2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
چرا برخی از زنان بالای چهل سال از مردان متنفر می شوند و مردان مسن تبدیل به زن ستیز می شوند؟
خوشحالم که می گویم فمینیسم در روسیه در بین زنان شیک شده است ، و اکنون به رسمیت شناختن در دیدگاه های مردسالارانه می تواند شهرت را کمی مختل کند.
با توجه به وضعیت ناامید کننده خشونت خانگی ، ضروری است که دختران با حق مساوی ، احترام و امنیت بزرگ شوند. اما در کنار زیباترین جنبش همیشه افرادی هستند که می خواهند این ایده را به نقطه پوچی برسانند.
من تعداد زیادی زن را در اطراف خود می بینم که از مردان متنفرند ، اما از همه بدتر این است که آنها خود را فمینیست می نامند و این پدیده را به خطر می اندازند.
چرا مردان و زنان از یکدیگر متنفرند
اگر در مورد تصویر جمعی صحبت کنیم ، معمولاً این یک زن مستأصل بالای چهل سال است که رویاهای عشق را دفن کرده و مردان را به طور رسمی نفرین می کند. هر مردی در نسخه او موجودی ضعیف ، اما شرور ، شهوت انگیز ، اما ناتوان ، پر از رذایل ، اما عاری از جذابیت های منفی است. او نمی تواند کاری انجام دهد - به زنان علاقه نشان دهد ، به کودکان نزدیک شود ، روی ادب حساب کند.
این خانم های تندرو همیشه وجود داشته اند ، اما قبلاً به فمینیسم نمی چسبیدند ، و اکنون آنها سعی می کنند نفرت خود را قانونی کنند ، در پشت ایده های درست پنهان شده اند ، و این وحشتناکانه توهین آمیز است.
در اصل ، پرخاشگری یک نتیجه ناامید کننده است ، آنها در حال حاضر آنچه را که سی سال گذشته بدون موفقیت تلاش کرده اند ، بی ارزش می کنند و می توانند تحریک مردان تند و زننده و زنان موفق تر را برطرف کنند.
زن ستیزی مربوط به سن مردان ماهیت کمی متفاوت دارد. مهم نیست که چقدر ماجراها و روابط در زندگی وجود دارد ، یک روز معلوم می شود که دنیای جنسیت عالی برای یک مرد از بین می رود: او دیگر برای دختران جوان خوب نیست ، او برای افزایش جذابیت خود پولی کسب نکرده است ، و حتی اگر او می تواند کسی را به رختخواب بکشاند ، او خطر عدم کنار آمدن را دارد. او بیشتر با یک زن هم سن و سال کنار نمی آید ، زیرا بدن او بی عیب و نقص نیست ، و تستوسترون جوان ، که اجازه می دهد تا متوجه آن نشوید ، مدتها است که از بین رفته است.
و مرد خود را در باغی از انگور سبز و کدو تنبل می بیند: بعضی ها نمی دهند ، با برخی دیگر او به سادگی نمی تواند. و چگونه می توان در میان این عذاب های تانتالیوم نفرت را احساس نکرد؟ دختران احمق خودخواه اعلام می شوند و افراد بالغ عموماً از حق نامیدن زنان محروم هستند.
چنین فردی دائماً می گوید که یک زن باید چه کار کند (هشدار خرابکار: همه چیز) ، چگونه باید به نظر برسد تا حساسیت منقرض شده خود را دوباره زنده کند ، به او معنای زندگی را می گوید - برای گرفتن نر (یعنی).
این بسیار می گوید که هیچکس به ازدواج نیاز ندارد و زن بالای سی و پنج سال در این دنیا مجاز است مگر به عنوان مادربزرگ.
در اینجا شما شروع به درک افراد متنفر از پاراگراف قبلی می کنید - آنها دوست دارند در مورد این نوع افراد صحبت کنند ، به این معنی که همه افراد در اطراف آنها چنین هستند و مردان قوی فوق العاده را که اکثریت هستند اما فریاد نمی زنند ، انکار می کنند. با صدای بلند و لذت بردن از بلوغ و عشق بزرگسالان.
و من خیلی فکر کردم که چرا این واقعیت تلخ در سر افراد سالخورده شکل می گیرد که قبلاً پرشور ، حساس و با احساس بودند. غالباً هرچه در جوانی داغ تر بودند ، اکنون بیشتر بدخلق تر هستند.
و فکر می کنم جواب را پیدا کرده ام. اینها کسانی هستند که بالغ نشده اند ، تعامل و همزیستی را یاد نگرفته اند.
پیش از این ، همه چیز با افزایش هورمونی ، روان رنجوری ، اشتباه با عشق یا برنامه زامبی "ازدواج و زایمان" پوشانده شده بود.
دختران و پسران نابالغ اما پوسیده گیج شده اند: آنها دیگر او را نمی خواهند ، او دیگر نمی تواند - و حالا چه باید بکند؟
آنها واقعاً نمی فهمند که اگر نمی توانید تا پینه های خونین با شما لعنتی کنید (و تا بزاق صورتی عاشق شوید) ، پس در مورد چه چیزی زندگی کنید؟
آنها به سادگی دستگاهی را توسعه نداده اند که به آنها اجازه می دهد شخص دیگری را دوست داشته باشند و به آن احترام بگذارند ، آنها اساساً نمی دانند چگونه ارتباط برقرار کنند و در خارج از تختخواب کنار بیایند.
این ساخت و ساز "و چرا من باید یک مرد / زن در خانه خود داشته باشم" تکان دهنده نیست - آنها کاملاً صادقانه نمی فهمند.
چرا شخص دیگری را گرامی می داریم ، چه نوع مجاورت می تواند در بالای کمر باشد ، در موقعیت قائم با هم چه کنیم.
آنها هنوز به رابطه جنسی نیاز دارند ، اما نه چندان شدید ، بنابراین میل برآورده نشده به نوعی محرک دائمی تبدیل می شود ، که هنوز ارزش داشتن شریک دائمی را ندارد - خوب ، شما با او خوابیدید ، و صحبت کنید؟ به دنیای او علاقه دارید؟ یاد می گیرید کنار هم زندگی کنید؟ برای جستجوی خواسته های دیگران؟ اهداف مشترک پیدا کنید؟ و چگونه است ، و چرا؟
نفرت و انکار هر معنایی از جنس دیگر آسان تر است. و کسانی که می دانند چگونه باید جفت زندگی کنند ، گوژپشت ، شکارچیان عضو یا شخصیت های مردسالار عقب مانده اعلام می شوند.
و این بار من حتی یک پایان مثبت ندارم - و حیف است ، من دوست دارم راهی برای رشد و بلوغ در دوران پیری وجود داشته باشد.
توصیه شده:
من هیچ چیزی را احساس نمی کنم و چیزی نمی خواهم. بی تفاوتی چگونه ما را می بلعد
این یک شکایت بسیار رایج است. فقدان احساسات ، فیلمی از بی تفاوتی ، که به طور نامحسوس یک زندگی کامل را درگیر می کند ، آن را با کسالت ، بی تفاوتی و بی معنایی کثیف غرق می کند. روتین غبار آلود و خستگی مداوم همراهان ابدی این حالت هستند. بگذارید خانم بی علاقگی را به شما معرفی کنم.
زندگی چه کسی را داریم زندگی می کنیم؟ مختصری در مورد سناریوهای زندگی
ما روزانه صدها انتخاب می کنیم. ما انتخاب می کنیم که با چه کسی و چه زمانی تماس بگیریم ، کودک را به کدام مهد کودک بفرستیم ، آیا شغل خود را تغییر دهد یا در مهدکودک قدیمی بماند. و هرچه تصمیم جدی تر باشد ، بار مسئولیت را بیشتر احساس می کنیم! با برداشتن این یا آن مرحله از زندگی ، ممکن است حتی از آن آگاه نباشیم ، اما طبق سناریوی خاصی عمل کنیم.
چه چیزی در زندگی شما تغییر ناپذیر است و چه چیزی را می توانید تغییر دهید؟
مشکل این است که ما اغلب یکی را با دیگری اشتباه می گیریم و آنچه را که انتخاب می کنیم بدیهی می دانیم و سعی می کنیم آنچه خارج از کنترل ما است را تغییر دهیم. ضرب المثل معروف درباره حکمت برای اینکه بتوانیم یکی را از دیگری متمایز کنیم بیش از هر زمان دیگری مرتبط است.
چرا زندگی می کنم یا چگونه معنای زندگی شما را پیدا کنم؟
در اغلب موارد س situationsالاتی در مورد معنای زندگی مطرح می شود که افراد از چیزی راضی نیستند. اگر همه چیز مرتب باشد و طبق معمول پیش برود ، هیچ کس چنین س questionsالاتی نمی پرسد. این س ofال درباره معنای وجود زمانی مطرح می شود که شخص در وضعیت ناراحتی روانی عمیق یا بحران وجودی قرار دارد ، که ممکن است با بحران های زندگی همراه باشد - از دست دادن شغل ، طلاق ، تولد یا ترک خانواده.
وابستگی به هم: "من هر کاری می کنم تا او احساس خوبی داشته باشد ، نمی توانم چیزی را از او دریغ کنم"
قطعه ای از کتاب من "عشق را با چه چیزی اشتباه می گیریم ، یا عشق است". به خودی خود ، تمایل به انجام کاری دلپذیر برای یک عزیز فوق العاده است. در صورت رعایت تعدادی از شرایط: برای یکی از عزیزان ، این واقعاً خوب است. یعنی ، از موقعیت "