من قطره قطره شده ام

فهرست مطالب:

تصویری: من قطره قطره شده ام

تصویری: من قطره قطره شده ام
تصویری: من قطره تو دریا - سید مجید بنی فاطمه 2024, آوریل
من قطره قطره شده ام
من قطره قطره شده ام
Anonim

سناریوی تجربیات ، یا اینکه چرا افراد یکدیگر را ترک می کنند

یک فرد در لحظه ای که احساس می کند رها شده است ، رنج عظیمی را تجربه می کند. ما در کودکی احساس می کنیم که والدینمان ما را رها کرده اند. سپس ما از نزدیکترین افراد - دوستان یا عزیزان - جدا می شویم. و گاهی اوقات یک سلسله وقایع پیوسته در زندگی فرد اتفاق می افتد که او حالت رها شدن و رها شدن را تجربه می کند.

غالباً چنین حالتی به عنوان مرگ ، به عنوان ناتوانی در زندگی ، فقدان کامل شادی ، عصبانیت ، کینه از معشوق ، جستجوی اشتباهات و دلایل او ، دلیل ترک او تجربه می شود. وقتی زمان زیادی می گذرد ، احساس ترک و مرگ کمی ضعیف می شود ، و سپس شخص به سادگی از وارد شدن به یک رابطه جدید می ترسد. در عین حال ، او می خواهد شاد باشد ، دوست شود ، ازدواج کند یا ازدواج کند ، به طور کلی ، با کسی که دوستش دارد ، باشد ، اما ترس از رها شدن ، ترس از مرگ منجر به یک عدم امکان کامل برای باز شدن می شود واقعی و نشان دادن عشق به شخص دیگر. و سپس برای یک فرد به تنهایی خودش تبدیل می شود ، خلأ خودش ، جهنم خودش ، که در آن تنها با خودش می ماند ، که همیشه یک چیز می خواهد ، اما کاری کاملاً متفاوت انجام می دهد.

بنابراین ، تنها خواسته چنین فردی این است که از تنهایی خود خارج شود - این یک خواسته ناخودآگاه یا میل روح است ، این یک قصد درونی عمیق است که ممکن است خود شخص حتی از آن آگاه نباشد. سپس یک فرد همیشه به دنبال فرد دیگری است که می تواند بدون قید و شرط او را دوست داشته باشد. و برای این منظور او بهترین ویژگی ها را در خود شکل می دهد تا شایسته عشق باشد ، خودکامل با تمام عمیق ترین اشتیاق و اراده ، تلاش می کند تا بهترین (ها) باشد. جان انسان فدای ایده خودسازی است. تشخیص چنین فردی آسان است ، او زیبا ، باهوش است ، زیاد مراقبه می کند یا به آموزش می رود ، اما سایر زمینه های زندگی معمولی بشر ، فقط مهم و غیر ضروری نیست ، آنها قربانی اشتیاق منحصر به فرد می شوند ، اشتیاق برای بهترین بودن ، اشتیاق برای خوب بودن.

با وجود همه اینها ، "جهنم" حالت رها شدن ، یک فرد همچنان در درون خود را تجربه می کند. و البته - این شخص فوق العاده با گذشت زمان ، با زیبایی ، هوش ، قدرت اراده و چیزهای دیگر ، شخص دیگری را که می خواهد با او باشد ، دوست شود یا دوست داشته باشد به دام می اندازد. و سپس کل سناریوی وحشتناک بررسی یک دوست یا یکی از عزیزان شروع به آشکار شدن می کند ، چقدر او می تواند در برابر "چرندیات" از من مقاومت کند. به زبان یک فرد تنها و رها شده ، به این می گویند "اکنون من را بشناس". فردی که در درون احساس تنهایی و رها شدن می کند ، همیشه می داند که چقدر واقعی است - بد ، و در واقع هنوز شایسته عشق نیست ، و بنابراین آگاهانه یا ناخودآگاه شروع به آسیب رساندن به شخصی می کند که موفق شده است او را به زندگی خود جذب کند. او شروع به آشنایی او با "جهنم" خود می کند ، و پذیرش بدون قید و شرط کامل خود را با همه "چرندیات" می طلبد. رسوایی ها ، صحنه های حسادت ، مرتباً ناراضی از دیگران و اغلب ناراضی از آنچه اتفاق می افتد را ترتیب می دهد. زیرا طرف مقابل باید بیشتر محبت آمیز ، دلسوزتر ، ملاحظه کارتر ، درک بهتر ، همدل تر و غیره باشد. لیست الزامات معمولاً نامحدود است. باید ، این کلمه اصلی است که او در ادعاهای خود به کار می برد. برای اینکه قربانی تا آنجا که ممکن است دوام بیاورد ، گاهی اوقات از تکه های خودش به خوبی تغذیه می کند ، کسی که قربانی به او هدایت شد ، گاهی اوقات عاشق ، بسیار خوب و مراقب است ، تا حمله بعدی.

این سناریوی روابط در جهان ما بسیار رایج است و از طریق چنین رنجی است که مردم از عشق واقعی به یکدیگر دست می کشند ، از اعتقاد به عشق دست بر می دارند و از تلاش برای زندگی شاد و هماهنگ دست می کشند.

نفر دوم که عاشق شده است و می تواند حداقل مقداری عشق به او بدهد ، به عنوان مثالیک قربانی ، همان شخص تا زمانی که احساس گناه در آن وجود داشته باشد ، احساس نقص ، هرگونه ایده ای که واقعاً باید انجام دهد ، از عذاب رنج می برد.

این بازی مرگبار توسط دو نفر انجام می شود. و همه می توانند جلوی آن را بگیرند. اغلب قربانی ، کسی که تحت شکنجه قرار می گیرد ، ابتدا بازی را می چرخاند. هنگامی که به مرز خود رسیده است ، او کاملاً از خون خارج می شود ، با احساس فقدان کامل عشق ، هنگامی که دیگر قدرتی برای صحبت کردن ، نشان دادن یا توضیح دادن وجود ندارد ، با احساس نفرت عمیق از یک دوست سابق ، با این ایده که او کنار نیامد و قربانی با احساس گناه شکنجه گر خود را ترک می کند … سپس قربانی ، به همین ترتیب ، با درک اینکه چه اتفاقی می افتد ، نیز دچار این تصور واهی می شود که عشق رنج می آورد و همچنین در تنهایی و عدم تمایل او به دوست داشتن و دوست داشتن قرار می گیرد.

چگونه می توان از این سناریو خارج شد؟

همانطور که فهمیدید ، خواننده عزیز ، مکانیسم خود تمیز کردن قربانی و شکنجه گر کاملاً متفاوت و در عین حال یکسان است. هر کس می تواند این درگیری را نه در خارج ، بلکه فقط در درون خود حل کند. شکنجه گر باید از ایده رها شدن و قربانی با احساس گناه و تمایل به قربانی کردن خود برای اهداف خوب ، جدا شود. همانطور که فهمیدید ، روابط هماهنگ تنها بین دو فرد کاملاً خودکفا امکان پذیر است که به یکدیگر نیاز ندارند ، اما می خواهند با یکدیگر به اشتراک بگذارند. شکنجه گر هرگز عشق کافی نخواهد داشت ، زیرا در درون او هرگز نخواهد بود. و قربانی هرگز نمی تواند خلأ را از بیرون پر کند و فقط منابع خود را به هیچ جا نخواهد داد ، مگر اینکه از نجات کل جهان امتناع کند. شما باید خود را نجات دهید و هماهنگی آنچه در حال رخ دادن است را درک کنید.

توصیه های عملی برای فردی که سناریوی "شکنجه گر" را پشت سر می گذارد

اولین چیزی که باید بفهمید تا این رنج را پایان دهید ، هیچ کس شما را رها نکرده است !!!

نحوه انجام این کار یک س anotherال دیگر است و اغلب به کمک روانشناس متخصص یا کار مستقل عمیق نیاز دارد. واقعاً لازم است وضعیت ترک را تمیز کنید تا زمانی که این ایده را به طور کامل کنار نگذارید که شخصی به طور کلی می تواند شخصی را رها کند. تا این ایده ، احساس کاملاً به درک عمیقی از چگونگی رهایی شما تبدیل می شود. تا زمانی که مسئولیت هر آنچه برای شما اتفاق می افتد را به طور عمیق نپذیرید ، تا زمانی که در درون خود احساس متفاوتی را احساس کرده و به شکلی متفاوت جدایی بین افراد را درک کنید. این عمیق ترین دگرگونی خود است که منجر به سناریویی متفاوت در روابط می شود.

از این گذشته ، وقتی در حمل و نقل با 13 مسافر دیگر سفر می کنید ، وحشت نمی کنید و سپس ، در آخرین ایستگاه ، همه در جهات مختلف پراکنده می شوند؟! درست است ، زیرا هر کس مسیر خود را دارد. بنابراین یک فرد همیشه مسیر خاص خود را دارد و وظیفه اصلی او پیروی از آن است. اما گاهی اوقات می توانید همراه باشید ، اغلب ملاقات کنید و در طول مسیر از یکدیگر حمایت کنید. این کار حتی ساده تر است ، و این دقیقاً در مورد روابط هماهنگ است. شما باید بیاموزید که چگونه هرگونه جدایی را به راحتی درمان کنید. شما باید بیاموزید که عزیزی را رها کنید ، انتخاب او را بپذیرید ، به مسیر او احترام بگذارید. اگر شما مملو از چنین ایده هایی هستید ، اما با این وجود ، هنگامی که معشوق درون شما درد و غم را ترک می کند ، این بدان معناست که ایده رها شدن پاکسازی ناقص بوده است. فریب دادن خود با پذیرش ایده های جدید بسیار آسان است ، اما واقعیت این است که این امر در سطح احساسات تجربه می شود: سبکی ، احساس ، عدم جذابیت. شما به راحتی می توانید بدون یکدیگر زندگی کنید ، اما شما دیگری را انتخاب کردید تا زندگی او را سرشار از شادی کند ، و او نیز شما را برای انجام همین کار برای شما انتخاب کرد. و هر روز ، هر ساعت فقط آن را انتخاب کنید ، زیرا در کنار هم عشق ، هماهنگی ، زیبایی و خلاقیت بیشتری وجود دارد.

خواننده عزیز ، ممکن است بپرسید ، و اگر والدین در کودکی رها شده اند ، به پرورشگاه فرستاده شده اند - پس چگونه؟ چگونه می توان یک کودک کوچک را مقصر دانست که عقب ماند؟ من از شما می خواهم به کلمه "گناهکار" توجه کنید ، زیرا کودک رها شده خود را مقصر می داند که توسط والدینش رها شده است ، او بد است ، او شایسته عشق نیست و به همین دلیل رها شده است. اینها مکانیسم های ناخودآگاه عمیقی هستند که به شما اجازه نمی دهند احساس تنهایی ، رها شدن و رها شدن را رها کنید. با احساس گناه است که فرد رها شده سپس قربانی را نگه می دارد.هرچه حالت ترک قوی تر و قوی تر باشد ، ریشه های عمیق تر ، قربانی بهتر با احساس گناه عمیق تر انتخاب می شود ، که برای آن امکان نزدیک نگه داشتن او وجود دارد. چنین فردی نیاز به کار با احساس گناه و گاهی شرم دارد. همه اینها احساسات سختی هستند که به سختی می توان آنها را پذیرفت. اما بدون شناخت ، نمی توان آنها را تغییر داد. برای چنین فردی آسان تر است که با بی ارزشی ، بدی ، زشتی اخلاقی خود موافقت کند تا اینکه احساس گناه کند. و بنابراین ، چنین افرادی خود را بد می دانند ، کارهای زشت مرتکب می شوند و حتی تقریباً از بدی های منحرف خود بالا می روند. اما در زیر این بی رحمی و بدی همیشه مخلوق کوچکی پنهان شده است که نمی تواند با احساس گناه یا شرمندگی به خاطر کارهایی که انجام می دهد و انجام داده کنار بیاید. این تجربه گناه و شرمندگی ، پشیمانی کامل برای اعمال بد بعدی و درک عمیق و پذیرش سپاسگزار تجربه ترک است که به این شخص کمک می کند تا دگرگونی و پاکسازی کامل را انجام دهد.

توصیه های کاربردی برای فردی که سناریوی "قربانی" را پشت سر می گذارد

قربانی یک فرد روشن و خوب است که ایده های واهی در مورد خوشبختی دارد و وظیفه خود می داند که همه کسانی را که به دنیای او می آیند شاد کند. قربانی یک فرد بسیار مسئول است ، عمیقا متقاعد شده است که او خالق جهان خود است و آماده است تا مسئولیت هر آنچه در زندگی او اتفاق می افتد را بر عهده بگیرد. قربانی وظیفه خود می داند که به رنج کشیده کمک کند ، به راحتی می توان او را متقاعد کرد که حتی بر خلاف منافع خود کمک کند. به طور کلی ، قربانی همیشه آماده است تا خود را به خاطر یک ایده روشن ، هدف یا چیز دیگری قربانی کند ، و نقص و گناه خود را احساس کند ، اگر ناگهان موفق نشد.

درست است ، برای خروج کامل از چنین رابطه مخرب ، باید قربانی شدن خود را متوقف کنید.

حتی با قطع رابطه ، قربانی نمی تواند بدون شکنجه گر خود دوام بیاورد و او بارها و بارها به او باز می گردد. او به طرز مقاومت ناپذیری به سمت "معشوق" کشیده می شود. و او از طریق محافل "جهنم" که من دوست دارم می گذرد - غیرممکن است (زیرا من رنج خواهم برد). و اغلب در این عذابها ، حتی پس از جدایی ، با احساس گناه ، قربانی برای مدت طولانی باقی می ماند. و او بسیار می ترسد که دچار اعتیاد جدیدی شود ، یعنی عشق. فداکاری ، گناه ، ایده نجات جهان. ایده نقص این جهان و خود ، ایده حقارت و عدم خودکفایی فرد را به چنین رابطه ای سوق می دهد.

این به اصطلاح رابطه کارمی است ، جایی که عشق زوجین را متحد نمی کند ، بلکه نیاز به پاکسازی خود از باورها ، ایده ها و توهمات غلط است.

اغلب ، در یک زن و شوهر ، افراد نقش های شکنجه گر را تغییر می دهند ، این به نوبه خود اتفاق می افتد. زیرا در داخل هر دو نقش را دارند و به نوبت آنها را بازی می کنند. قربانی بسیار دوست دارد بگوید: "خوب ، چگونه می تواند این کار را انجام دهد؟ من تمام (همه) خودم را بدون هیچ اثری به او دادم ، اما او آنچه را که من می خواهم به من نمی دهد! " بنابراین همه خود را ندهید ، هیچ کس نیازی به فداکاری ندارد. و به طور کلی ، هیچ چیز ندهید ، بلکه فقط آنچه را که می توانید و می خواهید بدهید ، بدهید ، بدون اینکه در ازای آن انتظار داشته باشید.

چنین زوجی با درک این امر ، می توانند به یکدیگر کمک کنند تا خود را تمیز کنند ، اگر درک کافی از آنچه در حال رخ دادن است وجود داشته باشد. اگر زن و شوهر دارای ارزشهای هماهنگ باشند ، اگر همه به عمق خود نگاه کنند و سعی کنند دلایل آنچه در خودشان اتفاق می افتد را بیابند ، بدون احساس گناه.

باورهایی که به پاکسازی شما کمک می کند:

1 -هیچکس به هیچکس بدهکار نیست.

می توانید آن را با یک پوستر بزرگ در خانه به دیوار ، با حروف بزرگ آویزان کنید.

2. احترام به خود ، احترام به منافع دیگری.

3. ما با هم هستیم تا همدیگر را خوشحال کنیم و در شادی زندگی کنیم. توجه خود را به مراقبت ، خوشبختی شخص دیگر در لحظه ای که نیاز دارد ، و به شکلی که طرف دیگر نیاز دارد ، معطوف کنید.

برای این کار ، باید بیاموزید که عشق خود را همانطور که به عزیز خود نیاز دارید ، و نه آنطور که قبلاً می دادید ، و نه آنطور که به آن نیاز دارید ، بدهید. اما این یک موضوع جداگانه بزرگ است. در مورد این موضوع ، یک کتاب عالی "5 زبان عشق" وجود داشت.

موضوع گسترده و بی حد و حصر است ، اما نکات اصلی فیلمنامه قبلاً ذکر شده است.

خواننده گرامی ، امیدوارم این مقاله برای شما مفید بوده باشد. اگرچه به نظر می رسد که او سوالات زیادی را در شما ایجاد کرده است و بسیاری از آنها هنوز روشن نیست. اگر تمایل دارید از آنها بپرسید ، به من ایمیل بزنید و بپرسید. هر فرد ویژگی های منحصر به فرد خود را برای وارونه شدن این سناریو دارد ، بنابراین راهی برای توضیح بیشتر همه ویژگی های چنین سناریویی وجود ندارد.

من از نظرات شما در زیر مقاله بسیار خوشحال می شوم ، و اگر فکر می کنید که س yourال شما مخاطبان زیادی را جلب می کند و پاسخ آن برای بسیاری جالب خواهد بود ، آن را مستقیماً در نظرات زیر مقاله بپرسید.

دوست داشته باشید و شاد باشید! در عشق واقعی هیچ رنجی وجود ندارد ، اما تجربیاتی از اجتماع ، نزدیکی ، شادی ، گشودگی و اعتماد با دیگری ، با کل جهان و با خود درون وجود دارد.

توصیه شده: