9 دلیلی که ما اشتباهات را انتخاب می کنیم و ازدواج را به یک اشتباه بزرگ تبدیل می کنیم

فهرست مطالب:

تصویری: 9 دلیلی که ما اشتباهات را انتخاب می کنیم و ازدواج را به یک اشتباه بزرگ تبدیل می کنیم

تصویری: 9 دلیلی که ما اشتباهات را انتخاب می کنیم و ازدواج را به یک اشتباه بزرگ تبدیل می کنیم
تصویری: رفتارهایی که دختر هارو عاشق و دیوونه میکنه 2024, آوریل
9 دلیلی که ما اشتباهات را انتخاب می کنیم و ازدواج را به یک اشتباه بزرگ تبدیل می کنیم
9 دلیلی که ما اشتباهات را انتخاب می کنیم و ازدواج را به یک اشتباه بزرگ تبدیل می کنیم
Anonim

برای ایجاد اتحادیه موفق ، باید نه تنها همسر جان خود ، بلکه خود را نیز درک کنید.

هر شخصی که تصمیم می گیریم با او تشکیل خانواده دهیم برای ما ایده آل نیست. توصیه می شود کمی بدبین باشید و بفهمید که هیچ کمالی وجود ندارد و ناراحتی ثابت است. با این وجود ، برخی از زوج ها در برخی از سطوح اولیه ناسازگار هستند ، ناسازگاری آنها آنقدر عمیق است که در جایی فراتر از ناامیدی ها و تنش های عادی روابط طولانی مدت قرار دارد. برخی افراد نمی توانند و نباید با هم باشند.

و چنین اشتباهاتی با سهولت و منظم وحشتناکی رخ می دهد. عدم ازدواج یا ازدواج با شریک اشتباه اشتباه ساده اما پرهزینه ای است که بر دولت ، افراد اطراف آن و نسل های بعدی تأثیر می گذارد. تقریبا جنایت است!

بنابراین ، این سوال که چگونه می توان شریک مناسب برای تشکیل خانواده را انتخاب کرد ، باید در سطح شخصی و ایالتی و همچنین مسائل مربوط به ایمنی جاده ها یا سیگار کشیدن در مکان های عمومی مورد توجه قرار گیرد.

این حتی ناراحت کننده تر می شود زیرا دلایل انتخاب اشتباه همسر شایع است و در ظاهر نهفته است. آنها به طور کلی در یکی از دسته های زیر قرار می گیرند.

1. ما خودمان را درک نمی کنیم

وقتی به دنبال شریک مناسب هستیم ، الزامات ما بسیار مبهم است. چیزی شبیه به این: من می خواهم فردی مهربان ، بامزه ، جذاب و آماده برای ماجراجویی را پیدا کنم. نه این که این خواسته ها درست نباشند ، اما بسیار از راه دور با آنچه ما واقعاً به امید شاد بودن ، یا بهتر بگویم ، دائماً ناخوشایند نیست ، ارتباط داریم.

هر یک از ما به شیوه خود دیوانه هستیم. ما روان رنجور ، نامتعادل ، نابالغ هستیم ، اما همه جزئیات را نمی دانیم ، زیرا هیچ کس با تمام توان ما را برای یافتن آنها تحریک نمی کند. وظیفه اصلی عاشقان یافتن اهرمهایی است که با استفاده از آنها می توانید شریک خود را به خشم برسانید. لازم است تظاهرات روان رنجوری های فردی را تسریع کرده و بفهمیم که چرا ، پس از چه اعمال یا کلمات ، و مهمتر از همه - چه نوع افرادی باعث چنین واکنشی می شوند و برعکس ، فرد را آرام می کند.

یک مشارکت خوب مشارکت بین دو فرد سالم نیست (در سیاره ما تعداد زیادی وجود ندارد). این چیزی است که بین افراد دیوانه ای بوجود می آید که توانسته اند جنون خود را با یک اشتباه یا در نتیجه برخی کارها با یکدیگر آشتی دهند.

این تصور که ممکن است با هم کنار نیایید ، باید در کنار هر شریک آینده دار نگران کننده باشد. تنها س isال این است که مشکلات در کجا پنهان است: شاید این خشم باشد زیرا کسی با نظر او موافق نیست ، یا می تواند فقط در محل کار استراحت کند ، یا برخی مشکلات در حوزه صمیمی وجود دارد. یا شاید فرد وارد گفتگو نشود و توضیح ندهد که چه چیزی او را آزار می دهد.

همه این سوالات می توانند پس از چند دهه به فاجعه تبدیل شوند. و ما باید همه چیز را در مورد آنها بفهمیم تا به دنبال فردی باشیم که بتواند در برابر جنون ما مقاومت کند. شما باید در اولین ملاقات بپرسید: "چه چیزی می تواند شما را دیوانه کند؟"

مشکل این است که ما خودمان در مورد روان رنجوری خود اطلاعات چندانی نداریم. ممکن است سالها بگذرند ، اما هیچ موقعیتی وجود نخواهد داشت که در آن باز شوند. قبل از ازدواج ، ما به ندرت درگیر تعاملاتی می شویم که عمیق ترین نقص های ما را آشکار می کند. در یک رابطه ناآرام ، هر زمان که یک طرف پیچیده از ماهیت ما به طور ناگهانی ظاهر می شود ، ما تمایل داریم که شریک خود را به خاطر آن سرزنش کنیم. در مورد دوستان ، آنها هیچ انگیزه ای ندارند که ما را تحت فشار قرار دهند ، و ما را مجبور به کشف واقعی خودمان می کند. آنها فقط می خواهند با ما خوش بگذرانند.

بنابراین ، ما از جنبه های پیچیده شخصیت خود کور می مانیم.وقتی خشم در تنهایی بر ما غلبه می کند ، ما فریاد نمی زنیم ، زیرا کسی نیست که به حرف های او گوش دهد ، و بنابراین ما متوجه قدرت مزاحم واقعی توانایی خشم خود نمی شویم. اگر ما خود را وقف کار بدون ردیابی کنیم ، زیرا سایر جنبه های زندگی مورد پرسش قرار نمی گیرد ، در نهایت از کار شجاعانه برای احساس کنترل در زندگی استفاده می کنیم و اگر آنها بخواهند مانع ما شوند ، منفجر می شویم. یا ناگهان طرف سرد و جدا شده ما آشکار می شود ، که از صمیمیت و آغوش گرم اجتناب می کند ، حتی اگر ما صادقانه و عمیقا به کسی وابسته باشیم.

یکی از امتیازات وجود انفرادی این توهم تملق آمیز است که شما فردی هستید که خیلی راحت با او کنار می آیید. اگر ما درک درستی از شخصیت خود نداریم ، چگونه می توانیم بفهمیم که باید به دنبال چه کسانی باشیم.

2. ما دیگران را درک نمی کنیم

این مشکل با این واقعیت تشدید می شود که سایر افراد نیز در سطح پایینی از خودآگاهی گیر کرده اند. آنها نمی توانند بفهمند چه بر سرشان می آید ، چه برسد به اینکه آن را برای کسی توضیح دهند.

به طور طبیعی ، ما سعی می کنیم یکدیگر را بیشتر بشناسیم. ما با خانواده های شریک زندگی آشنا می شویم ، از مکان هایی که برای آنها عزیز است دیدن می کنیم ، عکس ها را نگاه می کنیم و با دوستان آنها ملاقات می کنیم. به نظر می رسد که تکلیف خانه را انجام داده اید ، اما مانند راه اندازی یک هواپیمای کاغذی و گفتن این است که اکنون می توانید با هواپیما پرواز کنید.

در جامعه ای خردمندانه ، شرکای بالقوه از طریق آزمایش های روانشناسی دقیق و ارزیابی گروهی کامل از روانشناسان با یکدیگر آشنا می شوند. تا سال 2100 ، این یک عمل عادی خواهد بود. و مردم تعجب خواهند کرد که چرا رسیدن به این تصمیم زمان زیادی طول کشید.

ما باید کوچکترین جزئیات سازمان روانی فردی را که قصد داریم با او تشکیل خانواده دهیم ، بدانیم: موقعیت او در رابطه با قدرت ، تحقیر ، درون نگری ، صمیمیت جنسی ، وفاداری ، پول ، فرزندان ، افزایش سن.

ما باید سازوکارهای دفاع روانی و صد هزار چیز دیگر را بشناسیم. و همه اینها در چت دوستانه قابل تشخیص نیست.

به دلیل عدم وجود تمام داده های بالا ، به ظاهر توجه می کنیم. به نظر می رسد می توان اطلاعات زیادی را از آنچه بینی ، چانه ، چشم ها ، لبخند ، کک و مک های یک جسم دارد بدست آورد. یک نیروگاه هسته ای

ما تصویر معشوق را فقط با چند داده کامل می کنیم. با جمع آوری یک ایده کامل از یک فرد از جزئیات کوچک اما فصیح ، ما با شخصیت او همان کاری را انجام می دهیم که هنگام نگاه به این طرح از یک چهره انجام می دهیم.

ما فکر نمی کنیم که این چهره فردی است که فاقد سوراخ بینی و مژه است و فقط چند تار مو دارد. بدون توجه به آن ، قسمت های از دست رفته را پر می کنیم. مغز ما از نشانه های بصری کوچکی برای ساختن یک تصویر منسجم استفاده می کند ، و هنگامی که صحبت از شخصیت یک همسر بالقوه می شود ، همین اتفاق می افتد. ما حتی نمی دانیم که ما چه نوع هنرمندان دخیل هستیم.

سطح آگاهی ما برای انتخاب همسر مناسب بیشتر از آن است که جامعه ما آماده تشخیص ، تأیید و سازگاری برای استفاده روزمره باشد ، بنابراین ازدواج های ناقص عمدتاً یک عمل اجتماعی رایج است.

3. ما به شاد بودن عادت نداریم

ما فکر می کنیم که در عشق به دنبال خوشبختی هستیم ، اما به این سادگی ها نیست. گاهی به نظر می رسد که ما به دنبال نوعی رابطه نزدیک هستیم که فقط می تواند دستیابی به خوشبختی را پیچیده کند. ما در روابط بزرگسالان برخی از احساساتی را که در دوران کودکی تجربه کردیم ، هنگامی که برای اولین بار متوجه شدیم و فهمیدیم عشق یعنی چه ، بازسازی می کنیم.

متأسفانه درسهایی که آموختیم همیشه ساده نبود. عشقی که در کودکی آموختیم غالباً با احساسات کمتر دلپذیری در هم آمیخته بود: احساس کنترل مداوم ، تحقیر ، رها شدن ، فقدان ارتباط - به طور کلی ، رنج.

در بزرگسالی ، ممکن است برخی از نامزدها را نه به این دلیل که برای ما مناسب نیستند ، بلکه به دلیل اینکه بسیار متعادل هستند: بسیار بالغ ، بسیار فهمیده ، بسیار قابل اعتماد - و این درستی آنها ناآشنا ، بیگانه و تقریباً ظالمانه به نظر می رسد.

ما کاندیداهایی را انتخاب می کنیم که ناخودآگاه ما به آنها خطاب می کند ، نه به این دلیل که آنها ما را خوشحال می کنند ، بلکه به این دلیل که آنها ما را از راه هایی که عادت کرده ایم ناراحت می کنند.

ما ازدواج غلط می کنیم زیرا ما بی جهت شرکای "درست" را رد می کنیم ، زیرا هیچ تجربه ای از روابط سالم نداریم و در نهایت احساس "دوست داشتنی بودن" را با احساس رضایت ارتباط نمی دهیم.

4. ما معتقدیم تنهایی وحشتناک است

تنهایی غیرقابل تحمل بهترین حالت روحی برای انتخاب منطقی شریک زندگی نیست. ما باید با چشم انداز سالهای طولانی تنهایی کنار بیاییم تا بتوانیم یک رابطه خوب ایجاد کنیم. در غیر این صورت ، این احساس را که دیگر تنها نیستیم ، دوست خواهیم داشت ، تا شریکی که ما را از تنهایی نجات داد.

متأسفانه ، پس از سن خاصی ، جامعه تنهایی را به طرز خطرناکی ناخوشایند می کند. زندگی اجتماعی رو به پایان است ، زوج ها از استقلال مجردها می ترسند و به ندرت آنها را به شرکت دعوت می کنند ، یک فرد وقتی به تنهایی به سینما می رود احساس دمدمی مزاجی می کند. و به دست آوردن رابطه جنسی نیز بسیار دشوار است. در ازای همه ابزارهای جدید و آزادی های فرضی جامعه مدرن ، ما با مشکلی روبرو شدیم: خوابیدن با کسی بسیار دشوار است. و انتظار اینکه این امر به طور منظم و با افراد مختلف اتفاق بیفتد ، ناگزیر پس از 30 سالگی منجر به ناامیدی می شود.

اگر جامعه شبیه یک دانشگاه یا یک کیبوتز باشد - با جشنهای مشترک ، مهمانیهای معمولی ، مهمانیهای مداوم و روابط جنسی رایگان … بهتر است … سپس افرادی که تصمیم به ازدواج گرفتند این کار را از روی میل با هم بودن انجام می دهند ، و نه به این دلیل که فرار از جنبه های منفی تجرد …

مردم تشخیص دادند که وقتی رابطه جنسی فقط در ازدواج وجود داشت ، به دلایلی منجر به ایجاد ازدواج می شد - برای به دست آوردن چیزی که به طور مصنوعی محدود بود.

مردم در حال حاضر در انتخاب ازدواج به مراتب آزادتر هستند ، نه اینکه به دنبال میل جنسی باشند.

اما در سایر زمینه های زندگی ، کاستی ها هنوز پابرجاست. هنگامی که شرکت شروع به برقراری ارتباط فقط به صورت جفت می کند ، مردم به دنبال شریک زندگی خود می گردند ، تنها برای رهایی از تنهایی. شاید زمان آن فرا رسیده است که دوستی قاطعانه از سلطه زوجین آزاد شود.

5- تسلیم غرایز می شویم

حدود 200 سال پیش ، ازدواج یک تجارت بسیار منطقی بود: مردم ازدواج کردند تا قطعه زمین خود را به دیگری وصل کنند. تجارت سرد و بی رحمانه ، کاملاً بی ارتباط با شادی شرکت کنندگان اصلی در عمل. و ما هنوز از این موضوع آسیب دیدیم.

یک ازدواج راحت با یک اتحاد غریزی جایگزین شد - یک ازدواج عاشقانه. او حکم کرد که فقط احساسات می توانند تنها مبنایی برای انعقاد اتحاد باشند. اگر کسی سر به زیر عاشق می شد ، کافی بود. و دیگر سوالی وجود نداشت ، احساسات پیروز شد. ناظران بیرونی تنها می توانند با احترام از ظهور احساسات به عنوان دلجویی از روح الهی استقبال کنند. والدین ممکن است وحشت داشته باشند ، اما باید فکر کنند که فقط یک زن و شوهر همه چیز را بهتر از دیگران می دانند.

برای مدت طولانی ، ما به طور جمعی با پیامدهای صدها سال مداخلات بی فایده مبتنی بر تعصب ، اسنوب و فقدان تخیل مبارزه می کنیم.

این نهاد سابق برای ازدواج راحت بود ، به طوری که یکی از ویژگیهای ازدواج عاشقانه این بود که باور زیر وجود دارد: زیاد به این فکر نکنید که چرا می خواهید ازدواج کنید. تجزیه و تحلیل این تصمیم عاشقانه نیست. طراحی مزایا و معایب روی یک تکه کاغذ پوچ و بی حس است.عاشقانه ترین چیز این است که سریع و غیرمنتظره پیشنهاد دهید ، شاید چند هفته پس از ملاقات ، در شوق و اشتیاق ، بدون اینکه حتی یک فرصت برای استدلالی که باعث رنج کشیدن مردم شده است ، به خود بدهید. به نظر می رسد این بی احتیاطی نشانه ای از این است که ازدواج می تواند دقیقاً کار کند زیرا نوع "امنیت" قبلی برای شادی بسیار خطرناک بود.

6. ما مدارسی نداریم که در آنها آموزش انتخاب شریک می دهند

وقت آن است که نوع سوم ازدواج را در نظر بگیریم - اتحادیه ای که به روانشناسی وابسته است. در این مورد ، فرد نه با یک "قطعه زمین" خانواده ایجاد می کند و نه بر اساس یک احساس برهنه ، بلکه بر اساس احساسی که در امتحان گذرانده است ، و بر آگاهی بالغ از خواص روانی شخصیت خود و شخصیت یک شریک

ما در حال ازدواج بدون هیچ اطلاعاتی هستیم. ما به ندرت کتاب هایی در این زمینه می خوانیم ، زمان کمی را با فرزندان شریک زندگی خود می گذرانیم (در صورت وجود) ، ما زوج های متاهل را با تمایل زیر سوال نمی بریم ، و حتی بیشتر از این ، مکالمات صریح را با افراد مطلقه شروع نمی کنیم. ما ازدواج می کنیم بدون اینکه به دلایل جدا شدن آنها بپردازیم. علاوه بر این ، ما آن را به دلیل حماقت و عدم تخیل شرکا می دانیم.

در دوران ازدواج راحت ، هنگام فکر کردن در مورد ازدواج ، شخص معیارهای زیر را در نظر گرفت:

  • والدین شریک زندگی ؛
  • چقدر زمین دارند
  • چگونه خانواده ها از نظر فرهنگی مشابه هستند

در دوران ازدواج عاشقانه ، علائم دیگری از صحت اتحاد وجود دارد:

  • نمی توانم از فکر کردن درباره او دست بردارم.
  • من می خواهم با او رابطه جنسی داشته باشم.
  • به نظر من شریک زندگی من شگفت انگیز است ؛
  • می خواهم مدام با او صحبت کنم.

مجموعه معیارهای متفاوتی مورد نیاز است. در اینجا چیزی است که درک آن بسیار مهم است:

  • آنچه باعث عصبانیت شریک می شود ؛
  • چگونه فرزندان را با هم تربیت خواهید کرد.
  • چگونه با هم توسعه خواهید یافت ؛
  • آیا می توانید دوست باشید

7. ما می خواهیم شادی را مسدود کنیم

ما تمایل شدید و کشنده ای داریم که چیزهای خوشایند را دائمی کنیم. ما می خواهیم خودرویی داشته باشیم که دوست داریم ، در کشوری زندگی کنیم که از سفر در آن لذت می بریم. و ما می خواهیم خانواده ای را با فردی تشکیل دهیم که با او لحظات شگفت انگیزی را سپری می کنیم.

ما تصور می کنیم که ازدواج تضمینی برای خوشبختی است که زمانی با شریک زندگی خود تجربه کرده بودیم ، که زودگذر را به دائمی تبدیل می کند و شادی ما را حفظ می کند: پیاده روی در ونیز ، فرو رفتن خورشید در دریا ، شام در یک رستوران ماهی زیبا ، دنج یک ترمه کشمیر روی شانه ها کشیده شده است … ما ازدواج می کنیم تا این لحظات را برای همیشه رقم بزنیم.

متأسفانه هیچ رابطه ای بین ازدواج و این نوع احساسات وجود ندارد. آنها در ونیز متولد شدند ، زمان روز ، کمبود کار ، هیجان شام ، هیجان چند ماه اول و ژلاتوی شکلاتی که تازه خوردند. هیچ کدام از اینها ازدواج را زنده نمی کند و موفقیت آن را تضمین نمی کند.

حفظ رابطه در این دوران فوق العاده از توان ازدواج خارج است. ازدواج به طور قاطع رابطه را در جهت کاملاً متفاوتی حرکت می دهد: دو فرزند کوچک به خانه خود و دور از محل کار.

فقط یک عنصر شادی و ازدواج را متحد می کند - یک شریک. و این ماده ممکن است اشتباه باشد.

نقاشان امپرسیونیست قرن 19 با فلسفه گذرا هدایت می شدند ، که می توانست ما را در مسیر درست هدایت کند. آنها گذرا بودن شادی را به عنوان یک ویژگی اساسی وجود پذیرفته اند و می توانند به ما کمک کنند تا با آن در صلح زندگی کنیم. نقاشی سیزلی در زمستان در فرانسه چیزهای جذاب اما کاملاً زودگذر را به تصویر می کشد. خورشید در گرگ و میش می درخشد و نور آن لحظه ای باعث می شود شاخه های برهنه درختان کمتر خشن شوند. برف و دیوارهای خاکستری یک هماهنگی آرام ایجاد می کنند ، سرما قابل تحمل به نظر می رسد ، حتی هیجان انگیز است. چند دقیقه دیگر شب همه چیز را پنهان می کند.

امپرسیونیست ها به این واقعیت علاقه دارند که چیزهایی که ما معمولاً بیشتر دوستشان داریم ، برای مدت کوتاهی ظاهر می شوند و سپس ناپدید می شوند. و آنها شادی را به تصویر می کشند که چند دقیقه طول می کشد ، اما نه سالها.در این تصویر ، برف زیبا به نظر می رسد ، اما تیره تر می شود.

این سبک هنری مهارتی را پرورش می دهد که بسیار فراتر از خود هنر است - تسلط بر مشاهده لحظات کوتاه رضایت در زندگی.

قله های زندگی معمولاً کوتاه هستند. شادی سالها دوام نمی آورد. با آموختن از امپرسیونیست ها ، ما باید لحظه های شگفت انگیز زندگی خود را هنگام آمدن درک کنیم ، اما به اشتباه تصور نکنیم که آنها برای همیشه دوام خواهند داشت و سعی نکنیم آنها را در ازدواج حفظ کنیم.

8. ما معتقدیم که خاص هستیم

آمار بی رحمانه است و هریک از ما نمونه های زیادی از ازدواج های وحشتناک را پیش چشم خود داشتیم. ما دوستان و آشنایانی را دیدیم که سعی کردند این پیوندها را بشکنند. ما به خوبی می دانیم که ازدواج می تواند با مشکلات بزرگی روبرو شود. و با این حال ما به سختی این درک را به زندگی خود منتقل می کنیم: به نظر ما این برای بقیه اتفاق می افتد ، اما برای ما اتفاق نمی افتد.

وقتی عاشق هستیم ، احساس می کنیم شانس ما برای خوش شانسی بسیار بیشتر است. معشوقه احساس می کند که شانس شگفت انگیزی داشته است - یکی در میلیون. و با چنین شانس ، ازدواج به عنوان یک تعهد بی عیب و نقص به نظر می رسد.

ما خود را از کلی گویی حذف می کنیم و نمی توانیم خود را در این مورد سرزنش کنیم. اما ما می توانیم از داستانهایی که به طور مرتب می بینیم بهره ببریم.

9. ما می خواهیم دیگر به فکر عشق نباشیم

قبل از تشکیل خانواده ، ما چندین سال را در منطقه تلاطم عشق می گذرانیم. ما سعی می کنیم با کسانی باشیم که ما را دوست ندارند ، ما اتحاد ایجاد می کنیم و می شکنیم ، به امید یافتن شخصی به مهمانی های بی پایان می رویم ، هیجان و ناامیدی های تلخ را تجربه می کنیم.

جای تعجب نیست که در مقطعی بخواهیم بگوییم: "بس!" یکی از دلایلی که ما ازدواج می کنیم و ازدواج می کنیم این است که سعی کنیم از این قدرت قاطع که عشق بر روان ما دارد خلاص شویم. ما در حال حاضر از ملودرام ها و هیجان هایی که به جایی نمی رسند خسته شده ایم. ما قدرت مقابله با چالش های دیگر را نداریم و امیدواریم ازدواج به سلطنت دردناک عشق بر ما پایان دهد.

اما ازدواج نمی تواند و نخواهد شد. در زندگی زناشویی به همان اندازه شک و تردید ، امید ، ترس ، طرد شدن و خیانت وجود دارد. از نظر ظاهری ، ازدواج تا حوصله آرام ، آرام و زیبا به نظر می رسد.

آماده سازی افراد برای ازدواج یک وظیفه آموزشی است که به طور کلی بر دوش جامعه است. ما دیگر اعتقاد به ازدواج های سلسله ای نداریم. ما در حال دیدن اشکال در ازدواج های عاشقانه هستیم. زمان ازدواج بر اساس مطالعه روانشناسی فرا رسیده است.

توصیه شده: