2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
در حال حاضر این مشکل در جامعه مدرن بسیار رایج است. در عمل ، من اغلب مجبورم عبارت "من بدون او نمی توانم زندگی کنم" را هم از مردان و هم از زنان بشنوم. حسادت شدید ، ادعای مداوم به شریک زندگی ، تمایل به 24 ساعت شبانه روز بودن با یکدیگر مظهر وابستگی عاطفی است. طرف دیگر روابط اعتیادآور ، تنهایی است ، هنگامی که فرد از درد رنج می برد ، تصمیم می گیرد از یک رابطه نزدیک احساسی اجتناب کند و جدا می شود. چنین تنهایی به اندازه کافی دردناک است و نیروی ذهنی زیادی را می طلبد و همچنین روابط وابسته به احساسات
اعتیاد احساسی معمولاً در اوایل کودکی شکل می گیرد. اولین و مهمترین رابطه برای نوزاد تازه متولد شده با مادر است. چگونگی جمع آوری آنها بر سلامت احساسی و توانایی ایجاد روابط در آینده تأثیر می گذارد. اگر در اولین سالهای زندگی مادر از نظر عاطفی سرد و جدا از کودک بود ، کمبودی در او شکل می گیرد - یک نیاز سیری ناپذیر برای عشق و پذیرش مادر. در چنین شرایطی ، کودک مأیوسانه سعی می کند از "شیء غیرقابل دسترسی" یک واکنش احساسی دریافت کند. اغلب ، در پاسخ به تلاش برای جلب توجه مادر و برانگیختن گرما در روح او ، کودک پرخاشگری و تحریک می شود. این واکنش شدید ، هرچند منفی ، برای او بسیار بهتر از بی تفاوتی است.
در دهه 50 قرن بیستم ، آزمایش روی موش در ایالات متحده انجام شد. گروهی از موش ها با دست تغذیه و نوازش می شدند ، گروه دوم از طریق دستگاه تغذیه می شدند و با سوزن سوراخ می شدند و گروه سوم موش ها از نظر حسی محروم بودند: هیچکس به آنها نزدیک نمی شد و هیچ محرک خارجی در اطراف وجود نداشت. غذای هر سه گروه موش یکسان بود. بنابراین ، نتایج آزمایش نشان داد که گروه اول با موفقیت توسعه یافت ، وزن خود را به خوبی افزایش داد و خیرخواه بود. گروه دوم ، که با سوزن خفه شده بودند ، نیز توسعه یافتند و وزن خود را افزایش دادند ، اما بسیار تهاجمی بودند. گروه سوم رشد ضعیفی داشت ، موش ها وزن خود را افزایش ندادند ، در حالت بی حالی و افسردگی قرار داشتند و برخی از افراد حتی مردند.
در روابط انسانی ، همه چیز بسیار پیچیده تر است. اگر در آزمایش با موش فقط توجه و مراقبت است ، در روابط انسانی همه چیز متفاوت است. در اینجا ، اولا ، ما در مورد مراقبت و سرپرستی رسمی صحبت نمی کنیم ، بلکه در مورد این واقعیت است که عامل نگرش ناخودآگاه نقش اصلی را در شکل گیری شخصیت کودک دارد. به عنوان مثال ، یک مادر می تواند بسیار مراقب باشد و مراقبت های پرستاری عالی را برای نوزاد انجام دهد. اما اگر همزمان احساس ارتباط احساسی با او نکند ، در افسردگی پس از زایمان یا کمبود عاطفی و وابستگی به شی دیگری (شکل والدین ، اولین رابطه مهم یا مردمی که شوهرش او را رد می کند) ، این ارتباط عاطفی را قطع می کند. ناخودآگاه ، کودک به شدت در برابر چنین موقعیتی واکنش تند نشان می دهد و به هر طریق ممکن سعی می کند آن گرما و پذیرش احساسی مورد نیاز خود را برای خود به دست آورد. بر خلاف بزرگسالان ، کودک راهی برای دور شدن از تماس با مادر خود و شروع به دریافت رضایت از چیز دیگری ندارد ، زیرا او کاملاً به او وابسته است
یک فرد بالغ چنین وابستگی ندارد ، هر فرد بالغ سالم می تواند به تنهایی زنده بماند ، اما عادت تحمل و احساس وابستگی باقی می ماند. این عادت با آزمایش روی موش ها به خوبی تأیید می شود ، اصل آن به شرح زیر است: محوطه ای که موش ها در آن زندگی می کنند با یک نوار نارنجی که از طریق آن جریان الکتریکی ارسال می شود ، به نصف تقسیم شد. موش ها در تلاش برای رسیدن به نیمه دیگر محوطه ، شوک الکتریکی دریافت کردند. پس از مدتی از نزدیک شدن به مرز منصرف شدند.بعد از اینکه این نوار با جریان برداشته شد ، موش ها هنوز با وجود این که در نیمه دیگر غذا وجود داشت ، فقط در نیمه خود محوطه راه می رفتند. در روانشناسی جانوری ، این را "درماندگی آموخته شده" می نامند. در رابطه اولیه بین مادر و کودک ، الگوی رفتاری شکل می گیرد که فرد همان شیء عاطفی جدا شده و غیرقابل دسترسی را برای برآوردن نیازهای خود انتخاب کند. و سپس درام کودکان ، که در آن کودک احساس می کند بدون شیء مادر زنده نخواهد ماند ، با همان نیرو اما در محیطی متفاوت تکرار می شود.
به عنوان یک روانشناس ، اغلب این سال را از من می پرسند: اگر ما در مورد رابطه با مادر در اوایل کودکی صحبت می کنیم ، پس چرا زنان روابط عاطفی با مردان برقرار می کنند؟ اولا ، هر یک از ما ، صرف نظر از روشنایی بیان خارجی وابستگی به یک جنس ، دارای ویژگی های مردانه و زنانه در پرتره روانشناختی خود است. شاید برخی از ویژگیهای شیء که زن به آن وابسته است با شکل مادر وجه اشتراک داشته باشد. اما این امر به روش دیگری نیز اتفاق می افتد ، هنگامی که شیء مادری به شکل پدری منتقل می شود. این ممکن است به این دلیل باشد که پدر از نظر احساسی ملایم تر است و به نیازهای کودک پاسخ می دهد تا مادر. سپس زن سعی می کند از مردی که او به عنوان وابستگی انتخاب می کند ، چیزی را که باید از مادرش دریافت می کرد ، بدست آورد ، اما به دلیل شرایطی ، آن را از پدرش دریافت کرد.
با صحبت درباره همه اینها ، این سisesال پیش می آید: چرا افرادی که از وابستگی عاطفی رنج می برند ، خود شریک زندگی خود را برای برآورده کردن نیازهای خود انتخاب می کنند؟ در نتیجه کار روان درمانی طولانی مدت با افراد وابسته به عاطفه ، پس از چند ماه توهم از آنها ناپدید می شود و متوجه می شود که اگر هدف وابستگی آنها مانند سگ به آنها اختصاص داده شود و به دنبال آنها بدود ، آنها به سرعت تمام علاقه خود را به او از دست می دهد. در واقع ، آنها اعتراف می کنند که سردی و در دسترس نبودن عاطفی شریک زندگی آنها است که آنها را جذب می کند.
افراد معتاد علاوه بر انتخاب موضوع وابستگی ، مکانیزمی به نام شناسایی فرافکنی دارند. ماهیت آن این است که شخص ویژگی های خاصی را به شریک ارتباطی خود نشان می دهد و با انتظارات خود ، او را مجبور می کند که چنین باشد. به عنوان مثال ، یک زن مردی را بی تفاوت و بی احساس می خواند و به هر یک از مظاهر او واکنش نشان می دهد ، گویی واقعاً بی تفاوت و بی احساس است ، بدون توجه به جلوه های مثبت او. و یک مرد ، با داشتن چنین رابطه ای ، پس از مدتی واقعاً چنین احساسی پیدا می کند و بر اساس آن رفتار می کند. مانند ، که منتظر ماند و آن را دریافت کرد!
این سال پیش می آید: چرا این اتفاق می افتد و در مورد آن چه باید کرد؟ دلیل گرایش به وابستگی عاطفی ساختار شخصیتی است که در اوایل کودکی شکل می گیرد و "میل جنسی چسبنده" و "من" ضعیف است. در مورد روان درمانی افراد وابسته به عاطفه ، روان درمانی منطقی با هدف درک علل تأثیر چندانی ندارد.
با وابستگی عاطفی ، روان درمانی روانکاوی طولانی مدت بیشتر نشان داده می شود ، وظایف اصلی آن عبارتند از:
1) تقویت "من" ، یعنی بلوغ روانی ، تقویت از طریق جستجوی منابع داخلی توانایی مقابله با مشکلات زندگی ؛
2) بازگرداندن ارتباط داخلی با یک شیء والدین غیرقابل دسترسی.
در نتیجه روان درمانی موفق ، فرد شروع به احساس صداقت ، اعتماد به توانایی های خود ، توانایی مقابله با تنهایی و ایجاد روابط بالغ تر می کند که در آن می تواند عشق نشان دهد و دریافت کند.
توصیه شده:
فیزیولوژی اعتیاد به الکل و اعتیاد به مواد مخدر
ابتدا مختصری در مورد ساختار مغز. مغز شناخته شده است که از سلول های عصبی (نورون ها) تشکیل شده است. سلول هر سلول عصبی دارای یک پروسه طولانی (آکسون) در یک طرف سلول و چندین فرآیند کوتاه (دندریت) در طرف دیگر است. سلولهای عصبی مغز به شکل زیر در یک مدار عصبی ترکیب می شوند:
اعتیاد ، اعتیاد مشترک
"هیچ چیز مانند رذایل انسانی ما را متصل نمی کند." O. de Balzac یک خانواده دارای الکلی و فرزندان دارای مجموعه ای از نقش ها است که همه اعضای خانواده با آن زندگی و کار می کنند. نقش - معتاد به الکل. ناخودآگاه به دنبال فرار از واقعیت است ، سعی می کند حالت روحی خود را به طور مصنوعی تغییر دهد تا در توهم امنیت و تعادل زندگی کند.
اعتیاد به قمار. خطر چیست و چگونه می توان اعتیاد به قمار را رها کرد؟
نظرات زیادی در مورد اعتیاد به قمار ، اعتیاد به قمار وجود دارد-برخی می گویند بازی ها واکنش را بهبود می بخشد ، سرعت تصمیم گیری را افزایش می دهد ، مهارت های ارتباطی را در مورد بازی های آنلاین بهبود می بخشد ، منطق را توسعه می دهد ، برنامه ریزی بلند مدت (بسته به نوع) آموزش می دهد.
تکنیک کار با اعتیاد به عنوان بخشی از درمان ترک اعتیاد طولانی مدت
این تکنیک بر اساس تکنیک "حذف وابستگی به هم" توسط مرلین اتکینسون است. من این تمرین را با یک مثال خاص ، اما مشروط نشان خواهم داد. 1. تعریف "دیگر". به کسی یا چیزی فکر کنید که فکر می کنید به آن معتاد هستید (یا به چه چیزی).
انکار عدالت در رابطه اعتیاد عاطفی
چرا خروج قربانی از رابطه با سوء استفاده کننده بسیار دشوار است؟ به نظر می رسد که خوبی وجود دارد. تقریباً هیچ چیز - تحقیر ، توهین ، کاهش ارزش ، انتقاد بی اساس ، کنترل اغراق آمیز ، گاهی خشونت فیزیکی. لیست را می توان ادامه داد ، اما این نکته مهم نیست ، روشن است که هیچ چیز مثبت در این رابطه وجود ندارد.