آیا شریک زندگی شما اغلب آزرده خاطر می شود؟ لمس کردن. روانشناسی روابط

تصویری: آیا شریک زندگی شما اغلب آزرده خاطر می شود؟ لمس کردن. روانشناسی روابط

تصویری: آیا شریک زندگی شما اغلب آزرده خاطر می شود؟ لمس کردن. روانشناسی روابط
تصویری: اگر فکر میکنید همسرتان به شما خیانت می کند این سوال ها را از او پرسید 2024, ممکن است
آیا شریک زندگی شما اغلب آزرده خاطر می شود؟ لمس کردن. روانشناسی روابط
آیا شریک زندگی شما اغلب آزرده خاطر می شود؟ لمس کردن. روانشناسی روابط
Anonim

شریک غالباً از شما ناراحت می شود (مهم نیست چه کسی است - زن یا مرد - روان به معنای خود جنسیت ندارد). در چه شرایطی می تواند این اتفاق بیفتد؟ اگر نظر خود را بیان کردید ، در مورد احساسات یا تجربیات صحبت کنید.

پاسخ طرف مقابل این است: "تو مرا اذیت کردی ، مرا آزاری! شما همیشه از من انتقاد می کنید و مرا برای هر عملی محکوم می کنید! " در نتیجه ، او خود را کنار می گذارد و کینه ای را در روح خود ایجاد می کند. در واقع ، این رد نمی شود ، بلکه یک وضعیت ناخوشایند جزئی است که توسط یکی از شرکا "متورم" می شود ، که نمی تواند عمیقا آسیب برساند. در واقع ، این یک راه برای قطع ارتباط با یک فرد و همچنین یک واکنش دفاعی است. در اینجا باید به یاد داشته باشید که جرم یک راه کودکانه برای دستکاری والدین است ("من آزرده شده ام ، برایم اسباب بازی ، اسباب بازی بخرید … و به طور کلی - مرا سرگرم کنید!").

اگر از منظر بزرگسالان نگاه کنید ، هیچ کس مجبور نیست شما را سرخوش کند ، ناراحت - با جرم خود برخورد کنید. بنابراین ، کینه عصبانی است که به سمت داخل هدایت می شود. یکی از شرکا چیزی را در دیگری گرفت ، زخمی دردناک را لمس کرد و به همین دلیل است که او چنین تهاجمی و منفعلانه پاسخ می دهد. در چنین شرایطی چگونه رفتار کنیم؟ اول از همه ، از بیرون به خودتان نگاه کنید ، با دقت به سخنان خود گوش دهید ، فکر کنید شاید شما واقعاً کاری را انجام می دهید که برای شریک زندگی شما نامطلوب است و محکومیت یا انتقادی را در جهت او پخش می کنید (این اغلب اتفاق می افتد). شاید شخص نزدیک شما واقعاً زخمی در روح و روان داشته باشد ، اما اگر مراقب خودتان هستید ، منحصراً اشکالات خود را که بر روابط تأثیر می گذارد برطرف کنید. به عنوان یک قاعده ، مردم به دلایلی ملاقات می کنند ، بنابراین قطعاً چیزی در درون شما وجود دارد.

چگونه می توانیم پخش کنیم؟ بهتر است به این س withال با مثالی از تمرین شخصی پاسخ دهید. یکی از مشتریان اخیراً در جلسه ای گفت که او و همسرش تصمیم گرفتند درباره موضوع ذهن آگاهی صحبت کنند. همسر گفت که او یکبار یک ماده مخدر را امتحان کرده بود و به گفته وی ، این آگاهی بود - شما همه چیز را با کوچکترین جزئیات احساس می کنید و تجربه می کنید ، اوضاع را از جنبه ای کاملاً متفاوت درک می کنید. نظر زن اساساً متفاوت بود - چنین وضعیتی را می توان با استفاده از تکنیک های سطح بالاتر "گرفتار" کرد ، به عنوان مثال ، روان درمانی ، که درجه بالایی از آگاهی را ارائه می دهد. مراجعه کننده برای مدت طولانی تحت درمان بوده است ، بر تکنیک های مختلف تسلط دارد و برای حل این مسئله رویکرد جامعی دارد. بر این اساس ، او سعی می کند ، به طور نسبی ، قضاوت را به شوهرش تحمیل کند: "اوه! این بسیار هیجان انگیز است ، من احتمالاً اکنون جوهر این سرمایه گذاری را درک کرده ام! ". در پاسخ ، او پرخاشگری را دریافت می کند ("شما در حال حاضر من را قضاوت می کنید و شرمنده می کنید!") ، و اگرچه او رد می کند که سعی کرده است همسرش را شرمنده کند ، اما در جلسه روان درمانی او اعتراف می کند که نسبت به افرادی که از مواد مخدر استفاده می کنند احساس محکومیت می کند. بنابراین ، شریک حقیقت را شنید و احساس کرد - مهم نیست که این کلمات با صدای بلند بیان نشوند ، آنها پخش شدند. به عمق ذهن خود نگاه کنید ، شاید شما واقعاً رفتار همسرتان را محکوم کرده یا او را به خاطر انجام کاری مورد انتقاد قرار دهید. در این مورد ، او به سادگی همه چیز را که در اعماق ناخودآگاه شماست می خواند ، حتی اگر نمی توانید آن را به طور کامل درک کنید. با برخورد با خودتان ، این کلمات را قبلاً با لحن متفاوتی بیان خواهید کرد.

یک تکنیک جالب دیگر نیز وجود دارد. وقتی افکار خود را در مورد بحث داغ ، زندگی مشترک و غیره با صدای بلند بیان می کنید ("من این نوع آگاهی را کمی محکوم می کنم ، با چنین شخصیت هایی برخورد کرده ام. شما را محکوم نمی کنم - این وضعیت مدتها پیش اتفاق افتاده است ، در حال حاضر همه چیز عادی است ، شما کاملاً متفاوت هستید و با همه اینها ارتباط دارید و به طور کلی زندگی متفاوتی دارید ") ، شما عملاً پیام های مضاعفی به شریک خود ندارید ، و او احساس ظالمانه ای در ادعا دارد.این یک نکته نسبتاً مهم است ، بنابراین شما باید بیاموزید که در شرایط فعلی خود را بفهمید ، آنچه را در اعماق آگاهی شما وجود دارد بشناسید و در فن بیان افکار خود تسلط داشته باشید.

مورد جالب دیگر توهین به شکل "شما نمی توانید صدای من را بشنوید!" ، "شما از من انتقاد و محکوم می کنید!" است. شریک زندگی شما هر چند وقت یکبار پاسخ می دهد؟ او نمی تواند من را بشنود! بالاخره منظور من چنین چیزی نبود و غیره. من به عنوان یک مثال دیگر از درمان اشاره می کنم. در طول جلسه ، یکی از مراجعین گفت: "او اصلاً صدای من را نمی شنود! او می گوید من نمی شنوم ، اما اینطور نیست! " به س myال من "بنابراین شما شریک زندگی خود را می شنوید؟" ، زن خجالت کشید و پاسخ داد: "به چه معنا؟" همانطور که معلوم شد ، مشتری حتی نمی تواند بفهمد که شریک به چه معنی در کلمات خود قائل است وقتی می گوید که او شنیده نمی شود. در واقع ، مردم واقعاً یکدیگر را نمی شنوند.

روان درمانگر مشهور آرژانتینی خورخه بوکای کتاب جالبی دارد "من می خواهم در مورد آن برای شما بگویم" ، که در آن دیدگاه غیر معمول خود را در مورد روانشناسی تفسیر می کند و انواع داستانها ، قصه ها و مثلها را برای خواننده بازگو می کند. یکی از این مثلها وضعیتی را که همسران "یکدیگر را نمی شنوند" به طور دقیق توصیف می کند.

یک زوج متاهل به یک روان درمانگر مراجعه می کنند.

شوهر با درمانگر تماس می گیرد و می گوید: "دکتر ، او خیلی از من خسته شده است - هرچقدر هم که شما بگویید ، هرگز نمی شنود! بگذارید یک جلسه زودتر داشته باشیم."

روان درمانگر سعی می کند مراجعه کننده را متقاعد کند که نمی تواند زوج را در زمان دیگری بپذیرد و می خواهد وضعیت را درک کند: "به من بگو ، دقیقاً چگونه نمی شنود؟"

- خوب ، نمی شنود ، همین!

-باشه به همسرت زنگ بزن

- لنا! برو اینجا!

- شما کجا هستید؟

- من طبقه دوم هستم ، و او طبقه اول ، در آشپزخانه.

- باشه بهش زنگ بزن

- لنا! می بینید ، او نمی شنود!

- یک پرواز از پله ها پایین بروید و دوباره تماس بگیرید.

- لنا! خوب ، او نمی شنود! حتی جواب نمیده!

- به آشپزخانه بروید و تماس بگیرید.

- لنا! خوب چرا جواب نمیدی؟

- خوب؟ چی؟ چی؟ من قبلاً سه بار به شما پاسخ داده ام ، اما شما حرف مرا نمی شنوید!

به عنوان یک قاعده ، یک داستان مشابه در پشت همه چیز پنهان است. ما واقعاً در رابطه ای به گونه ای چیده شده ایم که می خواهیم شنیده شویم ، اما در عین حال نمی خواهیم حرف طرف مقابل را بشنویم. چرا؟ لازم است که در نیازهای شریک تحقیق کنید ، معنی کلماتی را که او می گوید درک کنید ، زیرا آنها همیشه عمق کامل میل فرد را منتقل نمی کنند. این یک کار احساسی بسیار دشوار است ، بنابراین سرزنش آسان تر است ("شما نمی توانید صدای من را بشنوید!"). همچنین روی دیگری از سکه وجود دارد - شاید شما نتوانید خود را بشنوید ، درک نکنید که در حال تلاش برای گفتن از شریک خود هستید.

چه باید کرد؟ رفتار خود را عینی ارزیابی کنید. به عنوان یک قاعده ، وضعیت "جفت" است - ما با توجه به میزان آسیب خود یکدیگر را پیدا می کنیم. اگر یکی از طرفین در این مکان آسیب ببیند ، دیگری نیز زخمی در ناحیه شرم ، گناه یا مسئولیت (بسته به موضوع) پیدا می کند. به عنوان مثال ، شما همیشه شریک خود را سرزنش می کنید ، اما در واقع خود شما نمی دانید چگونه مسئولیت احساسات ، تجربیات ، رنج ها ، زندگی و غیره خود را بر عهده بگیرید ، اگر واقعاً می خواهید وضعیت خود را بهبود بخشید ، به خودتان اعتراف کنید که چنین است. رابطه داشته باشید و اشکالات خود را برطرف کنید. در موقعیت هایی که قسم می خورید و همسرتان آزرده خاطر می شود ، عمیق تر به ذهن خود نگاه کنید.

این تکنیک وقتی عالی عمل می کند که شخصی با مقداری از تواضع (در محدوده مشکلات ، ویژگی ها یا آسیب های خود) پذیرفته شود - "گوش کنید ، من خودم فهمیدم ، شاید شما درست می گویید ، اما هنوز سهم شما از آن است گناه … بیایید هم در مورد گناه من و هم در مورد گناه شما بحث کنیم. " این موقعیت ("50/50") به شما امکان می دهد به شریک خود بفهمانید که شما نیز روی خودتان کار می کنید و برای شما نیز دشوار است. در غیر این صورت - با ارائه و خواسته ها - هیچ کس هرگز شما را نمی شنود. پس از آن برای شریک زندگی آسان تر خواهد بود که اعتراف کند که برای او دشوار است و او همچنین می خواهد روی خودش کار کند. مواردی که زن و شوهر اغلب قسم می خورند و نمی خواهند از رسوایی ها "خارج شوند" بسیار نادر است.اساساً ، مردم می خواهند روی خود کار کنند ، اما نمی دانند که دقیقاً چگونه باید این کار را انجام داد ، برای آنها دشوار است که بر مقاومت مرتبط با این واقعیت که شریک فشار می آورد ، غلبه کنند ("فقط شما تغییر می کنید ، اما من نمی خواهم!") با استفاده از تکنیک "تواضع" ، تغییر شریک زندگی خود را آسان می کنید.

و مهمتر از همه ، درگیر توهین های شریک خود توسط مادر یا پدر خود نشوید. این راهی برای دستکاری والدین است و نیازی نیست که همان والدینی شوید که می توانید آنها را دستکاری کنید. با این حال ، شریک خود را با احساسات او تنها نگذارید ("آزرده خاطر - تقصیر خود اوست ، این مشکلات شما هستند ، پس بفهمید! و سپس بیایید!"). چنین تاکتیک هایی باعث نارضایتی و کناره گیری بیشتر در خود می شود.

من توصیه می کنم چیزی را از دسته بندی "متأسفم که شما آن را اینگونه تجربه می کنید و اوضاع را به این شکل درک می کنید" بیان کنید. این عبارت به شریک زندگی شما نشان می دهد که شما از لحاظ احساسی درگیر موقعیت هستید ، اهمیت می دهید ، اما در اینجا ممکن است برای شریک زندگی کمی متفاوت به نظر برسد ("خوب ، شما بسیار رقت انگیز هستید زیرا اینطور درک می کنید!"). در برخی شرایط ، ارزش این را دارد که میزان روابط را بیشتر کاهش دهید ("متأسفم که همه چیز به این ترتیب اتفاق می افتد … متاسفم که نمی توانیم حرف یکدیگر را بشنویم …"). وقتی دسته ای از "ما" وجود دارد و "من یا شما" جداگانه وجود ندارد ، می گوید که این مشکل برای هر دو شریک مشترک است. "ما" بسیار وحدت بخش است ، به ویژه در شرایط نزاع و سوء تفاهم ("متأسفم که انتقاد و محکومیتی برای شما وجود دارد ، اما من قطعاً سعی نمی کنم به شما صدمه بزنم. سعی کنید به من گوش دهید و در درون خود بفهمید که این کجاست زخم ایجاد شد ") اگر به روانشناسی مشغول هستید و زیاد گوش می دهید ، سعی کنید افکار خود را به آگاهی شریک زندگی خود منتقل کنید: "شاید ، در کودکی ، مادرم چیزی ناخوشایند به شما گفته بود ، و من تازه به اینجا رسیدم ، اما باور کنید - نه خارج از بدخواهی! من مطمئناً سعی خواهم کرد کمتر در مورد این موضوع صحبت کنم و با لحنی متفاوت ، روی خودم کار خواهم کرد ، اما به من قول دهید که شما نیز به نوبه خود اوضاع را به صورت یک کل به صورت بزرگسال درک خواهید کرد. " به شریک خود زمان دهید تا با این مشکل کنار بیاید ، اما مادر او نشوید ("بگذارید من به شما آرامش بدهم ، به شما ضربه بزنم … چه کار دیگری باید انجام دهید؟ شاید کمی آب نبات بخرید؟"). یک فرد برای تجربه تمام احساسات به زمان نیاز دارد ، و در عین حال ، سعی کنید به او نزدیک باشید ، اما کاری برای او انجام ندهید. با بودن در کنار خود ، به شما می گویید که عشق را رد نکرده اید و به عشق خود ادامه می دهید ، حتی اگر شریک زندگی شما "وحشتناک" باشد. وضعیت درونی یک شخص مهم نیست ، او را متقاعد کنید که می خواهید با او بزرگسال شوید تا او دچار نوعی آسیب دوران کودکی نشود. هر یک از ما می تواند سقوط کند ، هیچ کس از این امر در امان نیست ، اما در حالت ایده آل ، شریک باید نزدیک باشد.

بنابراین ، اگر ما در مورد "شریک آزرده" صحبت می کنیم ، این نوعی مشکل متقابل است که باعث ناتوانی می شود ، تماس با چنین افرادی واقعاً دشوار است. سعی کنید اوضاع را به عنوان مرحله جدیدی در رابطه ببینید. این یک بحران در روابط شما است که بیشتر توسط شریک زندگی شما تحریک می شود. به عنوان یک قاعده ، پس از چنین بحرانی ، وقتی همه این احساسات را تجربه می کنید و به طور کلی وضعیت را تجزیه و تحلیل می کنید (چگونه واکنش نشان دهید - چه چیزی باید بگویید و چه چیزی نه؟) ، نوعی "قوانین قوانین" در زوجین شکل می گیرد ، و شرکا در رابطه احساس راحتی خواهند کرد.

توصیه شده: