2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2024-01-12 20:57
بدبینی یک استراتژی مقابله ای دفاعی است ، نگرش به هنجارهای اخلاقی به عنوان دخالت در حل مشکلات عملی ؛ نادیده گرفتن احساسات شفقت ، عشق و دیگر جنبه های اخلاقی و اخلاقی که با علاقه شخصی مطابقت ندارد.
بدبینان به زیبایی در درام نوآر هالیوود در سال 1942 به تصویر کشیده شده اند. "کازابلانکا" با همفری بوگارت (ریک) و اینگرید برگمن (ایلسا).
به نقل از فیلم: "من هیچ اعتقادی ندارم … من به جایی تکیه می کنم که بادها می وزند …".
داستان فیلم در شهر مراکش کازابلانکا است. شخصیت اصلی ریک از پاریس که توسط آلمان نازی اشغال شده بود با قلب شکسته به اینجا آمد. در پاریس ، او رابطه کوتاهی با ایلسا داشت. ریک فکر کرد ایلسا با او می رود ، اما زیبایی به ایستگاه نیامد و فقط یک نامه خداحافظی به او داد.
در کازابلانکا ، ریک زندگی جدیدی را آغاز می کند. با این حال ، آیا این زندگی است؟ او در افسردگی غوطه ور است ، از اعتیاد به الکل رنج می برد ، خود را از مردم دور می کند ، اعلام می کند که کاری را فقط به نفع خود انجام می دهد ، به هیچ اعتقاد سیاسی خاصی پایبند نیست ، از روابطی که تهدید کننده دلبستگی هستند ، اجتناب می کند.
تنها چیزی که شما را سرپا نگه می دارد کار است. ریک یک کلوپ شبانه با کازینو باز می کند ، اما باشگاه یک پوشش است. ظاهراً ریک مبدل به عنوان صاحب یک کازینو بدبین ، در حال قاچاق اسلحه برای متحدان خود است ، زیرا گذشته او از "تغذیه" مقامات فاسد ، چانه زنی برای گذرنامه هایی که اجازه خروج از شهر را برای کسانی که توسط رژیم جدید تحت تعقیب قرار می گیرند ، می گوید. او مانند یک طناب زن روی پرتگاه تعادل برقرار می کند و جنگ سایه خود را با دشمن انجام می دهد.
بدبینی به او کمک می کند تا همزمان در یک جهان خطرناک مانور دهد و به عنوان سپری برای یک روح آسیب پذیر عمل می کند. در حقیقت ، ریک اسیر ایده ایثار است - برای قربانی کردن خود برای آرمانهای عالی ، برای تبدیل شدن به یک مبارز برای عدالت. تمایل او برای قرار دادن شادی دیگران بر خویش در نهایت خطر زندانی شدن در اردوگاه کار اجباری را به همراه دارد.
فرد مبتلا به اختلال افسردگی مستعد سبک زندگی خودآسیب زا است زیرا در خود هیچ ارزشی جز خدمت به دیگران نمی بیند.
بدبینی او فقط نفی احساسات است و بخش آسیب پذیر خود را از خودش جدا می کند. او مانند کسی است که با ماندن در کشتی غرق شده ، به نجات دیگران کمک می کند و بی تفاوتی نسبت به مرگ و شهامت نشان می دهد.
ایلسا به ریک توضیح می دهد که از آن زمان نمی تواند با او برود ازدواج کرده بود و همسرش ویکتور لاسلو ، از رهبران جنبش مقاومت ، در آن زمان در اردوگاه کار اجباری بود ، جایی که بعداً از آنجا فرار کرد. ایلسا به همراه همسرش وارد کازابلانکا شد و اکنون آنها برای رفتن به لیسبون به گذرنامه نیاز داشتند.
ریک که از ایلسا آزرده خاطر شده است ، از فروش کارت به آنها امتناع می کند. سپس ایلسا سعی می کند اسناد را از ریک بگیرد ، ابتدا با کمک تهدیدها ، سپس جذابیتی را به راه می اندازد ، اعتراف می کند که در تمام این مدت او از دوست داشتن خود دست نکشیده و آماده است تا با او بماند.
با این حال ، ریک نوعی گرفتاری را در این مورد می بیند. به نظر می رسد ایلسا فقط می خواهد خود را فدا کند تا شوهرش را از دستگیری نجات دهد و به او کمک کند مراکش را ترک کند.
او خروج آنها را سازماندهی می کند ، قانون را نقض می کند و حتی به قتل می رود. اگر مداخله یک افسر فاسد پلیس نبود ، او مدتها در باشگاه خود "فریب" داد ، آینده ای غم انگیز در انتظار او بود.
بنابراین ، ایثارگری ریک بخشی سایه از بدبینی اعلام شده وی است.
ایثار یا بر اساس اعتقاد "من شایسته عشق بی قید و شرط نیستم" یا بر اساس گناه-هر دو تجاوز خودکار هستند ، منجر به افسردگی و خودداری می شود. بدبینی به عنوان راهی برای نشان دادن عدم نیاز به عشق نجات پیدا می کند.
با این حال ، ظاهر ایلسا به طور غیر منتظره پوسته محافظ ریک را شکست.
یک شخص قبل از عشق ضعیف است. اما ریک از ترس اینکه دوباره آسیب نبیند ، این عشق را رد می کند.او به ایلسا اجازه می دهد با کلمات: "ما همیشه پاریس خواهیم داشت" ، به این معنی که خاطرات خوش گذشته تنها چیزی است که نمی توان از او گرفت.
رفتار ریک مبتنی بر ترس از دلبستگی و تمرکز بر دیگران است که برخلاف بدبینی است ، اگرچه در ابتدا باعث می شود شما به آن اعتقاد داشته باشید.
توصیه شده:
واقعاً خانه شما از چه چیزی تشکیل شده است ، یا آنچه را از خود پنهان می کنید
تصویری را تصور کنید. خانه. خانه خصوصی دو طبقه. در ظاهر ، بسیار نماینده است ، دکوراسیون خوب است ، پنجره های یورو ، حتی یک باغ در حیاط چیده شده است. می رویم داخل. بازسازی یورو ، مبلمان گران و راحت است. اما به نوعی ناراحت کننده است. اجازه دهید نگاهی دقیق تر بیندازیم:
اعتماد: چه چیزی آن را می شکند و چه چیزی آن را تقویت می کند
قطعه ای از کتاب "عشق را با چه چیزی اشتباه می گیریم ، یا عشق است". اعتماد زمانی شکل می گیرد که می آموزیم فرد به عمد به ما آسیبی نمی رساند ، و اگر به طور تصادفی اتفاق بیفتد ، آن وقت فرد آماده اصلاح وضعیت خواهد بود. اعتماد می تواند خود را به عنوان تمایل به اتکا به شخص در برخی مسائل نشان دهد - برای مثال ، درخواست چیزی ، تصمیم گیری برای انجام کاری با هم.
چه چیزی پشت انزجار مردم پنهان است؟! شاید عشق آنجا پنهان شده باشد
بنابراین چه چیزی می تواند در پشت بیزاری از مردم پنهان شود؟ بیایید ابتدا تعریف "نفرت" را درک کنیم تا همه بتوانند همه چیز را درک کنند. این احساس در درک و تجربه کاملاً پیچیده است و تعریف در فرهنگ لغت توضیحی اوژگوف کاملاً ساده و قابل درک است:
مشکلات چه چیزی به ما می آموزد و چه چیزی ما را حفظ می کند؟
خوب ، دوستان ، به نظر می رسد زندگی بهتر می شود ، pah-pah-pah. و دوران سختی برای من پشت سر گذاشته است. اوه و این برای من سخت بود … و ناامیدی مرا فرا گرفت … و به نظرم رسید که این دوره سخت و وحشتناک برای من هرگز پایان نمی یابد ، که اکنون همیشه اینگونه خواهد بود … و اضطراب در این دوره همواره وجود داشت.
چه چیزی تعیین می کند که یک فرد چگونه زندگی می کند؟
این تا حد زیادی به سناریوی زندگی فرد بستگی دارد. نظریه سناریو یکی از بخشهای مهم تجزیه و تحلیل معاملاتی (TA) است - روشی که به رشد و توسعه روانی فرد کمک می کند. بنیانگذار TA ، اریک برن ، فیلمنامه را به عنوان یک برنامه زندگی که توسط یک کودک در سالهای اولیه زندگی طراحی شده بود ، عمدتا تحت تأثیر والدینش تعریف کرد.