2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
سالهاست که من نیاز به بخشش را عذاب می دهم ، که کتابهای هوشمندانه مختلف ، افکار عمومی و اخلاق مسیحی به طرز رقت انگیزی به من القا کرد. به نظر من این نوعی کمین جهانی بود ، زیرا من نمی توانستم برخی از شخصیت ها را ببخشم و احساس گناه با موفقیت افزایش یافت - خوب ، چگونه می تواند باشد ، زیرا افراد باهوش می نویسند ، اما من نمی توانم. و سپس ، ذهن پرسشگر من نمی تواند منطق خط "من گناه کردم - به کلیسا آمدم - گناهان شما بخشیده شد - من به گناه ادامه دادم" را درک نکند. اکثریت قریب به اتفاق شهروندان به این صورت زندگی می کنند ، حتی با آگاهی یا توبه یا با جلوگیری از رفتارهای نادرست ، تصویر روشن خود را کدر نمی کنند.
من در مورد بخشش افکار زیادی دارم ، اما می دانم (اکنون من قبلاً می دانم) که شما نمی توانید کسی را که توبه نکرده است ببخشید ، بخشش واقعا امکان پذیر نیست.
انتقام ، به عنوان یک عمل بخشش قطبی ، برای همه مناسب نیست. مارینا تسوتایوا گفت که قدرت یک فرد نه در آنچه او می تواند انجام دهد ، بلکه در آنچه او نمی تواند نهفته است. این درباره ایجاد عمدی شر است ، حتی اگر در پاسخ ، باز هم باید بتوانید …
بعدش چی شد؟ انتقام جور در نمی آید ، نمی توانی ببخشی …
واضح است که شما شخصی را از زندگی خود حذف می کنید ، یا همچنان به هم نزدیک می مانید ، وانمود می کنید که همه چیز خوب است ، اما مکان همچنان درد می کند.
در این مرحله من چندین سال گیر کرده ام. چندین سال طول کشید تا رشد کنم تا جایی که بتوانم به احساسات خود اعتماد کنم. و اگر خشم در پاسخ به شرارت وارد شده قوی ترین این احساسات است ، پس اینطور هم باشد.
اگر شخصی تسلیم افکار عمومی یا دستورات دینی شود و "سعی کند" مجرم را ببخشد ، این خشم و عصبانیت را در اعماق خود پنهان می کند ، سرکوب می کند. و به نظر می رسد که کاملاً موفق است. اما احساسات سرکوب شده چاره ای می یابند - در خستگی مداوم ، در تحریک ، در شوخی های تند یا سرزنش های تلخ ، یا در سکوت صفراوی ، آمادگی برای انفجار ناگهانی. اما علاوه بر عصبانیت ، درد واقعی نیز وجود دارد که بسیاری از آن را تجربه می کنند. و ندای "فراموش کردن و بخشیدن" فراخوانی برای نادیده گرفتن و کاهش ارزش این درد است.
همه اینها جنبه دیگری دارد.
بخشش همیشه موقعیتی است از بالا ، از بالا. در اینجا من بسیار متعالی ، بزرگوار هستم و شما را می بخشم! من کی هستم که ببخشم؟ در قدیم می گفتند - خدا می بخشد. و من چنین شک دارم که برای طرف دیگر ، بخشش بدون توبه نیز خوب نیست - بنابراین من همیشه شخصی را می بخشم ، ببخش ، همه خودم خیلی خوبم … (اوه ، غرور!) ، اما کیست او سپس؟ روابط نیاز به تعادل دارند ، سپس پایدار هستند و وقتی من همیشه در اوج هستم ، چه نوع تعادلی وجود دارد. خسارت باید در هر صورت جبران شود ، سپس تعادل ایجاد می شود و روابط بیشتر امکان پذیر می شود. خسارت با کلمات جبران نمی شود. "مرا ببخش" در اینجا کار نمی کند. توبه ، پشیمانی ، تلاشی برای بازگرداندن آنچه نابود شده است ، نوعی عمل - این همان چیزی است که لازم است. خروجی ، همانطور که اغلب اتفاق می افتد ، همان ورودی است: اگر کار بدی انجام داده اید ، کار خوبی انجام دهید ، آن را جبران کنید.
غرامت انتقام نیست این درباره "بگذارید برای شما هم بد باشد!" این در مورد قرار دادن چیزی خوب در طرف دیگر مقیاس به منظور غلبه بر بدی است که انجام شده است.
غرامت برای هر دو طرف مهم است. طرف بخشنده یک ضد تعادل و فرصتی برای اثبات خود به عنوان یک فرد سخاوتمند دریافت می کند. و طرف ارائه دهنده غرامت - شانه ها را صاف و بدون بار گناه ، و - که بسیار مهم است! - فرصتی برای مشارکت در روابط بیشتر به صورت مساوی ، بدون بدهی ، و - مهمتر از همه! - گامی بزرگ در توسعه معنوی زیرا توبه ، اگر واقعاً از صمیم قلب باشد ، کار بزرگی است. صادقانه به آنچه انجام شده نگاه کنید ، بفهمید ، درد دیگران را احساس کنید ، شهامت اعتراف را پیدا کنید …
من این فکر را گرم می کنم که بیشتر در افراد خوب وجود دارد تا بد ، و حتی اگر آنها کاری ناشایست انجام دهند ، کاری شبیه به وجدان آنها را آزار می دهد.و اگر همه چیز در این جهان ارزش خاص خود را دارد ، احساس گناه نیز پرداخت ضعیفی نیست که شخص بدون توبه به خود اختصاص می دهد.
همه اینها به شرطی که فرد آخرین حرامزاده نباشد. و اگر مورد دوم باشد ، بخشش من یک هدیه بسیار زیبا برای او خواهد بود. من توان خرید چنین هدایایی را ندارم. گاهی اوقات منابع و قدرت بیشتری در "بخشش نکردن" وجود دارد تا "بخشیدن" ، قدرتی که به فرد اعتماد به نفس ، توانایی و حق دفاع از خود را در آینده می دهد.
توصیه شده:
بار دیگر در مورد عشق روان رنجور
چرا مردم عاشق می شوند؟ بسیار ساده است: آنها ناگهان بازتاب خود را در شخص دیگری می بینند. این همدلی ما را توضیح می دهد. اما همدردی با عاشق شدن در این تفاوت است که شباهت بسیار ضعیف تر است ، به طوری که وجود را بدون دو برابر آن تصور نمی کند. عشق بحث دیگری است.
در مورد فرم ها ، در مورد دور و بخشش
می بینید - زمان ستاره ها می گذرد ، و به نظر می رسد زمان جدایی برای همیشه فرا رسیده است … … و من تازه فهمیدم که چگونه باید باشد عشق و ترحم و ببخشید و خداحافظی کنید. اولگا برگگلتس "تابستان هند" من مدت زیادی است که زندگی می کنم - به زودی پنجاه دلار دریافت می کنم ، اما هنوز نمی دانم چگونه باید خداحافظی کنم.
من دیگر نمی خواهم مردی در لباس زیر باشم - در مورد تعادل انرژی زنان و مردان
اخیراً بسیاری از زنان با درخواست زیر آمده اند - خسته از مرد دامن دار ، خسته از شخم زدن مانند اسب. من می خواهم زن باشم ، احساس زن بودن کنم. به من کمک کنید تا با طرف زنانه شما تماس بگیرم ، انرژی زنانه را بازیابی کنم ، در غیر این صورت من مردانگی زیادی دارم.
اولین بار است که به روان درمانگر مراجعه می کنید؟ در مورد جلسه اول
بنابراین ، فرض کنید شما قبلاً تصمیم گرفته اید که می خواهید به چه کسی برسید. شما ممکن است یک س questionال یا س questionsالاتی را ثبت کرده باشید که در آن از روان درمانگر انتظار کمک دارید. همانطور که کارشناسان می گویند روز اولین جلسه یا مصاحبه اولیه فرا رسیده است.
بار دیگر در مورد امنیت
بنابراین ، آنچه در روان درمانی عادی اتفاق می افتد (و باید باشد) و در هیچ موردی نباید باشد. اول ، یک سلب مسئولیت مهم ، به نظر من: متأسفانه ، اکثر ما ، به هر شکل ، در دوران کودکی با خشونت روبرو بودیم و همچنان در زندگی با آن روبرو هستیم. احتمالاً می توانیم این را بگوییم خشونت نوعی "