جادو و روانشناسی. تفکر جادویی. انواع و اقسام تفکر جادویی

تصویری: جادو و روانشناسی. تفکر جادویی. انواع و اقسام تفکر جادویی

تصویری: جادو و روانشناسی. تفکر جادویی. انواع و اقسام تفکر جادویی
تصویری: Rem Sleep क्या है? | हमे डरावने सपने क्यों आते हैं? | सपनों का रहस्य: क्या हैं ? | ल्यूसिड ड्रीमिंग 2024, آوریل
جادو و روانشناسی. تفکر جادویی. انواع و اقسام تفکر جادویی
جادو و روانشناسی. تفکر جادویی. انواع و اقسام تفکر جادویی
Anonim

تفکر جادویی می تواند بخش ناچیز و بزرگی از شخصیت فردی را که در "کنترل همه کاره" ذاتی است ، اشغال کند. تفکر جادویی بر چه باورهایی می تواند بنا شود؟

اعتقاد به ارتباط و مشروطیت جهانی. واضح ترین مثال این باور ، کارما است. چرا برخی افراد غیرتمند معتقدند که بدی به خاطر اعمالشان به سرشان آمده است؟ مسئله این است که یک فرد نمی تواند با یک واقعیت انکارناپذیر کنار بیاید - اتفاقات بد نیز می تواند به همین ترتیب رخ دهد. به همین دلیل است که آنها همیشه سعی می کنند روابط علی را پیدا کنند ، و اگر چیزی در دنیای فیزیکی قابل مشاهده نباشد ، چیزی اختراع شده و نامرئی می بافند ("با توجه به این واقعیت که کسی شمارش / محاسبه کرد ، این مشکلات برای من" پرواز کردند "! هیچ اتفاقی نمی افتد علاوه بر این ، من قطعاً باید این جهان را کنترل کنم ، در غیر این صورت نمی دانم چگونه رفتار کنم تا از چنین شرایطی اجتناب کنم. چگونه می خواهم با چنین مشکلاتی روبرو نشوم! "). یک فرد در تلاش برای کنترل همه چیز است ، و در زندگی او دائماً با نیروهایی که او نمی بیند "دخالت" می کنند و به طور کلی معلوم نیست که آنها وجود دارند یا خیر …

اعتقاد به عینیت جهان ذهنی. یک مثال قابل توجه افرادی هستند که از بی اشتهایی رنج می برند (در آینه به خود نگاه می کنند ، خود را "پر" می بینند ، اما خودشان شبیه کبریت هستند). به طور نسبی - اگر بیگانه ای را دیدم ، صادقانه به آن اعتقاد دارم ، دیگران را در این مورد متقاعد خواهم کرد و از این واقعیت دفاع می کنم که بیگانگان واقعاً وجود دارند ("شما هیچ چیز را درک نمی کنید! بیگانگان واقعاً وجود دارند!"). برای فرد بسیار آسان تر است آنچه را که به نظر می رسید دیده است باور کند ، و نه به تجلی روان پریشی در خود. به همین دلیل است که روان پریشی بسیار خطرناک است - من چیزی را دیدم ، به آن اعتقاد دارم ، همچنان به آن اعتقاد خواهم داشت ، زیرا می خواهم به کنترل خودم ادامه دهم ("من نمی توانم باور کنم که کنترل خود را از دست داده ام!").

این باور که افکار ما مادی هستند و قادر به "کنترل" جهان هستند. به عبارت دیگر - من اکنون فکر می کنم ، تکنیک تجسم را اعمال می کنم ، نقاشی می کنم و تمام دیوارهای آپارتمان را با آنها می پوشانم ، و من قطعاً یک پنت هاوس در مرکز نیویورک یا میامی خواهم داشت ، و در واقع زندگی من تبدیل به یک افسانه افراطی ترین نسخه تجلی چنین تفکر جادویی یک عروسک وودو است (منظور اسباب بازی یک فرد بد است ، آنها آن را با سوزن سوراخ می کنند ، صادقانه معتقدند که بدبختی بر سر این فرد می افتد). با کمال تعجب ، مردم همیشه تأیید اقدامات خود را می یابند. دیر یا زود ، شخص بدبختی را تجربه می کند ، زیرا همه چیز همیشه نمی تواند صاف و بدون ابر باشد. با این حال ، در نگاه یک متخصص واقعی تفکر جادویی ، مشکلات همیشه با اعتقاد او به جادو همراه است ("اوه ، این کار کرد!"). مثال دیگر - در زمان جنگ مرسوم بود که نام و نام خانوادگی خود را در مکانهای مشخص مشخص کنید ، در غیر این صورت اتفاقی برای شخص می افتد! سربازان بازمانده همیشه سعی کرده اند تصادفات را با این کلیشه توضیح دهند ، اما به یاد داشته باشید که برای بسیاری که از "اصل جادویی" استفاده نمی کردند ، این کار نکرد.

اعتقاد به وجود دانش مخفی - کسی به طور قطع می داند ، اما من نمی دانم! به طور کلی ، تمام دانشی که هنوز نمی شناسید محرمانه است. دیر یا زود ، برخی از دانشهایی را که قبلاً نمی دانستید ، فرا خواهید گرفت. با این حال ، جالب ترین چیز این است که مردم صادقانه معتقدند که یک "جادوگر نجات دهنده معجزه آسا" وجود دارد. اغلب ، با وارد شدن به روان درمانی ، مردم با این امید می سوزند که روانشناس یک عبارت خاص را به آنها بگوید و در نتیجه زندگی آنها را بسیار تغییر دهد ، رنج ها از روح ناپدید می شوند و زندگی مانند دوران کودکی به یک افسانه تبدیل می شود (به طور مشروط - باغها شکوفا می شود ، خورشید بیرون می آید و همه چیز فوق العاده خواهد بود).همه این اعتقادات مربوط به چیست؟ افرادی که دارای چنین تفکر جادویی هستند ، با ارائه این باور که "مامان" بزرگی در زندگی آنها ظاهر می شود و همه کارها را انجام می دهد ، کودک سالاری را نشان می دهد و مسئولیت را کنار می گذارد. چرا مامان؟ در ذهن همه و ما ، این وعده داده شد که مادرم واقعاً اطلاعات سری دارد - به محض این که یک کلمه را گفت یا بوسید ، و درد زانو همیشه برطرف شد. به طور مشابه ، این اصل با مادر کار می کرد - به محض اینکه من چیزی بخواهم ، او بلافاصله همه کارها را انجام می دهد (در اینجا منظور ما عملکرد مادر است ، هنگامی که مادر با رفتار ، صورت ، چشم ها ، زمان خود تعیین می کند که فرزندش چه می خواهد). با این حال ، کودک همه چیز را کمی متفاوت درک می کند - "وای! مامان حدس زد که وقت غذا خوردن من است! " بسیاری از مردم این احساس را به خاطر نمی آورند که مادر همیشه می داند چه کار کند ، چه نوزاد سرد باشد و چه گرم. او از کجا این همه را می دانست؟ غیر واضح! احتمالاً افکار ما به فضا منتقل می شوند ، بنابراین او این را دوست دارد.

بنابراین ، ریشه های تفکر جادویی در دوران کودکی پنهان است (از یک سالگی ، گاهی حتی از لحظه تولد). این کنترل قوی است که یک کودک نوپا در دوران نوزادی تجربه می کند. به محض حرکت ، جهان پیرامونش گرم پاسخ می دهد - مادر قبلاً برداشته و تغذیه می کند. ارزش گریه کردن دارد - همه چیز همانطور که او می خواست انجام شد. تا 3-5 سالگی ، جهان حول یک کودک می چرخد ، و سپس یک دوره ناامیدی به آرامی شروع می شود - آنها هر آنچه را که می خواهم برایم خریداری نکنند. همه آب نبات ها را نمی توان خورد ؛ شما همیشه نمی توانید کاری را که می خواهید انجام دهید. تفکر جادویی به طور مستقیم در کودک ثابت می شود در صورتی که با محافظت بیش از حد احاطه شده باشد (نوزاد حتی وقت ندارد در مورد خواسته خود چیزی بگوید ، زیرا شکل مادر در حال حاضر آن را تجسم می دهد). اگر مادر سریعتر از خواسته خود کودک ظاهر می شد ، بر این اساس تفکر جادویی و عدم مسئولیت را شکل می داد. چنین افرادی کاملاً واضح نمی دانند که چه می خواهند ، و حتی در درمان ، افکار آنها مبهم و گیج به نظر می رسد ، و فرمول بندی درخواست اغلب دشوار است. این مشکل به طور مستقیم با تجربیات دوران کودکی در ارتباط است ، زمانی که نوزاد هنوز متوجه نشده است که دقیقاً می خواهد چه بخورد ، اما قبلاً بسیار تغذیه شده است (سبزیجات ، میوه ها ، غلات ، برش ، سوپ و غیره) ، انواع مختلفی را ظروف روی میز که بر این اساس او خواسته های او را درک نمی کند و نمی تواند درخواست خود را تنظیم کند ("من این را می خواهم!"). یک مثال دیگر این است که "من می خواهم از صدمه زدن دست بکشد!" اغلب ، در این مورد ، شخص دائماً در حال چرخش در اطراف برخی رویدادها ، تجربیات و افراد است ، اما نمی تواند مستقیماً بگوید چه اتفاقی افتاده است و چرا درد دارد. درخواست فازی و غیر منطقی است - "من می خواهم این را به من نگویید!".

یک فرد سالم از نظر روانی می تواند به صورت دوره ای به ایمان تکیه کند. و به طور کلی ، این اعتقاد به چیزی برتر و عرفانی است که گاهی اوقات به ما کمک می کند تا حرکت کنیم. اما در اینجا نه تنها اعتقاد به مجازات و مجازات ، بلکه به کمک احتمالی قدرتهای بالاتر اهمیت دارد. چرا یک فرد به تفکر جادویی نیاز دارد؟ این امر مقابله با اضطراب ، سازگاری و کنار آمدن با استرس را برای ما آسان می کند. هرچه شرایط استرس زا باشد ، احساسات (به ویژه غم و اندوه) قوی تر باشد ، بیشتر اوقات شخص به خدا روی می آورد. چرا؟ هر یک از ما در لحظه خاصی از زندگی باید چیزی را در دست بگیریم و نگه داریم (حداقل از نظر ذهنی) ، تا بدانیم که در ورطه ناامیدی و نیستی فرو نمی رویم. تفاوت بین یک روان سالم با تفکر جادویی از یک مرزی و یک ناسالم چیست؟ فردی با روان سالم می فهمد که مسئول همه اتفاقاتی است که در زندگی او رخ می دهد. بدون شک ، او نمی تواند از وقوع یک فاجعه یا ضربه جلوگیری کند (اگرچه افرادی با نوع عصبی هنوز شروع به سرزنش می کنند - آنها نمی توانند در آن مکان و در آن زمان ظاهر شوند).

چگونه می توانید از قبل بدانید که کدام بهتر است؟ گاهی اوقات آنچه اتفاق می افتد همان چیزی است که اتفاق می افتد ، و در اینجا شما باید حوزه مسئولیت خود را به وضوح بفهمید - چه چیزی می تواند نظارت و انجام شود؟ تنها در این صورت است که شما می توانید نوعی از آینده خود را برنامه ریزی کنید.بنابراین ، اگر من چیزی می خواهم ، ابتدا باید خواسته های خود را بفهمید ، آنها را تدوین کنید و سپس برنامه ریزی کرده و به طور سیستماتیک به سمت تحقق آنها حرکت کنید. این بدان معنا نیست که یک فرد سالم نمی تواند نقشه ای از خواسته ها بکشد یا با چسباندن تصاویر بر روی تمام دیوارهای آپارتمان تجسم کند. شخصی که دارای تفکر جادویی آسیب شناختی است ، در این کار متوقف می شود و یک فرد سالم از نظر روانی تلاش می کند تا بفهمد در چه جهتی حرکت می کند ، برای او چنین تکنیک هایی خودشکوفایی اضافی ، کمک به تحقق توانایی ها و پتانسیل های داخلی است (به زور خودش برای بلند شدن و ایجاد انگیزه برای حرکت). حرکت مهمترین چیز برای این فرد است (ممکن است تجسم انجام نداده باشد ، اما حرکت خواهد کرد).

اغلب ، بسیاری (از جمله افراد سالم) در دوره های نگران کننده زندگی ممکن است این تصور را داشته باشند که افکار ترسناک و ترسناک آنها واقعاً بر فرایندهای زندگی تأثیر می گذارد (همین ، اکنون قطعاً محقق خواهد شد!). با این حال ، لازم به یادآوری است که این موضوع منحصراً مربوط به اضطراب شماست - همانطور که در درون آگاهی شما رشد می کند ، باعث ترس می شود ، که ناشی از ترس های خارجی است.

یک فانتزی ترسناک شبیه بهمن یا گلوله برفی است ، اما ترسها لزوماً به حقیقت نمی پیوندند! نمی توان افکار را با اعمال مقایسه کرد و آنها را در یک سطح قرار داد! برعکس ، فقط اقدامات شما را به نتیجه دلخواه می رساند. این فقط در مورد چیزی است که شما دقیقاً برای آن تلاش می کنید. سوال در اینجا کمی متفاوت است. آنچه ما را می ترساند و ما را به خود جذب می کند - و ما به جایی می رویم که اتفاقی بیفتد!

توصیه شده: