2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
روزی روزگاری خرگوش بود
کمی خاکستری ، او همیشه آرزو داشت مستقل و بالغ شود. خرگوش مادر به اسم حیوان دست اموز گفت که او چیزی نمی فهمد و چیزی نمی فهمد و اصلاً ذائقه ای ندارد. او آنقدر او را دوست داشت که مدام او را با پنجه های بزرگش خفه می کرد و در نتیجه عشق خود را ابراز می کرد. اسم حیوان دست اموز آغوش محکم مادرش را دوست نداشت و با گذشت زمان شروع به عقب نشینی کرد ، اما او ترسید که به مادرش بگوید ، زیرا او شروع به ضرب و شتم کرد و به او گفت که نباید با مادر مخالفت کرد ، زیرا او همیشه درست. بابا خرگوش خانواده را ترک کرد و مادر با عشق از خرگوش کوچک انتقام گرفت.
اسم حیوان دست اموز این جرم را بلعید و وقتی مادرش در مورد شکست خود به او گفت شکمش شروع به درد می کند.
مادر خیلی به او اهمیت می داد زیرا نمی دانست که در غیر این صورت می تواند باشد و نمی دانست چگونه.
سالها گذشت ، اسم حیوان دست اموز بزرگ شد و به دنبال خرگوش برای ایجاد یک خانواده قوی خرگوش بود. او حتی راسو خود را مجهز کرد. سنت های خانوادگی "برای هدایت به سوراخ تنها کسی که می خواهد با او خرگوش داشته باشد" ایجاد شد.
او با صمیمانه در برابر گذشته خود و عدم تمایل به تکرار سناریوی خرگوش خانواده اش ، یک خرگوش زیبا با پنجه ای پر شده پیدا کرد. او از درماندگی و پیچیدگی او بسیار خوشحال بود ، چقدر او به او نیاز داشت و چگونه می توانست از او مراقبت کند و در چشم او ابر خرگوش باشد! یا شاید او همان است؟ از سرش رد شد. او تصمیم گرفت مراقبت از او را شروع کند ، بسیار کوچک و بی دفاع. یک شب گرم او به او گفت که او شبیه خرگوش رویاهایش نیست ، اما او آنقدر غمگین و تنهاست و اصلاً هیچ گونه راسو ندارد که با خوشحالی تنهایی خود را با همراهی او روشن می کند. اسم حیوان دست اموز به دلیل علاقه بهاری به خرگوش رفت ، اما به سادگی (خرگوش سناریوهای خانوادگی خودش را داشت و آنها به او فشار آوردند که وقت آن رسیده است که بچه خرگوش داشته باشد ، اگرچه او نمی خواست) آنها تصمیم گرفتند مثل همه باشند خانواده دارند و خرگوش کوچک دارند.
سالها گذشت. در حیاط برگ می ریخت …
اسم حیوان دست اموز به لانه اش پرید. به نظر می رسید همه چیز مانند دیگران است ، اما به دلایلی او احساس خوشبختی نمی کرد. نگاهی به خرگوشش که در حال ریزش در برگهای در حال ریختن بود انداخت و شنید: "خوب ، چه چیزی به خانه آورده ای؟ اصلاً ذائقه ای نداری."
ناگهان چیزی معده درد گرفت ، تکه های گذشته در سرم جرقه زد.
احتمالاً به نظر می رسید ، - خرگوش با خودش فکر کرد. خوب ، بالاخره ، نمی تواند اینطور باشد … و گوشهای کرکی خود را پایین انداخت ، به خانه اش سرگردان شد.
توصیه شده:
من یک چیز کوچک فقیر هستم چگونه جرات بزرگ شدن را داشته باشیم
شما بسیار قوی تر از چیزی هستید که فکر می کنید. اغلب در متون انگیزشی در مورد این موضوع به ما گفته می شود. و من این ایده را دوست دارم. اما من می خواهم در مورد تعویض آینه صحبت کنم. گاهی اوقات به دلایلی برای شما مهم است که باور داشته باشید که بسیار ضعیف تر از آنچه هستید هستید.
تکنیک های دست مادر / پدر و دست مادر و پدر
این تکنیک ها برای بررسی روابط با مادر / پدر ، جنبه های ناخودآگاه تعامل در روابط ، جنبه های شخصیتی زن و مرد ، مناطق درگیری در روابط با والدین طراحی شده اند. به طور کلی ، قابلیت های تشخیصی این تکنیک بسیار گسترده است. "دست مادر / پدر"
یک تعریف کوچک روزانه کارهای بزرگ را در روابط خانوادگی انجام می دهد
من می توانم با اطمینان بگویم که بله ، واقعاً همینطور است. خودم رو چک کردم صبح من هر روز با این کلمات شروع می شود: "صبح بخیر (از این پس یک کلمه نوازشگر ، هر بار متفاوت)! این چشم های زیبا ، بهترین گوش ها ، لب های مورد علاقه و غیره. "
"جدایی یک مرگ کوچک است!" مراحل زندگی از دست دادن احساسات
/ در این زمان ، من با چندین درخواست برای تجربه شکست عشق ، از دست دادن کار می کنم. من می خواهم با مطالب روانشناختی مفید پاسخ دهم. / برای شروع ، پیشنهاد می کنم عبارت گیرنده از آهنگ "سه روز مبارک" آلا پوگاچوا را به خاطر بیاورید ، عبارتی که برای چنین مواردی به عنوان یک لقب تبدیل شده است - از دست دادن احساسات … چگونه می توانم بر این درد غلبه کنم؟ فراق مرگ کمی است
شما کی هستید؟ حیوان خانگی یا غیر حیوان خانگی؟
آیا به یاد دارید که معلمان در هر مدرسه مورد علاقه خود را انتخاب می کردند؟ آنها به وضوح شخصی را مشخص کردند و از هر طریق ممکن به آنها کمک کردند ، بسیاری می توانستند در این مورد به نوعی سوبژکتیویته توجه کنند. و شخصی به طور کامل از بین رفت.