سناریوهای زندگی که انتخاب می کنیم

فهرست مطالب:

تصویری: سناریوهای زندگی که انتخاب می کنیم

تصویری: سناریوهای زندگی که انتخاب می کنیم
تصویری: AFRİKA'daki İLK EVİMDE Suyu Kuyulardan Taşıyoruz !! 2024, ممکن است
سناریوهای زندگی که انتخاب می کنیم
سناریوهای زندگی که انتخاب می کنیم
Anonim

چه کسی فیلمنامه زندگی شما را می نویسد؟ چه کسی تصمیم گرفته است که چند فرزند خواهید داشت و چه زمانی ازدواج خواهید کرد؟ این کتاب سرنوشت کجاست؟ چه کسی ، با یک ضربه قلم ، شما را محکوم کرد که تنها رنج ببرید یا با یک شوهر بی محبت زندگی کنید ، از طلاق به طلاق بشتابید یا با یک سکه قوز کنید ، و رنج را نجات دهید؟

آیا واقعاً این شخص وجود دارد که همه چیز را تجویز کرده و حتی - کجاست؟

باور نکنید ، شهروندان - وجود دارد.

شما شخصاً از جریانات گل و لجن ثبت کرده اید. و حتی در چه مکانی گریه می کنید و چگونه لب های خود را محکم بچرخانید و چه چیزی به شوهر خود بگویید وقتی او در محل کار دیر می شود و بر چه اساسی این شوهر را انتخاب می کنید.

آنها کلمه به کلمه را زمانی که در لغزنده های خیس در تخت کودک ایستاده بودند و پدر را به گفتن چیزی به مادر می نگاشتند ، نوشتند و او با ناراحتی روی برگرداند و چانه اش را بالا آورد تا اشکی که آمده بود در چشمانش باقی بماند. اما با این وجود ، دو رودخانه خیانتکار بر گونه هایم جاری شد. و بنابراین مادر آنها را با آستین خود پاک می کند و به طرف پنجره می چرخد و در راه با چشمان شما برخورد می کند. "یادت باشه دختر بچه ها حرامزاده هستند. آنها هرگز ما را درک نخواهند کرد. آنها قدر آن را نخواهند دانست. پس فقط صبور باش " و او در آن لحظه چیزی نگفت. حتی اگر این کار را بکنید ، یک کلمه را نمی فهمید. اما او تمام درد خود را منتقل کرد و ماهیت را منتقل کرد.

یا اینجا - مادر در حال آرایش است ، می خندد ، با بوت های جدید جدید در اتاق می چرخد - زیبایی و نه بیشتر - شما می توانید با دوست دختران خود به رقص برانید. پدربزرگ وارد شد. "کجا میری؟ شما بچه دارید - و رقص در سر دارید؟! " و آه محکوم به محکومیت مادرم و نگاه توبه آمیز. "به یاد داشته باش ، دختر ، با آمدن فرزندان ، زندگی به پایان می رسد. اگر مادر هستید ، به طور خودکار دیگر زیبا و مطلوب بودن را متوقف می کنید."

شب مامان می شست. در حیاط لباس ها را شستشو می دهد و آنها را آویزان می کند و طناب را با نیزه ای بلند بالا می آورد. بابا خوابیده. همه خوابند. مامان از سر کار به خانه می آمد ، آشپزی می کرد ، کف ها را می شست ، فقط شب برای شستن لباس ها باقی مانده بود. در خارج از پنجره ، صدای بلند جمع شدن آب در حوضچه و چلپ چلوپ را می شنوید-یک-دو-سه توقف-یک-دو-سه-توقف-یک-دو-سه-چرخش. تکان دهید و آویزان کنید. "بخش زنان این است که بی وقفه کار کنند. همه می توانند استراحت کنند ، یک مرد می تواند بخوابد و یک زن باید شستشو ، شستشو و آشپزی کند. و فردا صبح دوباره سر کار برو."

اما او نیز کوچک بود ، مادر ما. و او درس های سرنوشت خود را دریافت کرد. رفتار مادربزرگم با پدربزرگم همانطور که او معتقد بود او "ذهن او نیست". و شما باید با چنین فردی ازدواج کنید ، اما احمق تر از شما. از آنجا که قبلاً مشخص شده است که چگونه می توان با چنین چیزی زندگی کرد.

"یک مرد باید … یک زن باید … یک مادر واقعی … یک دختر خوب … یک دختر باهوش … یک فرزند خوب تربیت شده …"

چگونه زندگی کنیم ، چه کسی را دوست داشته باشیم. چه چیزی ممکن است ، چه چیزی ممکن نیست. همه چیز با ارث از مادر به دختر ، از پدر به پسر در امنیت کامل بیان و منتقل می شود

و ما برای خود "نیمه" ای را انتخاب می کنیم که مطابق سناریوی زندگی ما باشد. همانطور که لازم است مانند مادر رنج ببرید و مانند مادربزرگ زندگی کنید. در غیر این صورت - چگونه دیگر؟ آیا می دانید چگونه؟

هر یک از ما مجموعه ای از باورهای خود را داریم - در قالب تلمود افسانه ای - مجموعه ای از قوانین ، اصول زندگی - نحوه زندگی. با احتیاط در یک پارچه بوم ، از نسلی به نسل دیگر از طریق خط زن به مردان ، و از طریق مردان به مردان منتقل می شود. این تلمود به شکل "دیجیتالی" با شیر مادر جذب ما می شود و توسط فرزندانمان به ما منتقل می شود. "یاد بگیر دختر ، این طوری باید زندگی کنی." "ببین پسر ، این سهم یک مرد است."

و تعداد کمی از ما در زندگی خود فکر می کنیم - چرا اینطور است؟ چرا من چنین مردانی را انتخاب می کنم؟ چرا من زندگی خود را اینگونه می سازم؟ چرا همه چیز ساده است - هم پول و هم پیروزی ، اما من باید در تمام زندگی رنج ببرم و به دنبال خودم باشم. چه کسی این دستورالعمل را به من داده است؟

کسی آن را نداد خودشان گرفتند. آنچه اتفاق افتاد گرفته شد.

اما اگر در سالهای پس از جنگ برای مادربزرگ مهم بود که بچه ها را بزرگ کند ، مردی را با هر دو دست بگیرد و همه چیز را از خود دور کند ، به نظر می رسد که شما نیازی ندارید …

اما برنامه بصورت کامل بیان شده است.

و اولین قدم این است که بفهمید - آنچه در واقع با ارث به شما منتقل شده است.

من سه سناریوی زندگی را مثال می زنم ، شاید شما در بین آنها سناریوی خود را تشخیص دهید

1. خانواده ایده آل. "همه چیز باید بی نقص باشد." "آنچه همسایگان می گویند" مهم است. خانواده ای که دارنده مدال و کمال گرا هستند.

در هر صورت ، "نجات چهره". در عین حال ، غیرممکن است که کسی حدس بزند که این همه چقدر سخت است. "بنابراین همه چیز مانند مردم است" ، "تا بدتر از دیگران نباشد."

سطح بالای خودنمایی و کار برای عموم. ما خانواده خوبی داریم. ما فقط یکدیگر را می پرستیم. ما یک زوج کامل هستیم. ما فرزندان فوق العاده ای داریم.”

"Shushi-pusi-lapatusi ، بچه گربه ، عزیزم.."

درگیری ها به منظور حفظ ظاهر یک "خانواده فوق العاده" برطرف می شود.

قیمت این سناریو: نیاز مداوم برای حفظ نام تجاری ، برآورده ساختن انتظارات دیگران ، پیشبرد علایق شخصی و نیازهای شخصی ، دروغ های بی پایان به خود و دیگران.

خود را از درون توسط "منتقد درونی" بلعید. هر کاری می کنم ، همه چیز بد است ، همیشه چیزی برای جستجو وجود دارد ، همیشه "به اندازه کافی خوب" نیست.

در نتیجه ، توسعه اعتیاد و بیماریهای روان تنی ایجاد می شود. کجا باید همه طیف وسیعی از احساسات را که در پشت نقاب صحت و بهزیستی نگهداری می شود ادغام کنید؟

سوالاتی از خودتان:

اگر در این سناریو خانواده ای را می شناسید که در کودکی در آن پرورش یافته اید و بر اساس نگرش هایی که به طور ناخودآگاه شروع به ساختن زندگی خود کرده اید ، می توانید چند سوال از خود بپرسید تا کل تصویر را درک کرده و ببینید:

"چرا لازم بود مدام" شایستگی "خود را ثابت کنید؟

چه چیزی شرم آور بود که لازم بود پنهان شود؟ مادربزرگ ، مادربزرگ یا مادر چه چیزی را سعی کردند "بشویند"؟ چرا در حال حاضر به رسمیت شناختن و احترام جامعه برای شما اینقدر مهم است؟

ما به ندرت کل زمینه را به خاطر می آوریم ، فقط پژواک ، خاطرات و احساس … "به نظر می رسد که آنها همیشه از چیزی می ترسیدند … سعی می کردند چیزی را پنهان کنند … ما به نوعی پست تر بودیم ، نه آنطور. ما باید ثابت می کردیم که شایسته هستیم و مثل بقیه هستیم."

2. خانواده بیگانه ، جدا شده

جایی که دو نفر زندگی خود را می گذرانند. "شوهرم برای من کتابی بسته است." "من هرگز او را نفهمیدم."

هر یک از همسران ، در اعماق وجود خود ، معتقدند که با حضور در کنار یکدیگر به دیگری لطف بزرگی می کنند. و این دیگری باید بسیار سپاسگزار باشد که علیرغم همه چیز ، او هنوز در اطراف است و به طور کلی با این ازدواج موافقت کرد.

همسران چیزهای زیادی نسبت به یکدیگر دارند. و فهرستی چشمگیر از شکایات و شکایات ریشه دار.

دو نفر مانند دو کشتی هستند که هر کدام مسیر خود را طی می کنند و در جهت خود توسعه می یابند و در کل زندگی خود را می گذرانند.

درگیری مجاز نیست ، به طوری که یکدیگر را نکشند ، ادعاها و شکایات پنهان می شوند. "او باید همه چیز را خودش بفهمد."

به نظر می رسد که آنها به خاطر کودکان یا به خاطر برخی اهداف جهانی با هم زندگی می کنند. در واقع ، آنها نمی دانند چگونه این کار را متفاوت انجام دهند.

در درک آنها ، این اوست که باید متفاوت باشد ، و سپس من می توانم خوشحال باشم. تمام افکار آنها در رابطه با این است که چگونه او باید تغییر کند تا من راضی باشم.

از این گذشته ، این اوست که این همه نقص دارد ، و من ، به دلیل حماقت ، اشراف ، یا احساس وظیفه ، موافقت کردم که با او زندگی کنم. و این افکار از هر دو طرف به یکدیگر هدایت می شوند.

در ابتدا ، ازدواج نابرابر و شریک زندگی نامناسب تلقی می شود. و من مانند کسی هستم که به سوی او فرود آمد.

مردم از نزدیکی و گشودگی دوری می کنند. صادق بودن بسیار آسیب پذیر است. در این حالت ، شما باید برای اولین بار توجه خود را به خود معطوف کنید و خود را زیر حملات شریک زندگی خود قرار دهید. و این بسیار ناراحت کننده است. شرم و درد شخصی زیادی در آنجا وجود دارد. درد عمیق کودک زخمی. و درد ناشی از انتظارات ناموجه ، ناامیدی از امیدهای برآورده نشده و اتلاف وقت.

بهترین استراتژی که شرکا انتخاب می کنند این است مراقبت و اجتناب

مراقبت از کودکان ، کار ، سرگرمی ها.

اجتناب از صمیمیت ، گفتگو ، نیاز به برانگیختن چیزی و تصمیم گیری در مورد چیزی. گاهی اوقات ، آنها فقط بخار را رها می کنند ، که به هیچ چیز منجر نمی شود.مردم هرگز به اعماق نمی رسند ، سپس هرکسی به دلیل ناراحتی و امور شخصی در گودال خود پنهان می شود.

قیمت این سناریو: زندگی با یک غریبه با کسی که شما را درک نمی کند ، اما شما او را درک نمی کنید. شما می توانید 20 و 40 سال در چنین رابطه ای زندگی کنید.

در سردی ، سوء تفاهم و کینه. مردم سعی می کنند به سرگرمی های وسواسی و اعتیاد فرار کنند. و از آنجا که برآوردن علنی نیازهای آنها غیرممکن است ، آنها اغلب روش روان تنی برای حل مشکلات را انتخاب می کنند.

سوالاتی از خودتان: اگر در این توضیحات خانواده والدین خود را تشخیص داده اید و رابطه شما نیز مشابه است ، در حال حاضر اولین قدم را برداشته اید - در فکر هستید. ما از طرف دیگر به موارد کاملاً آشنا برای شما و معمولی نگاه کردیم. بنابراین فرصتی برای خروج از بیگانگی وجود دارد.

3. خانواده ای ظالم و بسته. خانواده پشت حصاری بلند قرار دارند. یک مرد معمولاً در چنین خانواده هایی مشروب می خورد.

اغلب در چنین خانواده ای ، نقشها به شرح زیر توزیع می شوند:

شوهر "متجاوز" است - سادیست ، زن "قربانی" و فرزند بزرگتر "نجات دهنده" است.

اما بسته به اینکه رئیس "خانه" کیست ، ممکن است متفاوت باشد. مادربزرگ سادیست نیز می تواند متجاوز باشد. با تأسف عمیق ما ، باید بفهمیم که دختری که در چنین خانواده ای بزرگ شده است ، مانند سناریوهای قبلی ، سیستم مشابهی را در زندگی خود شبیه سازی کرده و تبدیل به یک "نجات دهنده قربانی" می شود.

اگر در سناریوهای قبلی ، پرخاشگری تحت فشار قرار می گیرد و اغلب در یک رابطه غیرقابل قبول تلقی می شود ، در این صورت با تمام قدرت و خشم خود را نشان می دهد.

خانواده هم دشمنان خارجی و هم دشمنان داخلی را پیدا می کنند. این در نوعی جهان خصمانه بی پایان وجود دارد که برای زنده ماندن به هر قیمتی لازم است. "همه جا دزدک و بز وجود دارد! "کسانی هستند که در همه گناهان فانی گناهکار هستند. آنها می توانند "اوکراینی" ، "روس" ، چوچمکس ، "چوک" ، "امیریکوسی" ، "پیدو..ی" ، "مقامات" ، "جنون" و غیره باشند.

به عنوان یک قاعده ، دشمن درونی کودک می شود. تمام نفرت و خشم برای زندگی والدین "آلوده" بدون مجازات بر او ادغام می شود. و این کودک است که در تمام دوران کودکی و نوجوانی والدین آشفته خود را نجات می دهد.

و یک زن و شوهر ، یک مرد و یک زن ، رقص "متجاوز و قربانی" خود را می رقصند. جایی که یک زن هر بار ناخودآگاه مردی را به حلقه جدیدی از خشونت تحریک می کند.

دایره خشونت:

یک حادثه ، یک طغیان سادیستی … "پشیمانی" ، درخواست بخشش ، هدیه … "ماه عسل" … افزایش نارضایتی … "کلیک" - تحریک قربانی … و یک حلقه جدید.

قیمت این سناریو: ضرب و شتم ، انزوا ، نیاز به دروغ دائمی ، ایجاد اعتیاد و بیماری در کودکان و بزرگسالان ، به عنوان راه هایی برای برآوردن نیازهای آنها.

سوالاتی از خودتان: مانند همه سناریوهای دیگر ، این شیوه رابطه در دوران کودکی تعیین شده است. و برای دو نفر ، این می تواند تنها راه "صحیح" روابط بین زن و مرد شود. جایی که زنی اخاذی می کند ، سپس آن را می راند ، سپس پول باج خود را دریافت می کند و دوباره در یک حلقه دنبال می کند.

اگر متوجه شدید که در چنین خانواده ای زندگی می کنید ، اولین قدم می تواند آگاهی و پذیرش آنچه در چنین رابطه ای بدست می آورید باشد. و دوم - آیا حاضرید این مزایا را برای به دست آوردن آزادی به خطر بیندازید.

هر یک از این سناریوها می توانند با دیگری همپوشانی داشته و ترکیب شوند.

****

یک بار تلخ است که بفهمم آنچه را که من اصول خود می دانستم و آنچه را به عنوان حقیقت نهایی باور داشتم - همه اینها از آن من نیست. اینکه همه چیزهایی که زندگی خود را بر اساس آن بنا کردم ، همه قوانین و باورهایم ، فقط یک داستان بیمار از مادرم ، و حتی نه مادرم ، بلکه مادربزرگم بود. تنها چیزی که من به آن وفادار مانده ام فقط یک نتیجه گیری است که مادرم در بیست سالگی خود انجام داده است. و من آن را به عنوان تنها راه صحیح زندگی جذب کردم.

آیا می توانید به مردان اعتماد کنید؟ آیا می توانید آنها را دوست داشته باشید؟ آیا می توان عشق به یک مرد را بالاتر از عشق به فرزند قرار داد؟ آیا من حق وقت شخصی و فضای خود را دارم؟ آیا من هنوز زن هستم ، حتی اگر مادر باشم؟ آیا باید متخصص بزرگی شوم یا این که پشت سر شوهرم باشم کافی است؟ چگونه می توانم پول دربیاورم و آیا این کار اصلاً امکان پذیر است یا نامناسب است؟ آیا می توانم کسی را غیر از شوهرم دوست داشته باشم؟ و آیا می توانم اصلاً دوست داشته باشم یا این خوشبختی است و زمان آن نیست ، لازم است BAM بسازیم ، بچه ها را تربیت کنیم ، کشور را نجات دهیم ، شغلی بسازیم ، درآمد کسب کنیم؟

همه این س questionsالات ، که من در خود به دنبال پاسخ آنها بودم ، پیش از من توسط تاریخ زنان خانواده ما مطرح شده بود ، و من مجبور بودم آنها را به عنوان حقیقت تلقی کنم.

با گذشت زمان ، من یاد گرفتم که تشخیص دهم کجا هستم و کجا هستم ، چه چیزی مال من است و چه چیزی مال من نیست.یک "زن عادی و درست" به عنوان "اشتباه" چه می کند و من چه می کنم.

من می خواهم به خودم تکیه کنم. من از مادر و مادربزرگم برای تجربه و زندگی آنها سپاسگزارم. اما من می خواهم به خودم تکیه کنم.

و شما؟

**

همه این سناریوها یک چیز مشترک دارند - فاقد صمیمیت هستند

قرار گرفتن در یک رابطه نزدیک و صمیمانه یک خطر بزرگ است. اما این تنها راهی است که می توانید با شخص دیگری احساس کنید و شادی ارائه زندگی زنده خود را تجربه کنید.

*****

مواد زیر در مقاله استفاده شده است:

آموزش توسط آلا بابیچ "رهایی از شرم - راهی برای آزادی درونی"

برنامه های موسسه گشتالت مسکو "درمان تروما و PTSD"

تجربه شخصی و حرفه ای با مشتریان.

توصیه شده: