آسیب های خودشیفته و نحوه زندگی با آن

فهرست مطالب:

تصویری: آسیب های خودشیفته و نحوه زندگی با آن

تصویری: آسیب های خودشیفته و نحوه زندگی با آن
تصویری: اختلال خودشیفتگی 2(چگونه بر رنج جدایی از فردخود شیفته غلبه کنیم) 2024, ممکن است
آسیب های خودشیفته و نحوه زندگی با آن
آسیب های خودشیفته و نحوه زندگی با آن
Anonim

زندگی یک فرد خودشیفته حول مشکل حفظ عزت نفس با اخذ تأیید از اطرافیان سازماندهی می شود. (N. McWilliams)

شخص مبتلا به ضربه خودشیفته تمام زندگی خود را در حالت رنجش می گذراند ، زیرا توسط شخصیت های نزدیک دوران کودکی اش درک نشده ، دست کم گرفته یا بیش از حد ارزیابی نشده است ، و / یا وجود خود را نادیده گرفته است. این کودکی است که اعتماد کرد ، اما به او خیانت شد ، او می خواست دوست داشته شود ، اما در امیدها و خواسته هایش فریب خورد ، او می خواست شناخته شود ، اما معلوم شد که وجود او شادی نیست ، بلکه یک مجازات دردناک و اجباری است برای خانواده ، او - عامل رنج ، "یوغ" شرم آور است که مهمترین و نزدیکترین فرد در زندگی او مجبور است آن را کنار بکشد. فرد مبتلا به ضربه خودشیفته کودکی است که دوستش نداشته است.

محیطی که کودک آسیب دیده به دلیل خودشیفتگی در آن بزرگ شد ، با بی توجهی به نیازهایش به عشق ، پذیرش ، حمایت ، یا از او به عنوان یک عروسک زیبا استفاده می شد که می تواند در صورت نیاز والدین به نمایش گذاشته شود یا در مقایسه با همسالان ، برادران ، خواهران ، در شرایط شدیدتر و بی رحمانه تر ، از او به عنوان رابطه جنسی یا "مسکن" برای مشکلات شخصی خود استفاده می شد.

"جوجه اردک زشت" اندرسن - این داستان ، به طور واضح داستان آسیب های خودشیفته موجودی را که توسط همه رد شده است به ما ارائه می دهد ، اما با وجود همه سختی ها و تحقیرهایی که باید تحمل می کرد ، به قو زیبایی رسید.

در یک افسانه ، پایان خوشی - قهرمان در همان پرندگان زیبا مانند خودش منعکس می شود ، اما در زندگی همه چیز برعکس است ، فرد آسیب دیده خودشیفته از همه دور می شود و در پیله ای از خود پنهان می شود خیالات عظمت … او با احساس آسیب پذیری خود ، به دنبال نوع خاصی از فعالیت ها است که به او اجازه می دهد امنیت خود را از طریق برتری نسبت به دیگران احساس کند. اگر او بتواند به قله قدرت برسد ، پست عالی رهبری ، مدیر ، مدیر یا سیاستمدار را در اختیار بگیرد ، در این صورت او تبدیل به یک دیکتاتور و یک اخلاق گرای سخت می شود. یا اگر توانایی های خلاقانه داشته باشد ، به خلاقیت می پردازد و در آنجا شورش خود را نشان می دهد ، اعتراض خود را نسبت به قوانین اجتماعی که آزادی و استقلال او را محدود می کند ، نشان می دهد. کلاسهای تمرینات باطنی و معنوی ایده های قدرت مطلق را تغذیه می کنند و به ایدئولوژی آن تبدیل می شوند ، اما ناخودآگاه به شما اجازه آرامش نمی دهد و هر از گاهی "سیگنالی" در قالب افکار وسواسی ارسال می کند: "من مجازات می شوم" ، من من بد هستم " سپس ، در حالت بحرانی ، همه چیز را که به شدت مشتاق آن بود ، بی ارزش می کند یا نادیده می گیرد. دستاوردها ، در زندگی حرفه ای ، روابط ، روابط ایجاد شده ، دوستی ، عشق ، همه چیز در معرض تبعید ، اتهامات فریبکاری ، تجاوز به استقلال ، استفاده برای اهداف خود قرار خواهد گرفت. در لحظات ناامیدی ، ارتباط با واقعیت بسیار شکننده است و مدتی در آستانه جنون متعادل می شود ، در عین حال در چنین دوره ای متوجه می شود که به کمک و حمایت نیاز دارد ، فقط در حالت کامل به روان درمانی می آید درماندگی با این حال ، حتی با دریافت پاسخهای همدلانه و دلسوزانه ، او نمی تواند به طور کامل به روان درمانگر بپردازد و به خود اجازه دهد که تقسیم بندی خود را در "ایده آل" و خود "بد" تشخیص دهد ، زیرا او به سادگی این کار را نمی کند. خود را "واقعی" می شناسد ، فقط زیر شخصیت های جداگانه ای وجود دارند که در موقعیتی شبیه به اولین ضربه نوزادان ظاهر می شوند ، موقعیتی که او به سادگی هیچ فرصتی نداشت - احساسی ، شناختی یا جسمی ، از خودم دفاع کنم ، از خودم محافظت کنم و بنابراین احساس غفلت و تحقیر کردم … قطعاتی از احساسات شکسته خود ، که بارزترین آنها عبارتند از - شرم و حسادت ، که او به سادگی نمی داند چگونه بیان کند ، اگرچه گاهی اوقات آنقدر بر او غرق می شوند که فقط بر روی نزدیکترین افراد (همسر ، شوهر ، فرزندان) می ریزند ، خود را در رابطه با درمانگر به شکل تأخیر در درمان نشان می دهند. ، تحت انتقاد از پرخاشگری یا ترک ناگهانی از درمان ، بدون توضیح و قدردانی از حمایت دریافت شده ، در رویاهای ترسناک.

فرد مبتلا به ضربه های خودشیفته می تواند در چنین شرایط و شرایطی که افراد عادی خطر را نمی بینند و احساس آسیب پذیری نمی کنند ، حساس ، آسیب پذیر و بسیار مشکوک باشد. یک فرد آسیب دیده به دلیل خودشیفتگی ، هرگونه اظهارنظر به وی را یک حمله ، "چالش" و بر این اساس ، تهدیدی برای تمامیت او تلقی می کند. به عنوان مثال ، معلم در مورد کاستی های پروژه فارغ التحصیلی به دانش آموز تذکر می دهد ، که باعث پرخاشگری دانش آموز می شود و می خواهد پروژه پایان نامه را ترک کند. دانشجوی دیگری در امتحان چهار می گیرد و به دلیل "شرمندگی" که دارد تجربه هیستریک می کند.

نقاط دردناک اصلی که در آنها ضربه خودشیفته خود را نشان می دهد:

  • شرایط ارزیابی ، انتقاد ، نشانه های کاستی ها ، اشتباهات ؛
  • خصومت (واقعی یا درک شده) ، عدم پذیرش شخصیت او ، اعمال ، رفتار توسط دیگران ، طرد ، امتناع از تشخیص ویژگی های او ، اهمیت ؛
  • هر موقعیتی که با مفهوم خود فرد ایده آل در تضاد باشد: شکست های واقعی یا تخیلی ، که شامل "دفاع" در برابر شرم و اعتراف به نقص خود می شود.

زندگی با یک ضربه خودشیفته به اندازه کافی آسان نیست ، زیرا یک فرد آسیب دیده در مجموعه ای از ضررهای مداوم زندگی می کند ، او همیشه مجبور است از چیزی فرار کند و از خود در برابر همکاران "بد" کار ، شوهران ، زنان ، دوستان دفاع کرده و به غرور خود توهین کند. و عزت نفس ، روان درمانگران پا روی "پینه" های بیمار می گذارند. هر بار شروع زندگی "از ابتدا" و هر بار برخورد با "همان چنگک" ، که دلیل آن را ، البته ، می بیند ، اما در بیشتر موارد ، نه در خودش. تا حدی حق با اوست ، البته ، او اصلاً نمی خواست آسیب ببیند ، اما اکنون مهم است که بپذیریم زندگی واقعی و امروزی او دیگر به دیگران بستگی ندارد ، حداقل تا حدی که این وابستگی را امروز تعریف می کند. زندگی و رفاه او است ، یا بهتر بگوییم ، توانایی دریافت شادی از زندگی ، روابط ، خلاقیت ، کار بستگی به توانایی سوزاندن ، رهایی درد و گشودن به تجربه جدیدی از درک خود ، دیگران ، جهان و وجود یکی در آن

مثال زیر از درمان روانکاوانه برای مراجعه کننده ویژگی های پیامدهای ضربه های خودشیفته و نتایج کار با آن را نشان می دهد.

زن وقتی حدود 37 ساله بود به درمان آمد ، من او را والیا صدا می کنم. درخواست کار در درمان: خودتان را درک کنید ، "من کیستم؟" ، تجربیات احساسی ، افکار بی قرار خود را درک کنید ، یاد بگیرید که رفتار خود را کنترل کنید ، علل مشکلات و رنج های خود را دریابید.

زمینه های مشکل ساز ناراحتی شخصی: درگیری با رئیس در محل کار و به طور کلی با افراد ، نارضایتی از فعالیت های حرفه ای ، درگیری با شوهران سابق و طلاق های بعدی ، به دلیل احساس "استفاده" توسط آنها ؛ ترس از "سقوط از کوه" ، "شکست" ، "اشتباه کردن" ، حالات افسردگی ، افکار وسواسی "هر کاری که انجام دهم ، همچنان بد خواهم بود" ، احساس درونی "تنگی" ، پوچی ، ناباروری - " تلاش برای محافظت از فرزندم در برابر فشار مادر "، افکار خودکشی. احساس دوگانگی درونی: "من یک شرور ، تاریک و متکبر هستم و یک من ساده ، شاد و خیرخواه وجود دارد".

در طول درمان ، مشکل انکار زنانگی فرد برجسته شد ، زیرا زن بودن به معنای شامل بخش هایی از نقش مادر است که به دلیل نگرش منفی با مادر پذیرفته نمی شود و از آنجا که احساس نهفته ای وجود داشت حسادت نسبت به موقعیت او به عنوان "مورد علاقه" در رابطه با برادرش. خانواده ، هویت ناخودآگاه با نقش مرد وجود داشت.

در برقراری ارتباط با دیگران و با روانکاو ، یک شیوه ارتباطی منطقی ظاهر شد ، تمایل به جلب رضایت ، تعدیل ، توافق در همه چیز ، در حالی که تجربه اعتراض داخلی را داشتید ، مانع تحریکات پرخاشگرانه ای می شد که خود را در قالب آسیب رساندن به خود (قسمت های اعتیاد به الکل ، خودزنی) یا به دیگران نشان داده شد (اضطراب انتظار مجازات ، ترس از قدردانی ضعیف). ناراحتی داخلی با تمایل به برتری و تعیین وظایف فراتر از دستیابی به موفقیت در فعالیت حرفه ای و اشتیاق به تمرین طب جایگزین جبران شد ، اصلی ترین دستاورد آن تسلط بر روشهای کمال معنوی ، مدیریت و کنترل بر نیازها و توانایی های بدن فرد

رویای مشتری پس از چند جلسه اول.

"من در بالکن ایستاده ام ، نمی فهمم که چه چیزی به آن چسبیده است. بسیار بالا. شروع به سقوط می کند. من فکر می کنم: همانطور که می ترسیدم ، اینطور می شود. با اراده خود باعث می شوم که سقوط را متوقف کنید. دختری به من کمک می کند ، طناب یا چوبی را دراز می کند تا به آن چنگ بزنم … ".

این رویا نشان دهنده ترس مشتری از ترس تحقیر شدن است - شخصیت سقوط کرده ، افسرده روانکاو ، که در عین حال به عنوان یک نجات دهنده عمل می کند.

در مرحله بعدی کار ، وقتی انتقال واضح شد ، میل به "آینه" شدن بیدار شد ، یعنی دریافت تحسین ، سرزنش به تحلیلگر ، در عدم رضایت از این نیاز ، خاطراتی که مادر همیشه ناراضی بود با او ، چیزی خواست ، اما والیا فقط در طول درمان متوجه شد که نمی تواند این الزامات را برآورده کند و متوجه شد که منصفانه با او رفتار نمی شود. در عین حال ، یک شیوه دفاعی تعامل در روابط ایجاد شده است - دستکاری ، نشان دادن "ضعف" فرد ، "درماندگی" به منظور دریافت مراقبت ، محبت ، توجه. در رابطه با روانکاو ، این شیوه دریافت عشق نیز آشکار شد - تلاشی برای برآوردن "انتظارات" و اعتراض همزمان به قوانین در رابطه با او ، که در تلاش برای کاهش ارزش درمانی بیان شد.

بنابراین مشتری به پیشنهاد پرداخت هزینه جلسه نادیده گرفته با ناراحتی و خاطرات همراه با عکس العمل واکنش نشان داد ، مانند این که مادرش هنگام ملاقات با پدرش که مادرش با او طلاق گرفته بود او را سرزنش کرد ، وقتی والیا لباس مادرش را امتحان کرد چگونه قسم خورد. ، به او توهین کرد ، در نتیجه زنانگی و جنسیت او را تحقیر کرد. تشخیص روانکاو از احساسات وی در رابطه با مشتری و تشخیص کفایت این احساسات در انتقال به وی اجازه داد تا تجربیات خود را بدون نابود شدن توسط شرمندگی بپذیرد. در دوره درمان ، بیمار تجربه جدیدی از ابراز پرخاشگری را در شرایطی که با خیال راحت این احساسات را پذیرفت ، به دست آورد.

در زندگینامه مشتری ، ویژگی های زیر معنای آسیب زای خود را داشت: نگرش منفی ، ارزیابی منفی مادر و تلاش های ناموفق مزمن برای جلب رضایت او ، رفتار "سرد" پدر ، بیگانه از خانواده و دختر ، رقابت برای عشق مادر به برادرش ، همه این عوامل تصویر دیدگاه خود و روابط آنها با دیگران را مخدوش کرد ، که در بی ثباتی عاطفی منعکس شده است ، محدودیت در راههای مقابله احساسی و رفتاری در شرایط شکست زندگی. تمام فعالیت ها ، انرژی حیاتی صرف مبارزه با بی عدالتی در نگرش نسبت به خود ، دفاع از حق خود برای بودن ، در حالی که فردیت ، صداقت ، اعتماد به جهان را از دست می دهد ، به طور مداوم در حالت مبارزه برای کمال و استقلال ، به قیمت از بین بردن روابط و خود ویرانی ذهنی.

نقطه عطف در درمان مراجعه کننده کشف درک نقص روانکاو (نه قدرت مطلق) بدون از بین بردن رابطه بود ، که هم به پذیرش شخصی خود و هم به معنای واقعی کلمه مادرش (آنها شروع به زندگی مشترک کردند) و نقص او کمک کرد.. امروز والیا مادر دختر خوانده اش است و از زندگی خود کاملاً راضی است.

در خاتمه ، من می خواهم یک تصویر کوچک دیگر از خاطرات مشتری دیگر ، بگذارید ماشا باشد ، از کار واقعی با او ترسیم کنم. ماشا گفت چگونه در مهد کودک ، در کلاس درس با خلاقیت ، احساس درماندگی و تحقیر را تجربه کرد ، هنگامی که معلم به بچه ها دوخت متقاطع را پیشنهاد کرد ، پاداش تکمیل موفقیت آمیز آن عبارت بود از: کاغذ "قورباغه" - اریگامی ، اگر اگر کار به طور کامل انجام شود ، کار دقیق انجام نمی شود ، "بد" و کاغذ "لاله"- اریگامی. ماشا با چشمانی اشکبار در مورد چگونگی دریافت "لاله" صحبت کرد ، اما او همیشه فقط "قورباغه" دریافت می کرد ، زیرا سایر دختران مورد تمجید قرار گرفتند ، اما او نادیده گرفته شد.

وقتی چنین داستانهایی را می شنوم ، همیشه فکر می کنم که اغلب بزرگسالان به اندازه کافی در ارتباط با کودکان نیستند تا زندگی آنها را خوشحال کند و با خواسته های مبالغه آمیز ، طرد ، سوء استفاده ، مجازات های ظالمانه آنها را اذیت نکنند. تا ، سپس تمام زندگی خود را زندگی کنند. فقط کمی صبر ، توجه ، همدلی ، حمایت در اولین تلاش های دوران کودکی ، تسلی خاطر در هنگام درد ، مهار انگیزه های ظالمانه و سلطه گرانه خود هنگام "اشتباه" ، به طوری که مانند فیل در مغازه چینی ، این کار را انجام می دهند. دنیای کوچک و شکننده جهان موجودی ناقص و وابسته را از بین نبرید. اما بزرگسالان نیز ایده آل نیستند و همچنین حق دارند اشتباه کنند ، اگر یاد بگیرید که بفهمید ، بپذیرید ، ببخشید ، آن وقت نقص شما از این ترسناک و مخرب نخواهد بود ، زیرا این حق را نیز دارد.

توصیه شده: