هر روز در مورد مرگ: قسمت های مرده و سایر احساسات

فهرست مطالب:

تصویری: هر روز در مورد مرگ: قسمت های مرده و سایر احساسات

تصویری: هر روز در مورد مرگ: قسمت های مرده و سایر احساسات
تصویری: پس از مرگ روح انسان به کجا میرود ؟ / روح بعد از مرگ 2024, ممکن است
هر روز در مورد مرگ: قسمت های مرده و سایر احساسات
هر روز در مورد مرگ: قسمت های مرده و سایر احساسات
Anonim

امشب همان شب نیست.

و آزاردهنده به گوش خود فشار نیاورید

درباره تناسب اندام و رقص شکم شما!

امروز دیدم که چگونه یک پیرزن باستانی

سعی کردم گربه را در مترو بگذارم.

من رفتم. پس از همه ، من فکر کردم - از گرسنگی..

من می خواستم چهارصد روبل بدهم ،

اما باید چشم های پیرزن را می دیدی!

"گربه بگیر ، من به زودی میمیرم …"

در جهان ، در غبار زندگی روزمره

ناگهان خالی شد.

پیرزن از مرگش نمی ترسید ،

من سعی کردم گربه را از دست او نجات دهم …

ولادیمیر خالتسکی

به واسطه غریزه حفظ خود ، هر چیزی که با مرگ مرتبط است باعث ترس ، نفرت و انزجار می شود: از پوسیدگی و بوی جسد گرفته تا بریدن ناخن و مو. فروید غریزه جهانی (و شاید بیولوژیکی) مرگ (thanatos) را ثابت جهانی روان ما دانست. ما جلوه های آن را در بسیاری از اقدامات خود ویرانگر می دانیم ، اما میل آشکار به مرگ هنوز وحشیگری یا جنون تلقی می شود.

وقتی E. فروم در مورد نکروفیلی هیتلر نوشت و رهبر فرقه "معبد مردم" در گویان دور مرگ هزاران پیرو خود را آغاز کرد ، این به عنوان یک آسیب شناسی دور از ما تلقی شد. اما وقتی شهردار مسکو در دهه 90 با سکو آساهارا ، رهبر فرقه قاتل Aum Shinrike ، که اکنون در روسیه ممنوع است ، ملاقات کرد و رئیس جمهور منتخب مردم روسیه درهای باز بهشت را برای همه ما پیش بینی کرد ، این در مورد جنون میلیونی و پیروزی فرقه های نکروفیلوس در خانه ما.

داستان های وحشتناک مردگان درباره چه می گویند؟

تصویر
تصویر

از مجموعه A. N. آفاناسیف "داستانهای عامیانه روسی".

در یک روستا زن و شوهر زندگی می کردند. آنها طبق شادی زندگی می کردند. همه همسایه ها به آنها حسادت می کردند و مردم خوب که به آنها نگاه می کردند خوشحال می شدند. در اینجا معشوقه سنگین شد ، پسری به دنیا آورد و از همان تولد او درگذشت. دهقان بیچاره غمگین بود و گریه می کرد ، بیشتر از همه در مورد کودک کشته شد: اکنون چگونه به او غذا بدهیم ، بدون مادر خود او را بزرگ کنم؟ چند پیرزن را برای دنبال کردن او استخدام کرد. همه بهتر فقط چه تمثیلی؟ در طول روز ، کودک غذا نمی خورد ، او همیشه جیغ می زند ، هیچ چیز به او آرامش نمی دهد. و شب فرا می رسد - گویی او آنجا نیست ، بی سر و صدا و با آرامش می خوابد. چرا این چنین است؟ - پیرزن فکر می کند. - بگذار شب نخوابم ، شاید بشناسم. نیمه های شب او می شنود: شخصی بی سر و صدا در را باز کرده و تا گهواره حرکت کرده است. کودک ساکت بود ، انگار سینه در حال مکیدن بود. در شب بعد و در سوم دوباره همان چیز. او شروع به صحبت در مورد آن با دهقان کرد. او بستگان خود را جمع کرد و شروع به حفظ شورا کرد. بنابراین آنها به این نتیجه رسیدند: نه یک شب بخوابند بلکه جاسوسی کنند: چه کسی راه می رود و به کودک غذا می دهد؟ عصر همه روی زمین دراز کشیدند ، یک شمع روشن در سر خود گذاشتند و آن را با یک گلدان خاکی پوشاندند. نیمه شب در به کلبه باز شد ، شخصی به گهواره نزدیک شد - و کودک ساکت بود. در این زمان ، یکی از اقوام ناگهان شمعی را باز کرد - آنها به دنبال این بودند: مادر متوفی با همان لباسی که در آن دفن شده بود ، زانو زده ، به گهواره خم شده و کودک را با سینه مرده اش تغذیه می کند. فقط کلبه روشن شد - او بلافاصله بلند شد ، با ناراحتی به نوزادش نگاه کرد و بی سر و صدا بدون اینکه حتی یک کلمه به کسی بگوید رفت. همه کسانی که او را دیدند تبدیل به سنگ شد و نوزاد مرده پیدا شد.

این نقاشی افسانه ای در مفهوم آندره گرین از مادر مرده - به عنوان استعاره ارائه شده است. این مادری است که از نظر جسمی زنده است ، اما از نظر روحی مرده است ، زیرا افسرده است و کودک را با شیر مسموم تغذیه می کند. در یک فرد بالغ ، مجموعه مادر مرده خود را در ناتوانی در حل تعارضات ، وارد شدن در روابط عاشقانه ، استفاده از توانایی های آنها ، تعیین و دستیابی به اهداف و به طور کلی زندگی خود را رها نکردن نشان می دهد.

در روند تجزیه و تحلیل ، در هر مورد ، افسردگی کودک آشکار می شود ، که با از دست دادن زودهنگام یک شیء دوست داشتنی همراه است. ناراحتی مادر و کاهش علاقه او به فرزند در افسردگی مراجعه کننده به چشم می خورد.

شدیدترین موارد ، شبیه دلبستگی به مرده ، با مرگ قبلی کودک دیگر در سنین پایین یا وقوع حاملگی همراه است.این دلیل به دلیل مخفی نگه داشتن یا عدم توجه مناسب ، از هوشیاری خارج می شود. در همین حال ، فردی طوری زندگی می کند که گویی جسد برادر یا خواهر متوفی را حمل می کند.

چند تصویر دیگر از استاد افسانه ها در مورد مردگان ، ویلهلم هاف. محدودیت سنی 12+.

"قلب سرد"

پیتر مونک معدن ذغال سنگ رویای پول آسان ، زندگی غنی و بی دغدغه را در سر می پروراند. برای این منظور ، او قلب زنده خود را به روح شیطانی جنگل - میشل هلندی - می فروشد و در عوض قلب سردی دریافت می کند. اکنون پیتر پول زیادی دارد ، اما ثروت برای او شادی به ارمغان نمی آورد - به هر حال ، یک قلب سنگی سرد نه می تواند شادی کند و نه غمگین شود. پیتر با درک این موضوع به دنبال بازگرداندن قلب واقعی خود است و با کمک روح - مرد شیشه ای - موفق می شود.

V. Gauf می گوید هیچ چیز گرانتر از وجدان ، مهربانی و انسانیت پاک نیست. و اگر او اشتباهی مرتکب شده باشد ، کشنده نیست و زندگی فرصتی را برای رفع همه چیز فراهم می کند.

"داستان دست بریده"

یک فرد غریبه با روپوش قرمز از دکتر تسالیکوس دعوت می کند تا سر یک دختر مرده را قطع کند. دکتر با یک پاداش خوب موافقت می کند ، و سپس متوجه می شود که دختر زنده است - او فقط خواب بود! و او را کشت. پس از مدتی از جنایت وی مطلع شد و با صدور حکم دادگاه ، او دست چپ خود را از دست داد.

نقض قانون اساسی باعث مرگ نمی شود ، خدمات مرگ بدون عواقب باقی نمی ماند. جداسازی سر و بدن همیشه در مورد مرگ بوده است ، و همین امر در شکل نمادین در مورد قطع احساسات با استفاده از خشونت آشکار یا ضمنی علیه شخص است. هرکسی که دیگری را به این شکل اعدام می کند ، حتی بدون اینکه بداند ، خودش تکه تکه شده و از عملکردهای حیاتی محروم می شود. اگر بعد از چنین شخصی حتی عذاب وجدان نداشته باشد ، او در نهایت و به طور برگشت ناپذیر مرده است. در یک افسانه ، عذاب وجدان پزشک را در تمام عمر همراه می کند و این بدان معناست که هنوز جرقه ای از زندگی در او حفظ می شود.

"کشتی ارواح"

یک داستان عرفانی در مورد یک هلندی پرنده ، که در آن وقایع وحشتناکی در شب اتفاق می افتد. احمد و خدمتکارش کشتی غرق شده ای را در دریا می بینند و تصمیم می گیرند از آن بالا بروند. روی عرشه ، آنها مردگان را در خون غرق می کنند. سر ناخدا مرده به دکل میخ کوب شده است ، جنازه او در نزدیکی آن ایستاده است. احمد و خدمتکارش که با وحشت درگیر شده اند ، در تلاشند تا از غول های وحشتناک شکنجه شده خلاص شوند ، اما هیچکدام از آنها قابل جابجایی نیست. قهرمانان در کشتی وحشتناک می مانند ، اما مردگان شب زنده می شوند ، می خورند ، میهمانی می کنند و بین خود قسم می خورند. معلوم می شود که نفرین وحشتناک راهبی که توسط دزدان دریایی کشته شده است بر کشتی تحمیل شده است.

داستان می گوید وقتی زنده هستیم در یک بحران جدی قرار می گیریم ، آسیب می بینیم و ایمان خود را از دست می دهیم (قتل راهب) ، می توانیم با چشم های خود دنیای مردگان را ببینیم ، جایی که هیچ چیز تغییر نمی کند و فقط بارها و بارها با وسواس ثبات در شب در هوشیار گرگ و میش همان وضعیت را بازی می کند. ناخدا با سر جدا شده از بدن و با جسمی عاری از ذهن هرگز کشتی خود را به بندر مقصد نمی رساند. کشتی او ، شخصیت خود انسان را ، بی پایان و بی معنا در آبهای ناخودآگاه می شتابد.

چگونه قطعات مرده ظاهر می شوند و سپس فعال می شوند؟

تصویر
تصویر

دلایل اصلی تروما است که تجربه نمی شود و در آگاهی ادغام نمی شود. چیزی که باقی می ماند و کنار گذاشته می شود و در خارج از هوشیاری می میرد. هنگامی که نیروهای اصلی مجبور به عقب نشینی می شوند ، یک سرباز مجروح در میدان جنگ می رود.

زندگی با مرده منجر به مرگ می شود ، در حالی که ما نمی توانیم او را دفن کنیم و با او زندگی کنیم ، انگار او هنوز زنده است.

ترومای مزمن که با کنترل بی امان کسی در ارتباط است هنگامی که شخص مهمی زندان افکار ، احساسات و خواسته های ما می شود. آشکار کردن کنترل فردی با خشونت ظاهراً از نیت خوب ، به دلیل ترس خود و عدم اعتماد به دیگری در مورد قتل آهسته است.

مطمئن ترین راه برای کنترل فرزند ، همسر ، شوهر ، کشتن او است.اجساد حداقل در طول روز و تا زمانی که به آنها پشت نکنید ، قابل پیش بینی رفتار می کنند. گزینه لباس پوشیدن برای تبدیل فرد مورد علاقه خود به یک زامبی ، یک چوب سیاه ، یک خوک و هر موجود دیگری عاری از ذهنیت و روح.

اگر خود را در افسردگی و بی تفاوتی می بینید ، در هیچ چیزی معنی نمی بینید ، از زندگی می ترسید ، در مقابل عدم قطعیت یخ می زنید ، از همه چیز جدید می ترسید ، به خودانگیختگی اعتماد ندارید و برای کنترل تلاش می کنید - این به این معنی که برخی قسمت های مرده در شما فعال شده است.

مهم است که در اینجا بفهمید که این واقعاً چیز وحشتناکی نیست و به هیچ وجه شبیه جسدی نیست که به بدن شما گره خورده باشد.

او اغلب شبیه یک کودک رها شده ، بیهوده و رها شده به نظر می رسد. از آنجا که در مورد امکان احیای آن تردید وجود دارد ، من می خواهم از شر آن خلاص شوم ، فراموشش کنم ، آن را به خاطر نیاورم ، پنهان کنم ، دفن کنم ، اما هر چقدر هم تلاش کنیم ، در علائم و رویاها خود را به یاد خواهد آورد.

در بسیاری از فیلم های ترسناک ، بدترین چیز نوزاد یا کودکی است که ناگهان شروع به بازی مثل یک هیولا می کند. این نگرش آگاهی ما است - ترسیدن و فاصله گرفتن از این قسمت کودکانه که باید پذیرفته شود. اما او دائماً این موضوع را نفی می کند.

بخش قابل توجهی از روان درمانی دقیقاً مربوط به این است که مراجعه کننده را ببیند ، از ترس دست بکشد و فرزند درونی خود را با ضربه و درد خود بپذیرد. در واقع ، در این قسمت به ظاهر مرده است که بزرگترین پتانسیل زندگی است.

مشکل روان پریشی

تصویر
تصویر

برای خودشناسی ، ما به دیگری نیاز داریم ، که در آن مانند یک آینه منعکس شده ایم. خود روانی که از بدن رها می شود ، آن را به عنوان دیگری می بیند و می تواند قدرت ، ضعف ، بیماری ، پیری آن را مشاهده کند. گاهی اوقات بدن شما به عنوان یک مرده درک می شود که می خواهید از شر آن خلاص شوید و این در همه جا اتفاق می افتد. من در سر زندگی می کنم و نمی خواهم در بدن فرو بروم.

حفره های بدن - عدم وجود یک مادر و / یا پدر خوب در داخل - با مواد نکروتیک پر شده است و بدن به عنوان یک مرده یا یک حیوان مرده که به من گره خورده است تصور می شود.

در موارد شدید ، کمک جراح مورد نیاز است ، نکروتیک را قطع کرده و خلوص بدن را مطابق با تمام قوانین ضد عفونی کننده بازیابی می کند. در موارد مکرر ، ما در مورد یک بیماری روان تنی صحبت می کنیم که با اختلال عملکرد تا حدی زنده تلقی می شود.

یک اختلال عملکردی به یک اختلال ساختاری تبدیل می شود و به آن از نظر جسمی بیماری می گویند. بیماری به عنوان پیشگام مرگ به همراهی مادام العمر تبدیل می شود ، جسدی که قبلاً با آن ازدواج کرده بودند گره خورده است ، اما عفونت ناشی از مرگ رخ داده است. مرگ بیرون از در نیست ، بلکه در درون بدن خود شماست. و فقط پزشکان آموزش دیده قادر به تماس با او ، اندازه گیری دمای بدن ، تعیین محل با دستگاه های پیچیده خود ، تجویز داروها ، قطع التهاب و تخریب بافت از بدن هستند.

روانشناسان در مورد تلاش درونی که فعالیت روح را با بدن پیوند می دهد صحبت می کنند ، دین درباره معنویت بخشی به بدن. اما تعداد کمی از مردم معتقدند که بدن می تواند به معبد تبدیل شود و ترجیح می دهد از آب مرده و آنتی بیوتیک ها (علیه زندگی) از زرادخانه طب سنتی برای احیای جسد استفاده کند.

نه تنها پیشرفت علم ، بلکه رسانه های جمعی نیز تصویر یک زامبی - یک بدن گرسنه و بی روح را برای ما به ارمغان آوردند. در نظریه روان درمانی ، تز در مورد رفتار خودکار و ناخودآگاه یک فرد به طور گسترده ای شناخته شده است ، و در عمل روانشناسی ، آنها سعی می کنند با دور زدن انیمیشن ، نقص ها را برطرف کرده و کار یک دستگاه زامبی را بازیابی کنند.

میل به مرگ

تصویر
تصویر

ترس از زندگی ناشی از وجود مردگان در خود است. مرده ها نمی خواهند به زنده ها و همچنین زنده ها به مردگان نگاه کنند. از این رو تنظیمات برای جستجوی بیماران و مجروحان در خارج ، به منظور هماهنگ سازی مردگان در داخل و خارج است.

روابط وابسته زمانی شکل می گیرد که یک فرد به ظاهر سالم به دنبال فردی است که از این اعتیاد رنج می برد و اغلب در حال مرگ است.فرد وابسته به خود بیمار را به دوش می کشد ، هر حرکتی را به همان شیوه ای که در شکنجه های باستانی دیگر هنگامی که بیمار مبتلا به سفلیس با یک فرد سالم گره خورده بود کنترل می کند.

به جای کشف و احیای مردگان در خود ، مردم مشغول نجات هستند - آنها در ماموریت های بشردوستانه به آفریقا می روند ، به گروه های داوطلب می پیوندند ، به کار در بیمارستان ها و آسایشگاه ها می پردازند ، مددکار اجتماعی ، روانشناس ، نجات دهنده حیوانات بی سرپناه و غیره می شوند. اوج کار یک آسیب شناس است. در آن کاملاً مشخص است که چه کسی شاد ، گرم و زنده است و چه کسی سرد و مرده است.

در اتاق کالبد شکافی ، مانند یک قبرستان ، آرام ، آرام و رسمی است - مردگان داخل با مردگان بیرون متحد می شوند.

یادگاری موری

گاهی اوقات ، برای غلبه بر آسیب ، احیا و زنده شدن ، باید با خود شیطان قرارداد ببندید. مانند مارگاریتا بولگاکف ، باید دعوت را پذیرفت و ملکه توپ شد تا به مردگان سرکش سلام کند. آنها نزدیک می شوند ، تعظیم می کنند ، دست را می بوسند و به لطف شیطان ، بدون در آغوش گرفتن و زانو زدن عقب می روند.

حتی در چنین سناریویی ، تماس با مردگان می تواند شکنجه باشد ، اما گذر از آن ، در صورت برآورده شدن همه مناسک و شرایط ، بهبود یافته و به سطح بالاتری از فعالیتهای حیاتی منتقل می شود. میخائیل بولگاکف در این باره می گوید و با تمام مناسک انتقالی شروع ، که در آن یک مرگ نمادین زندگی می کند ، گواه است. بر همین اساس ، شیوه های درمانی ایجاد می شود ، که در آن هنوز هم ممکن است نکروتیک دیده شود ، زنده بماند یا متحرک شود.

با شروع جادوگران و شامان به دنیای پایین ، شفا دهندگان قرون وسطی ، جستجوی اجساد برای تحقیقات آناتومیکی ، و تا روانشناسان امروزی ، درمان نه تنها با بالاترین فضل ، بلکه با حمایت نیروهای تاریک همراه بود. و خود تمرین کنندگان در رابطه خاصی با صاحب دنیای پایین ، شیطان ، ارواح و غیره ، تا ناخودآگاه مدرن گرفتار شده بودند. آه ، این روانشناسی عمیق!

با فرو رفتن در مردگان ، ما به دنبال زندگی در آنجا و جلوه های انیمیشن هستیم.

یک کودک ، برای پیدا کردن یک موجود زنده ، اسباب بازی ها را جدا کرده و می شکند. انسان شناسان و باستان شناسان ، با حفاری قبرها و شهرهای باستانی ، زندگی مردمان دوره های گذشته را از بقایای آن باز می گردانند. شکارچیان و قاتلان باستانی همه زمان ها سعی می کنند جرقه گریزان زندگی را در چشمان طعمه در حال مرگ ببینند. سادیست ها از درد و ناله های شخص دیگری به عنوان جلوه ای از زندگی راضی هستند ، تحریک کنندگان داخلی وقتی صدای جیغ خشم را می شنوند ، انفجار نیرو دریافت می کنند. شخصی برای دیدن خون و احساس زنده بودن دست خود را می برد ، کسی بدون هیچ اجبار خارجی ناله و ناله می کند.

انسان در همه جلوه های متمدنانه و وحشیانه اش به طور شهودی حدس می زند که مرگ در زندگی کمین کرده است و مرگ راز زندگی را فاش می کند.

مرگ تولد دوباره است

تصویر
تصویر

تیره بودن موضوع مرگ ارتباط مستقیمی با درک خطی زمان و عدم درک نسبی بودن نهایی هر چیزی دارد. اگر به فصل های متغیر ، تغییر متناوب دوره های زندگی فرد نگاه کنیم ، ماهیت چرخه ای زمان را درک می کنیم. بعد از پاییز زمستان ، زمستان بهار ، زندگی به مرگ و مرگ به تولد دوباره منتهی می شود. ما بارها مرده ایم ، اما دوباره متولد شده ایم و با کیفیت جدید به زندگی خود ادامه می دهیم. برای اینکه چیزی جدید و خوب به دنیا بیاید ، چیزی قدیمی باید منسوخ شود ، بیمار شود و بمیرد - محبت دوران کودکی به پدر و مادر ، عشق قدیمی ، ایده ها و عادات قدیمی.

برای تولد ، شرایطی لازم است ، از جمله برای تولد I شخص ، که بلافاصله اتفاق نمی افتد و به زنان و زایمان نیاز دارد. اضطراب هنگام تولد (اضطراب جدایی) با بزرگ شدن و حرکت به مرحله بعدی زندگی با وظایف خود تداخل ایجاد می کند و شخص به شخص "بستگان" معنوی در شخص خویشاوندان ، دوستان ، مربیان و متخصصان نیاز دارد.

برای اینکه چیزی دوباره متولد شود ، شما همچنین به شرایط مناسب ، کمک خارجی و ایمان به احتمال تولد مجدد ، با وجود بیهوده بودن تلاش ها ، اجتناب ناپذیر مرگ و وجود اجزای مرده در روح خود نیاز دارید.

احیا - یخ زدایی

چگونه قسمت های مرده در روان زنده می شوند و با چه جلوه هایی می توان فهمید که این اتفاق می افتد؟

اول ، سطح اضطراب و تصور اجتناب ناپذیر تغییر افزایش می یابد. این با افزایش احساس گناه ، شرمساری از خود و افزایش پرخاشگری گسترده همراه است. اگر تجاوز خودکار و کینه با مرگ همراه باشد و آن را تسریع کند ، پرخاشگری به سمت بیرون ، نارضایتی ، تحریک پذیری نشان دهنده احیا و ظهور مرزهای خود است. این وضعیت بهتر نمی شود ، اما به وضوح زنده تر است. کسانی که عادت دارند در این دوره ما را مرده ، آرام و کنترل شده ببینند ، ناراحتی قابل توجهی را تجربه می کنند.

در مرحله بعد ، احساساتی ظاهر می شوند که می توانند به یک سریال مثبت و کامل در زندگی نسبت داده شوند:

کنجکاوی و علاقه به زندگی ، اشتیاق ، بی حوصلگی ، اعتماد به نفس ، غرور ، شادی ، الهام ، لذت ، قدردانی ، احترام ، همدردی ، عشق ، لطافت ، اعتماد. همه آنها شهادت می دهند که آنها مدتی با فراموش کردن مرگ توانستند به منبع زندگی متصل شوند. با داشتن این احساسات ، ما دیگر شیر یا سرکه مسموم نمی خوریم ، بلکه شراب و عسل می خوریم ، نه مرده ، بلکه آب زنده.

توصیه شده: