2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
او 37 سال دختر خوبی بوده است. کسی که با رفتارهای ناخواسته والدین خود را ناراحت نمی کند ، همیشه به موقع به خانه برمی گردد و تنها پس از ازدواج ، بکارت خود را "از دست می دهد". در هر فرصت مناسب و نه چندان زیاد ، در حلقه دوستان و نه چندان نزدیک ، او به زیبایی اشاره کرد که چقدر از این تصویر خسته شده است و چقدر می خواهد او را به دورتر از افق بفرستد و زندگی ای را که او زندگی می کند داشته باشد. واقعاً دوست دارد
او از دبیرستان تقریباً با افتخار فارغ التحصیل شد و این امر "تقریبا" نوعی شورش علیه سیستم والدین بود ، که او به شدت به آن افتخار می کرد. او با موفقیت در یک نمایش باله شیک رقصید و هر از گاهی در تولیدات شرکت می کرد نه به این دلیل که رویای تسخیر صحنه را داشت ، توجه مردم را دوست داشت و افکار و احساسات خود را در رقص بیان می کرد ، بلکه به این دلیل که والدین او طراح رقص نسل دوم هستند. و او بدون توجه به این هنر نمی تواند آنها را تا این حد ناامید کند. وقتی امتحانات پایانی به پایان رسید و تقریباً زندگی بزرگسالی او شروع شد ، او انصراف داد ، اما هنوز بسیار افتخار می کرد که آنها را رها نکرده بود.
او عشق به صداقت و حقیقت را نیاز به اکسیژن و آب اعلام کرد. او صادقانه از دوستان خود می خواست که حقیقت را به او بگویند و چیزی جز حقیقت ندارند ، اما او به همان اندازه صادقانه آزرده شد وقتی حقیقت آنها با حقیقت خودش در تضاد بود.
او در مقاطع مختلف زندگی خود از ارزشهای مختلف دفاع کرد و در این امر صادق بود. در ابتدا ، او افراد فاسق را که بدون سوتین در شهر قدم می زنند محکوم کرد ، زیرا این شهر غیر متمدن است و "همه نمی خواهند به آن نگاه کنند." سپس او خود آن را رد کرد ، زیرا این واقعیت به اندازه حقیقت واقعی است ، و شما قبلاً می دانید که او چگونه با احترام با او رفتار می کرد.
او با موفقیت از پزشکی فارغ التحصیل شد و دندانپزشک بسیار خوبی شد ، نه به این دلیل که می خواست زندگی خود را وقف از بین بردن سنگ ها ، نصب پر کننده و تاج کند ، بلکه به این دلیل استدلال والدینش در مورد اعتبار و ارزش پولی این نوع فعالیت ها قانع کننده بود. پس از 11 سال تمرین موفق ، از این شغل متنفر بود ، زیرا آن را بی معنی می دانست و پتانسیل کامل خود را نشان نمی داد. او آمادگی خود را برای تبدیل شدن به یک صندوقدار در فروشگاه های زنجیره ای گلوتون اعلام کرد ، فقط برای تنفس آزادانه و حمل این بار بر روی خود. او به سختی خود را مجبور کرد که صبح سر کار برود و هنوز او را ترک نکرد.
او نمی تواند به دوستش بگوید که چقدر آزرده خاطر شده است که لباس جدید بر وزن اضافی ظاهر شده تأکید می کند ، زیرا دختران خوبی که حقیقت را دوست دارند این کار را نمی کنند. بنابراین ، او ارتباط خود را با او متوقف کرد و در تلاشهای بیهوده برای پی بردن به آنچه اتفاق افتاده بود ، هیچ پاسخ نداد و لبخندی درخشان.
به مدت 37 سال او دختر خوبی بود و هر روز این تصویر او را سنگین می کرد. او می دانست که هر انتخابی که انجام می دهد درست است و نمی داند بعد از آن چه باید بکند. اما چیزی که او واقعاً نمی دانست این بود که دوست داشت دختر خوبی باشد. و این واقعی ترین حقیقتی بود که او برای آن آماده نبود.
توصیه شده:
دختر "خوب" بودن را کنار بگذارید
به یکی از ما با زنی که همیشه در همه چیز خوب است آشنا نیست. او سعی می کند با همه خوب و خوب باشد. گاهی اوقات این منجر به نتایج فاجعه بار می شود. و همه به این دلیل که خوب بودن برای همه به معنای مخالفت با خود ، خواسته های شما ، پا گذاشتن بر گلو برای برآوردن منافع دیگران است.
چگونه یک دختر خوب می تواند مادر یک پسر بد باشد؟ (برای والدین دختر نیز مفید است)
من اغلب در طول مشورت ها ، وقتی یک مادر و یک کودک نوجوان روبرویم نشسته اند ، به این فکر می کنم که در چه مرحله ای از رابطه آنها چیزی خراب شده است؟ از طرف "خورشید شیرین" و "فرشته بور" محبوب ، کودک به "هیولا" ، "
داستان در مورد دختر گلشا و باغ سیب شگفت انگیز او
روزی روزگاری دختری به نام گلاشا بود. دختر مهربانی بود بسیار مهربان. و مودب. و یک روز گلاشا به ایده ای روشن برای کاشت باغ سیب رسید. او اصول فناوری کشاورزی را مطالعه کرد ، انواع درختان سیب را که می خواست بکارد انتخاب کرد ، به طوری که سیب ها شیرین تر و خوشمزه تر بودند.
دختر و مترسک. داستان درمانی
روی تخت دراز کشید و گوشه را نگاه کرد. فانوس نزدیک پنجره بود و تمام اتاق را با نور خود غرق می کرد ، به جز آن گوشه تاریک وهم انگیز. و آنجا ، در تاریکی ، مترسک نشسته بود. بنابراین دختر او را به خودش دعوت کرد. IT نشسته بود و به او نگاه می کرد ، و او ، بی حال در رختخوابش ، سعی می کرد راهی برای خروج از این وضعیت پیدا کند - و اگر شما سر خوردید و به سمت مادربزرگ خود دویدید؟ مادربزرگ چه خواهد گفت؟ طبق معمول ، او غر می زند که من نمی خوابم و نمی توانم دوباره از مترسک به او بگویم.
داستان دختر تاشا و مادربزرگش
روزی روزگاری دختری بود ، اسمش تاشا بود. والدین این دختر از صبح تا دیروقت در شهرهای دیگر بسیار دور ، دورتر کار می کردند و بنابراین تاشا به حال خود رها شده بود و به نظر مادر و پدر کمی عجیب بود - ساکت و فراتر از سالها ، دختری نگران. کودک را نمی توان به حال خود رها کرد ، - والدین در شورای خانواده تصمیم گرفتند و….