2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
بیشتر موارد خشونت خانگی نه توسط "دیوانه های ترسناک" ، بلکه توسط افراد نزدیک و آشنا که قربانیان به آنها اعتماد دارند ، انجام می شود. و سپس یک فرد طیف کاملی از احساسات را تجربه می کند ، از ترس تا شرمندگی. چگونه می توان گفت چه کسی باور خواهد کرد؟ بله ، و اغلب کسی نیست که به او بگوید. به هر حال ، اطرافیانشان به احتمال زیاد باور نمی کنند ، آنها طرف تجاوزگر را خواهند گرفت و "به نظر شما" که قربانی را دیوانه می کند و شاید هم مخرب است را اضافه خواهند کرد "چنین مادر شگفت انگیزی مانند شما نمی تواند این کار را انجام دهد. "و" شما بیش از حد عصبی هستید و همیشه برای خودتان اختراع می کنید."
پشتی خمیده روی صندلی نشسته بود. صورت نیمه پنهان در رشته های سیاه و خاکستری ، دستان زیبا ، ناخن های نامرتب است. انگشتان بلند به طور مساوی حرکت می کنند. صدا پایین و یکنواخت است.
- از درمانگران سنتی متنفرم. آنها همیشه به مردم آسیب می رسانند. به عنوان مثال ، یکی مرا با شمع هایی با چوب افسنت شفا داد. شمع ها عبارتند از: تزریق چوب افسنطین و موم ، و ظاهراً بهبودی از این شمع حاصل شده است. شما باید دستان خود را روی شمع ها بگیرید و سپس "انرژی مستقیماً به چاکراها می رود". در اینجا فقط سوختگی از این وجود دارد. تا درجه سوم. پوست باید کمک کند تا کمک کند. هذیان ، اینطور نیست؟ - و شگفت زده و امیدوار به نظر می رسد.
- و چگونه با آن برخورد کردید؟
- من فرار کردم ، و مهم نیست که چگونه آنها مرا مجبور کردند ، دیگر به "شفا دهنده" داده نشدم. آنها به خاطر این من را بسیار سرزنش کردند.
- پس درمان داوطلبانه نبود؟
- من پانزده ساله بودم. مادر عاشق درمان است تا نتیجه در یک روز و ترجیحا در یک ساعت باشد. اما او نمی خواهد آن را روی خودش آزمایش کند ، ابتدا روی من به عنوان یک پیش نویس. اگر کمک می کند ، پس خودتان. در ابتدا او به من گفت که چه مزیت عظیمی خواهد داشت. من هم باور داشتم ، اگر از صدمه زدن دست بردارم ، چه؟ سپس درد کرد ، "شفا دهنده" دستم را روی شمع گرفت ، وقتی پوست به طرز غیرقابل تحملی شروع به درد کرد ، من شروع به جیغ کشیدن و بیرون کشیدن دستم کردم ، اما او آن را نگه داشت. او تنها وقتی مرا آزاد کرد که دست چپم را به صورتش رساندم و شروع به خاراندن کردم.
- مادرت کجا بود؟
- مادر کنار من نشست و سکوت کرد. یک کلمه نیست تا فریاد نزنم. با دقت نگاه کردم. صورت پف کرده ، چشمان آبی کمی برآمده. احساسات را مانند آب ماسه خشک جذب کنید. وقتی "شفا دهنده" از کار با من امتناع کرد ، دست مرا به اتاق دیگری برد و در آنجا سیلی به صورتم زد. او گفت که از دخترش شرمنده است ، او دخترش را خوب می خواهد و دخترش هم ترسیده است. براش را مدتی پانسمان کردم. اکنون به من آسیب می رساند که "درمان" روی پدربزرگم انجام شد. او پیر است ، نمی تواند مقاومت کند. به هر دست او سوختگی داده شد. و سپس "شفا دهنده" در یک جنگل جنگلی کتک خورده پیدا شد. او به پیست خزید ، افراد تصادفی او را به بیمارستان بردند. او در آنجا مرد.
می نشیند و به جایی دور نگاه می کند.
اگر شما هم داستان مشابهی در گذشته دارید؟
تشخیص دهید که واقعاً برای شما اتفاق افتاده است. و باعث آسیب روانی شد.
و مهم است که اذعان کنیم که این داستان واقعاً در گذشته بوده است. و او در گذشته ماند. و در حال حاضر ، در حال حاضر ، یک فرد بالغ قادر به مقابله و درمان عواقب گذشته است.
اما اغلب برای مردم بسیار دشوار است که باور کنند شخصی که از لحاظ نظری باید نزدیکترین فرد باشد ، در واقع محافظت نکرده ، بلکه آسیب دیده است. خشم در جامعه ما قبلاً ممنوع شده است ، اما عصبانیت از مادر به طور کلی بد ، بد است. و سپس عصبانیت به چیزی مناسب تر منتقل می شود. در این قسمت ، دختر عصبانیت خود را به درمانگران سنتی منتقل کرد. عصبانیت و بی اعتمادی مادر برای اجازه دادن به دخترش برای زنده ماندن در چنین تجربه دردناک پنهان ماند.
در آینده ، این امر با نقض اعتماد در جهان خود را نشان می دهد. مردم بزرگ می شوند ، با نصب که به هیچ کس نمی توان اعتماد کرد. مخصوصاً نزدیک. و سپس آشنایی های جدید یا روابط شخصی گاهی خطرناک به نظر می رسد. به خصوص اگر آنها واقعاً نزدیک باشند. و سپس فرد دچار درد غیرقابل تحملی می شود و یا از روابط نزدیک فرار می کند یا "می نوشد ، می گیرد ، روشن می شود" ، یا درد را به داخل هدایت می کند و بیمار می شود.
مهم است که با چنین داستانی تنها نباشید. خوب است که با شخصی که به او اعتماد دارید به اشتراک بگذارید ، که همراه با این داستان بپذیرد و آن را رد نکند. برای شروع ، چنین داستانی را می توان در روان درمانی بیان کرد.
و از پذیرش و حمایت اخلاقی برخوردار شوید. یک درمانگر واجد شرایط معتقد است و می پذیرد ، انتقاد نمی کند و شرمنده نمی شود.
درد و عصبانیت را از خود دور کنید. برای "تکمیل" این داستان در اینجا و اکنون.
بپذیر تمام شد و دیگر هرگز تکرار نکن
بپذیرید که شما یک دختر وابسته به والدین خود نیستید ، بلکه یک فرد بالغ هستید که می تواند از شما محافظت کند
قبول کنید که حق دارید از خود دفاع کنید حتی اگر طرف مقابل ناخوشایند باشد.
این را بپذیرید که شما حق دارید از خود محافظت کنید ، حتی اگر آن شخص محبوب باشد. گاهی اوقات کسانی که ما آنها را نزدیک می دانیم ، نیستند.
بپذیرید که شما یک شخص هستید و حق دارید از خود در برابر خشونت محافظت کنید.
توصیه شده:
موقعیتهای دشوار: سناریوهایی که هر از چند گاهی تکرار می شوند و برای شما مناسب نیستند ، چرا و چه باید کرد؟
اغلب در زندگی ما سناریوهایی وجود دارد که هر از گاهی تکرار می شوند. و ما صادقانه نمی فهمیم چرا این اتفاق می افتد. به عنوان مثال ، ما سعی می کنیم سرنوشت خود را با یک یا یک شریک دیگر مرتبط کنیم ، اما مشکلات در رابطه یکسان شروع می شود و همه چیز در نهایت به پایان می رسد.
چراغ گاز: اگر از کفایت خودداری شود چه باید کرد؟
اگر همه چیز به این سادگی بود ، یادگیری غیرممکن بود. و درک جدید نیز. و پذیرفتن اشتباهات و تصحیح آنها نیز. و خود پدیده آگاهی از چیزی (که مستلزم توانایی نگاه کردن به موقعیت از دیدگاه جدید است) - نیز. از این گذشته ، ما فقط آنچه را که می خواهیم ببینیم می بینیم ، درست است؟ برای من کمی شگفت انگیز این است که این ایده نه تنها توسط دستکاری کنندگان راه راه های مختلف (در مورد آنها - درست در زیر) ، بلکه توسط روانشناسان نیز دوست داشت.
درباره اینکه چرا عزیزان غریبه می شوند
یکی از برجسته ترین روان درمانگران خانواده در قرن بیستم - موری بوئن ، مانند بسیاری دیگر از روانشناسان خانواده (و نه تنها) ، معتقد بودند که زندگی شخص بستگی مستقیم به شرایطی دارد که در آن بزرگ شده است. به عبارت دیگر ، روابط والدین و فرزندان پایه و اساس کل زندگی بعدی یک فرد است … در زندگی اینطور اتفاق می افتد که دیروز شخصی نزدیک ما ، امروز کاملاً دور و سرد می شود.
اگر شما را تغییر دهم چه اتفاقی می افتد اگر شما را تغییر دهم چه اتفاقی می افتد؟ اگر ازدواج می کردم چه می شد؟
یکی از ویژگی ها و توانایی های منحصر به فرد افراد ، توانایی تصور آینده است. هیچ حیوانی روی زمین این فرصت را ندارد که در مورد موضوع "اگر چه می شد" بحث کند ، برای اقوام و دوستان هنوز زنده عزاداری کند ، از آنچه در گذشته اتفاق افتاده و از آنچه او نمی خواهد ناراحت باشد.
اگر می خواهید بمیرید یا اگر معنای زندگی از بین رفت ، چه باید بکنید
برای من ، روانشناس و روان درمانگر ، این موضوع نه تنها از طریق تمرین آشنا است. زمانی بود که فکر خودکشی هم به ذهنم خطور می کرد. اکنون شرمنده نیستم که اعتراف کنم که واقعاً می خواستم بمیرم ، زیرا معنای زندگی از بین رفت. اکنون من به شما خواهم گفت که با آن چه کار کنید ، من یک "