درباره زمینه و اهداف

تصویری: درباره زمینه و اهداف

تصویری: درباره زمینه و اهداف
تصویری: دکتر هلاکویی - در زندگی باید در پنج زمینه هدف داشت 2024, ممکن است
درباره زمینه و اهداف
درباره زمینه و اهداف
Anonim

زویی از مهمانی به خانه آمد و روی تخت دراز کشید. در آن لحظه ، او احساس خستگی کرد ، چیزی که متوجه آن نشده بود ، و شادی که در خانه بود.

حالا او می توانست استراحت کند. او در خانه تنها بود. اخیراً مهمانی های سکولار فقط خستگی او را به همراه داشته است. او قبلاً انتظار آنها را داشت ، اما اکنون علاقه خود را به آنها از دست داده است. روزی روزگاری ، بازدید از چنین مکان هایی باعث خوشحالی او شد. او یک لباس شب ، کفش های زیبا ، نوعی جواهرات بر تن داشت … و اکنون او به دنبال دلیل می گشت تا به سرعت از آنجا فرار کند.

این تلاش دیگری برای تفریح و داشتن یک عصر دلپذیر بود. اما هرگز آنچه را که می خواست پیدا نکرد ، ناامید او را ترک کرد.

"چرا من آنجا می روم؟" زویا پرسید. "من صاحب آتلیه هستم ، مدل لباس می سازم ، کارمند دارم. اوه بله ، چگونه فراموش کردم - این تبلیغات اضافی ، تبادل اخبار است ، آخرین روندها در دنیای مد چیست.

بنابراین می توانم از اینترنت درباره آن یاد بگیرم ، مجلات بخوانم ، کانال مد را تماشا کنم. من آنجا چه کار می کنم؟ به سادگی لازم است که مردم درباره من بدانند ، در مکان هایی ظاهر شوند که افرادی هستند که همان کار من و مشتریان احتمالی را انجام می دهند. هیچ چیز جایگزین ارتباط زنده نمی شود. پدرم یکبار به من گفت که این بخش مهمی از تجارت است. و من کورکورانه از این عهد و پیمان پیروی می کنم. با این حال ، مفید است. اما فقط برای تجارت.

بنابراین این همان چیزی است که اتفاق می افتد: مثل اضافه کاری است! و من برای استراحت به آنجا می روم. اکنون مشخص است که خستگی من از کجا ادامه کار است ، اما من دوست ندارم بعد از پایان روز کاری کار کنم. سپس خودم را فریب می دهم و فکر می کنم که قصد آرامش دارم. در غیر این صورت ، من به آنجا نمی روم: "من وقت دارم - یک ساعت سرگرم کننده!" چگونه می توانم خود را در آنجا فریب دهم؟ فقط باید فریب بخورم و تصمیم بگیرم که قصد دارم شامپاین بنوشم و با سهولت ارتباط برقرار کنم.

اوف ، چه مزخرف. دیگه چطور؟ در ازای جبران ساعات اضافه کاری ، چه چیزی می توانم به خودم پیشنهاد دهم؟ مشترک جایزه شوید. نه ، این کار نمی کند … من فقط به این فکر کردم - تعطیلاتم را برای چند روز تمدید کنم! دقیقاً ، خوب است ، وگرنه همه چیز را در تعداد روزهایی که در دریا گذرانده ام ، روی خودم ذخیره می کنم. من مشتاق به کار هستم ، اما در اینجا دلیلی برای ماندن در تعطیلات وجود دارد.

من همچنین از مردانی که عصرها با من معاشقه می کنند عصبانی هستم. خوب است ، اما آنها طوری رفتار می کنند که انگار برای ملاقات با فردی به مهمانی آمده اند. این یک جلسه کاری است … بله ، برای من یک جلسه کاری است ، برای آنها یک سرگرمی. چرا من آنجا می روم؟ برای نشان دادن خود و صحبت در مورد برنامه های خود ، اما آشنا نشوید. در دیسکوها می توانستم شوخی کنم ، اما در چنین جاهایی … این کار است و من زمینه ها را با هم مخلوط نمی کنم!

چگونه همه چیز را هوشمندانه اشتباه می گرفتم که حتی متوجه آن نشده بودم. آنها از کجا می دانند چرا من به آنجا می آیم؟ اگر فقط من خودم متوجه شده ام که وقتی در چنین رویدادهایی ظاهر می شوم چه اهدافی دارم."

زویا از رختخواب بلند شد ، شیرین بلند شد. سهولت حرکت و شادی به او بازگشت. او از خود می پرسید که دوست دارد کجا برود و این زمان را با کی بگذراند. به یاد دوستی افتادم که مدتها بود با او قرار ملاقات گذاشته بودیم و تصمیم گرفتم فردا با او تماس بگیرم و به جایی بروم. آنها دوست داشتند در یک کافه آرام و دنج بنشینند ، جایی که هیچ کس آنها را اذیت نمی کرد تا برای یکدیگر داستان زندگی تعریف کنند.

از SW. دیمیتری لنگرن ، درمانگر گشتالت

توصیه شده: