توصیه ای درخواست نشده است

تصویری: توصیه ای درخواست نشده است

تصویری: توصیه ای درخواست نشده است
تصویری: روش بزرگ کردن آلت تناسلی کشف شد 2024, ممکن است
توصیه ای درخواست نشده است
توصیه ای درخواست نشده است
Anonim

هنگامی که در موسسه بودم ، دفترچه یادداشت خود را در بین مخاطبین فراموش کردم. سپس در اولین آموزش عالی در پلی تکنیک تحصیل کردم. وقتی یاد او افتادم ، دیگر در بین تماشاگران نبود. در هر صورت ، او در ایست بازرسی نگهبان توضیح داد و (اینک!) - دفترچه یادداشت را داشت. در میان سایر نوشته ها ، در یکی از صفحات طرح کوتاهی برای یک داستان فانتزی (که من در اوقات فراغت خود نوشتم) وجود داشت. شخصیت این طرح یک موجود خاص بود - تلاقی یک قهوه ای با یک نجار. و این چیزی به قیاس نامیده شد - نردبان. از "جنگل" و "براونی". با پیمایش در دفترچه یادداشت ، متوجه شدم که "فضیلت" خاصی که دفترچه را پیدا کرده است ، ظاهراً تصمیم گرفته است که دانش خود را نشان دهد و من را کاملاً بی سواد بفهمد ، خیلی تنبل نیست که "e" را با "و" در هر کلمه تصحیح کند.. علاوه بر این ، او حتی از این واقعیت که روباه فرضی خود روی پای عقب حرکت می کند و عموماً مانند حیوانات رفتار ناشایست می کند ، خجالت نمی کشید. در هر کلمه! در یک متن در دو صفحه!

آیا برای من خوشایند نبود؟ بله ، من راضی نبودم. چگونه می توانم احساساتم را در آن لحظه توصیف کنم. در ابتدا خشم بود. شخصی به دنیای درونی من حمله کرد ، که در صفحه پنهان شده بود ، و نه تنها نگاه می کرد ، بلکه با پاهای کثیف پایمال می شد. بعد خشم آمد. نه تنها زیر پا گذاشته شد - بلکه کاملاً متقاعد شد که او به خوبی با من رفتار کرده است! سپس ناامیدی فرا رسید. به هر حال ، در جایی این شخص می نشیند و فکر می کند - "افراد احمقی هستند که نمی دانند چگونه کلمه توله روباه را تلفظ کنند!" یا حتی در مورد آن به کسی می گوید. چنین: "تصور کنید ، من یک دفترچه یادداشت در اینجا پیدا کردم. فکرش را بکنید ، شخصی سعی می کند داستان بنویسد ، اما خود بی سواد مثل یک دانش آموز کلاس اول است! " و من حتی نمی توانم رضایت داشته باشم ، زیرا به او گفته ام "آیا حداقل به اصل مطلب پی برده اید؟ خوب ، روباه چیست؟ آیا فانتزی شما کاملاً تنگ است؟ " و بعد آرامش فرا رسید. (صادقانه - خیلی دیرتر.) زیرا - من متن خود را پس می زنم. و این شخص ، جایی در آنجا ، در جهان روباه های عجیب چرنوبیل و حقانیت مقدس آنها زندگی می کند و دیر یا زود هنگام تلاش برای "نیکوکاری" با کسی که در این باره از او س askال نکرده است ، می سوزد.. و با تخیل ، او بد است و به سختی بهتر می شود. اینجا…

همه اینها را به تازگی به خاطر آوردم که برداشت های دوستی را که به مدت یک سال برای تحصیل به آمریکا رفته بود در شبکه اجتماعی خواندم. خوشحالی او ناشی از احساس فقدان فشار اجتماعی و تلاش افراد چپ گرا برای آموزش زندگی است. و من فکر کردم - چقدر سخت است که ما با این زندگی کنیم! "آنچه مردم خواهند گفت" داخلی ما به ما اجازه نمی دهد آزادانه نفس بکشیم. و آزاردهنده ترین چیز این است که اینها فقط کلمات نیستند! مردم هنوز می گویند! با یا بدون دلیل ، آشنا و کاملاً غریبه ، با چهره ای هوشمند ، با لحنی پیشگامانه. همیشه به راحتی و به راحتی به شما گفته می شود که چرا باید یا نباید گوشت بخورید ، به یک سیاستمدار خاص شیر دهید یا به او اعتقاد داشته باشید! وقتی با یک کالسکه در خیابان قدم می زنید ، یک عمه دلسوز مطمئناً شما را می گیرد ، مانند شیطانی از جعبه چوب بیرون از جاده می پرید و با خوشحالی اعلام می کند که دستان کودک یخ زده است و نیاز مبرم به گذاشتن دستکش روی او دارد. ! و شاد ، با احساس موفقیت ، پیش از آنکه وقت داشته باشید چیزی را زیر لب غروب کنید که کودک مداوم و بسیار سرسخت شما دستکش های خود را حدود سه برابر سریعتر از آنچه شما برای کشیدن آنها نیاز دارید ، برمی دارد.

این اطمینان مقدس در مردم ما از کجا ناشی می شود که شخصی به نظر آنها علاقه مند است؟ مخصوصا غریبه؟ بله ، حتی یکی از عزیزان ، اما در شرایطی که از او مشاوره نمی خواهد؟

من مطمئن هستم که با خواندن این مطلب ، تقریباً همه فکر خواهند کرد - و حقیقت ، چه حماقت است ، بنابراین هرگز … و به احتمال زیاد اشتباه خواهد شد. از آنجا که آنقدر زودگذر و طبیعی اتفاق می افتد که "دهنده" به ندرت متوجه این واقعیت می شود و "مستعد" به ندرت می فهمد چه چیزی او را تحریک می کند؟ فقط پیش زمینه خاصی از نظرات اجتماعی ایجاد می شود که همه ما در آن زندگی می کنیم ، کار می کنیم و سعی می کنیم برجسته نشویم و پا به عرصه نگذاریم.و تنها با فرار فیزیکی از این زمینه ، احساس می کنیم که بار عظیمی از دوش ما ناپدید شده است. و ناگهان ، با تعجب ، متوجه می شویم که بدون تلاش برای آموزش دیگران و بدون توجیه انتظارات دیگران ، ما شروع به زندگی واقعی خود می کنیم ، نه برای کسی زندانی.

بنابراین کسانی که از نظر جسمی نمی توانند از پس زمینه خارج شوند باید چه کنند؟ شما می توانید پیش زمینه خود را در اطراف خود با قانون اصلی ایجاد کنید - به من دست نزنید ، و من به شما دست نخواهم زد. به دلایلی ، بسیاری از افراد بین توصیه ها و حمایت ها در ذهن خود ارتباط دارند. یک فرد می ترسد افرادی را که در مشاغل خود دخالت نمی کنند قرار دهد ، تا از حمایت اخلاقی رها نشود. اما گیج نشوید. این دو رویکرد کاملاً متفاوت است. حمایت و در صورت لزوم کمک به اعمال یک چیز است. و وارد شدن با "اینجا من به جای تو بودم …" یا "وقتی سال گذشته آن وقت داشتم ، پس …" کاملاً دیگری است. اگر کسی بد است و شما واقعاً می خواهید او را خوب انجام دهید - فقط بپرسید "چگونه می توانم به شما کمک کنم؟" شاید او فقط نیاز دارد که شما در کنارش بنشینید. در سکوت. یا یک جعبه رافائلو آوردند. یا آنها فقط بدون وقفه گوش می دهند. این کار را انجام دهید و آنها شروع به رفتار مشابه با شما خواهند کرد. کمی روانشناس شوید - کسی که هرگز توصیه نمی کند ، اما فقط به فرد کمک می کند تا به تنهایی تصمیم درست خود را پیدا کند. شاید اگر هرکسی با خودش شروع کند ، دیر یا زود ، زندگی برای همه ما در جامعه بسیار مسئولانه آسان تر می شود.

توصیه شده: