را برایش پخت.

و من به عنوان یک مرد عجیب و غریب نیستم و "در شکوفه کامل" هستم.

به طور کلی ، این جمله بسیار غیر منتظره و دردناک بود.

به دلیل محدودیت های مالی ، ما نتوانستیم آنجا را ترک کنیم و موافقت کردیم که در حال حاضر در اتاقهای مختلف مانند همسایه ها زندگی کنیم.

آنچه که در آنجا برای همسرم اتفاق افتاد ، البته بسیار جالب بود ، اما سوال اصلی هنوز چیز دیگری بود: چه باید بکنم؟!

کیف را جمع کنید و بگذارید:

آنها می گویند ، خوب ، خوب ، شما خیلی دوست ندارید ، دوست ندارید ، نمی توانید زن باشید - آیا انتخاب شما نیست؟

یا خواستار همسری "بیش از زانو" و کشیش باشید ، شناسنامه فرزندان و عروسی را تکان دهید؟

یا او را بیرون بیندازید ، اجازه دهید او مرا در جاهای دیگر دوست نداشته باشد؟

به طور کلی ، "ازدواج" ، "همسر" ، "عشق" و "با هم بودن" چیست؟

و چه زمانی "همسر" دیگر "زن" بودن را متوقف می کند؟

حالا اگر همسرم با ماشین برخورد کرد و او تبدیل به یک "سبزی" شد ، آیا او همسر من است یا نه؟ آیا باید به دنبال سبزی دیگری باشم که "سبزی" نیست و وظایف خود را انجام می دهد؟

خط کجاست؟ لیست وظایف کجاست ، زن باید چه کارهایی را انجام دهد و چه کارهایی را نباید انجام دهد؟

و تا چه حد ، با چه کیفیتی؟

و چه کسی این مجموعه از گزینه ها را تعیین می کند؟

پاسخ ساده شد:

در حالی که همسر من زنده است و مرد دیگری انتخاب نکرده است ، او همسر من است و وظیفه من این است که او را دوست داشته باشم و از او مراقبت کنم و برای شرایط خاصی تنظیم شده است.

در هر صورت ، تا زمانی که قدرت وجود داشته باشد.

و اگر همسرم امروز نمی خواهد من را ببیند ، عشق من به او این است که در چشمان او گیر نکنم.

مانند یک دست: دستهای زیباتر ، قوی تر و ماهرتر وجود دارد ، اما بهترین و مناسب ترین دست برای من ، دست من است.

بنابراین اینجاست.

بهترین همسر برای من همسر من است.

در اینجا همه کلمات کلیدی کلیدی هستند.

این همسر و این وضعیت را خدا به من داده است ، و او مرا دوست دارد ، و این بدان معناست که باید چنین باشد.

شش ماه بعد ، بحران به پایان رسید و همسرم عاشق من شد ، همانطور که هرگز دوست نداشت ، و امروز رابطه ما به گونه ای است که هرگز بدون این "دوست نداشتن" نبوده و نمی تواند باشد.

برای نیم سال من همسرم را مانند همسایه دوست داشتم. آسان نبود.

شاید ، من هرگز چنین دعایی نکرده ام و به خدا نرسیده ام.

در این مدت ، من خیلی چیزها را فهمیدم و همچنین نامه ای به همسرم نوشتم.

در آن ، من گفتم که شما می توانید چیزی را به یکدیگر قول دهید ، در مورد چیزی توافق کنید ، کارهای زیادی برای یکدیگر انجام دهید ، یک تخت مشترک داشته باشید ، زیر یک سقف زندگی کنید - و با هم نباشید.

همه اینها می تواند مظهر "ما" باشد ، اما ماهیت آن نیست.

و برعکس ، می توانید دور باشید ، می توانید سکوت کنید ، نمی توانید هیچ قولی به یکدیگر بدهید ، و نمی توانید در هیچ چیزی به توافق برسید ، و می توانید با هم باشید.

شما حتی می توانید بمیرید - اما حتی در این مورد ، "ما" باقی می مانند.

چنین "ما" واقعی چیزی است از بالا ، احتمالاً در بهشت اجرا می شود ، اما در عین حال لزوماً ، آگاهانه و آزادانه توسط همه افراد روی زمین پذیرفته شده است.

این تصمیمی است که بله ، اکنون فقط "من" وجود ندارد ، بلکه از این پس "ما" وجود دارد.

فقط "من" فعلی و بالغ ، که دیگر به دیگری احتیاج ندارد ، می تواند به راستی چنین "ما" ای را انتخاب کند.

چنین "من" ای آموخته است که تنها باشد ، چنین "من" خودکفا است ، منبع زندگی را در همان بهشت ، در خدا یافته است.

این یک رابطه جدید است. این یک پروانه در کف دست است. و یک کف دست شما است ، و دیگری مال من است.در چنین رابطه ای ، من به همان اندازه که شما آماده هستید حرکت می کنم و شما - تا آنجا که می خواهید. و تا جایی که می توانم به شما اجازه می دهم.

در چنین رابطه ای ، "شما به من مدیون" سختی وجود ندارد ، این یک دست دادن داغ و ملایم بدون خواسته و انتظار است ، آنقدر داغ و قوی است که بدون سوزاندن ، به یکدیگر گرما می دهند ، و بسیار مراقب و ملایم به طوری که پروانه زنده می ماند

من دیگر شرایطی ندارم.

دوستت دارم.

توصیه شده: