2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
چهار عامل محدود کننده تفکر است که بازتاب تأثیر آنها دشوار است و بسیاری از مردم اصلاً از آن آگاه نیستند. با درک این عوامل ، می توانیم تلاش خود را برای از بین بردن یا حداقل کاهش تأثیر منفی آنها هدایت کنیم.
اولین عامل ارزش ها است
ارزشها ایده هایی هستند ، معانی که برای ما مهم هستند و هنگام تصمیم گیری بر آنها تکیه می کنیم. از لحاظ عملی ، ارزش تابع معنی است. به عنوان مثال ، اگر ما در موقعیت انتخابی از معنای خاصی استفاده کنیم ، این معنا به یک ارزش تبدیل می شود و عملکرد تعیین معانی دیگر را انجام می دهد.
با توجه به معانی دیگر در پرتو برخی ارزشها ، به نظر می رسد که آنها را در مقیاس یک مقدار معین وزن می کنیم ، اهمیت این معانی را تعیین می کنیم و در نتیجه با توجه به این مقادیر به یک راه حل قابل قبول برای ما نزدیک می شویم.
بنابراین ، ارزشها مرزهای فضای معنایی و معنایی را تعیین می کنند ، که در آن راه حلهای مختلف امکان پذیر است. خوب ، از آنجا که ارزشها زمینه معانی ، مرزها و جهت حرکت توجه را در فرآیند تفکر تعیین و ترسیم می کنند ، پس طیف وسیعی از راه حل های ممکن را نیز تعیین می کنند. بنابراین ، ارزشها باید به صورت دوره ای مورد بازبینی و بهبود قرار گیرند.
عامل دوم ، احساس حقانیت در خود است
یک نتیجه گیری منطقی درست بدون در نظر گرفتن اینکه آیا شخص احساس می کند که درست می گوید یا نه ، صادق است. حقیقت قضاوت ممکن است ثابت شود یا نشود ، راه سومی وجود ندارد.
در شرایطی که فرد اطلاعات کافی برای نتیجه گیری را ندارد ، احساس حقانیت خود لازم است. در این مورد ، ما به نظرات ، به تجربه زندگی شخصی خود ، که همیشه محدود است ، اعتماد می کنیم. در شرایطی که اطلاعات کم است ، احساس درست بودن باعث ایجاد اعتماد به نفس کاذب می شود و به تصمیم گیری در مورد ترجیح یکی از گزینه های دیگر کمک می کند. واضح است که احتمال خطا در مقایسه با تصمیم برای یافتن اطلاعات مفقوده قبل از تصمیم گیری ، به ترتیب بزرگتر می شود.
خودخواهی جستجوی داده های جدید را متوقف می کند ، حتی زمانی که اطلاعات به جریان خود ادامه می دهند. فرد آن را به عنوان ناسازگار با آن فرضیه هایی که قبلاً وضعیت دانش قابل اعتماد برای آنها تعیین شده است نادیده می گیرد.
بنابراین ، خود راستی می تواند به عنوان شاخصی از تفکر محدود در نظر گرفته شود. لازم است به شکل ظاهری این حساسیت واکنش نشان داده و آن را به شیوه ای ارادی و با کمک طرح س questionsالات جدید از بین ببریم.
عامل سوم احساسات آنی است
این عامل شاید برای همه شناخته شده باشد. با این حال ، همه در مورد آنچه احساسات فوری را ممکن می سازد فکر نمی کنند. به عنوان مثال ، با عصبانیت به اظهارات یکی از همکاران واکنش نشان دهید. این بدان معناست که حداقل در تفسیر صحیح کلمات و مواضع پشت آنها اطمینان داشته باشید.
به خوبی شناخته شده است که ما تنها بخش کوچکی از اطلاعات را درک می کنیم ، و آنچه ما در اینجا در مورد آن صحبت می کنیم اطلاعاتی است که کاملاً باز و در دسترس حواس است. ما فقط توجه خود را به بخش کوچکی از اطلاعات موجود معطوف می کنیم.
برای تجربه احساسات فوری ، باید احساس درستی داشته باشید. این عوامل محدود کننده منطق به هم مرتبط هستند. بنابراین خشم ناشی از اطمینان در تشخیص درست موقعیت ، متعاقباً احساس حقانیت خود را تقویت می کند و روند جستجوی اطلاعات جدید را متوقف می کند.
چهارمین عامل تصویر "من" است
هر یک از ما که متولد شده ایم ، مجبوریم خود را به عنوان منبع اعمال و آگاهی از پیامدهای جهان معرفی کنیم. با این حال ، این خودشناسی ، این خودشناسی ، فوراً و به شکل کامل به وجود نمی آید.
مسیر خودآگاهی مانند نردبانی با پله های نسبتاً بلند است. در ابتدا ، کودک خود را با نیازهای فیزیولوژیکی ، لذت و درد تشخیص می دهد. سپس با خواسته ها و واکنش های احساسی.سپس با تصویر "من" ، در چشم خود و دیگران شکل گرفت. و فقط در این صورت ، اگر او به طور جدی تلاش کند ، به سطح آگاهی از خود بیدار می شود به عنوان منبع کنش و معنا.
تا زمانی که شخص بیدار نشود ، تا زمانی که به خودکفایی نرسد و قادر به توسعه مداوم خود نباشد ، به نتیجه گیری هایی که او را در شرایط مطلوب قرار می دهد ، تمایل خواهد داشت ، به استنباط هایی که ایده های فرد را در مورد خود تأیید می کند ، تمایل خواهد داشت. از آنجا که این ایده ها درباره خود ، این تصویر از "من" به عنوان "من" درک می شود.
تا زمانی که شخص اساس "من" خود را به عنوان منبع نیت ، انتخاب و عمل متوجه نشود ، خود را با ایده هایی درباره خود ، از جمله ایده هایی که در ذهن دیگران منعکس می شود ، شناسایی می کند.
عدم وجود ذهنیت بیدار شده منجر به خطاهای منطقی سیستماتیک در تفکر می شود ، زیرا خطوط فکری که با تصویر "من" موافق نیستند ، با ایده خود مغایرت دارند ، از قبل قطع شده و نادیده گرفته می شوند.
خطر چنین خودفریبی قابل درک است - با گذشت زمان ، فرد باید با وجود بازخورد محیط و نتایج واقعی عمل ، برای دفاع از ایده های خود بیشتر و بیشتر دفاع روانی ایجاد کند. واضح است که در اینجا نیازی به صحبت در مورد وضوح تفکر نیست.
بنابراین ، هرچه شخص "من" خود را به عنوان یک ناظر ، به عنوان پشتوانه اولیه توجه ، به عنوان یک نقطه فعالیت آگاهی ، درک کند ، کمتر به ایده خود وابسته است و در تفکر خود آزادتر است..
لازم است تا آنجا که ممکن است از بیرون به احساسات ، ارزشها ، احساس حقانیت و تصویر "من" نگاه کنید. این عدم شناسایی "من" واقعی یک فرد را منتشر می کند ، که دارای پتانسیل خلاق و سازنده ای عظیم است.
مقاله به لطف آثار وادیم لوکین ، میخائیل لیتواک ظاهر شد.
توصیه شده:
اعتماد: چه چیزی آن را می شکند و چه چیزی آن را تقویت می کند
قطعه ای از کتاب "عشق را با چه چیزی اشتباه می گیریم ، یا عشق است". اعتماد زمانی شکل می گیرد که می آموزیم فرد به عمد به ما آسیبی نمی رساند ، و اگر به طور تصادفی اتفاق بیفتد ، آن وقت فرد آماده اصلاح وضعیت خواهد بود. اعتماد می تواند خود را به عنوان تمایل به اتکا به شخص در برخی مسائل نشان دهد - برای مثال ، درخواست چیزی ، تصمیم گیری برای انجام کاری با هم.
جادو و روانشناسی. تفکر جادویی. انواع و اقسام تفکر جادویی
تفکر جادویی می تواند بخش ناچیز و بزرگی از شخصیت فردی را که در "کنترل همه کاره" ذاتی است ، اشغال کند. تفکر جادویی بر چه باورهایی می تواند بنا شود؟ اعتقاد به ارتباط و مشروطیت جهانی. واضح ترین مثال این باور ، کارما است. چرا برخی افراد غیرتمند معتقدند که بدی به خاطر اعمالشان به سرشان آمده است؟ مسئله این است که یک فرد نمی تواند با یک واقعیت انکارناپذیر کنار بیاید - اتفاقات بد نیز می تواند به همین ترتیب رخ دهد.
مشکلات چه چیزی به ما می آموزد و چه چیزی ما را حفظ می کند؟
خوب ، دوستان ، به نظر می رسد زندگی بهتر می شود ، pah-pah-pah. و دوران سختی برای من پشت سر گذاشته است. اوه و این برای من سخت بود … و ناامیدی مرا فرا گرفت … و به نظرم رسید که این دوره سخت و وحشتناک برای من هرگز پایان نمی یابد ، که اکنون همیشه اینگونه خواهد بود … و اضطراب در این دوره همواره وجود داشت.
چه چیزی تعیین می کند که یک فرد چگونه زندگی می کند؟
این تا حد زیادی به سناریوی زندگی فرد بستگی دارد. نظریه سناریو یکی از بخشهای مهم تجزیه و تحلیل معاملاتی (TA) است - روشی که به رشد و توسعه روانی فرد کمک می کند. بنیانگذار TA ، اریک برن ، فیلمنامه را به عنوان یک برنامه زندگی که توسط یک کودک در سالهای اولیه زندگی طراحی شده بود ، عمدتا تحت تأثیر والدینش تعریف کرد.
موضوعات ابدی "عشق" و "پول": چگونه سایه "Curmudgeon" توانایی "کار ، خلق و عشق" را محدود می کند
مدتی است که من به طور فعال با موضوع "کهن الگوها و سایه ها" هم در درخواست مشتری و هم در مورد خودم کار می کنم. برخی تحولات شروع به ظهور کردند. من می خواهم به اشتراک بگذارم. شاید برای خود چیز جالبی پیدا کنید. در اولین جلسه ، من Curmudgeon را فقط به عنوان یک "