من نیاز دارم یا می خواهم

تصویری: من نیاز دارم یا می خواهم

تصویری: من نیاز دارم یا می خواهم
تصویری: Neyaz Mohseni - Ranj O Azaar OFFICIAL VIDEO 2024, آوریل
من نیاز دارم یا می خواهم
من نیاز دارم یا می خواهم
Anonim

"نپرسید دنیا به چه چیزی نیاز دارد. بهتر است از خود بپرسید چه چیزی شما را به زندگی باز می گرداند. جهان به کسانی که برگشته اند نیاز دارد. "هوارد تورمن

آیا صبح روز بعد وقتی خودتان را از رختخواب بیرون می آورید ، با وضعیت آشنا هستید و در حال حاضر یک لیست کامل از کارهای روزانه وجود دارد و هر کاری ادعا می کند که فوری است؟ و همه این کارها باید به موقع انجام شود ، دیر نشود ، از دست ندهد ، فراموش نشود … و این "باید" خوب به نظر می رسد ، اینها چیزها و مهارتهای مفید و ضروری هستند. اما گاهی اوقات شما نمی خواهید آنها را انجام دهید. اغلب اتفاق می افتد که آنها به طور خودکار یا حتی بدتر با اجبار خودشان انجام می شوند. و سپس فرد پس از کار سخت در پایان روز-هفته-ماه-سال زمین می خورد و متوجه می شود که خسته و فرسوده است. از چی؟ بله ، از همه چیز: خانه ، زندگی روزمره ، کار … غرور. و خستگی ناشی از این کار همه جانبه است ، وقتی چیزی نمی خواهید ، وقتی بدن حتی به شما نشان می دهد که هیچ قدرتی باقی نمانده است و شما فقط می خواهید دروغ بگویید و به هیچ چیز فکر نکنید. یا یک روز ، هفته ، ماه بخوابید …

اما یک خستگی دلپذیر نیز وجود دارد. این زمانی است که من کاری ضروری را انجام دادم ، اما آنچه که برای آن تلاش می کردم ، با چه چیزی می سوختم و از چه چیزی الهام گرفته بودم. و نیروی خود را در آن گذاشت و خسته بود ، اما خستگی بار نمی آورد ، بلکه رضایت را به ارمغان می آورد. من هنوز سخنان معلم تربیت بدنی را به خاطر دارم: "وقتی برای لذت تمرین می کنید ، خستگی دلپذیری در عضلات ظاهر می شود." سپس من این عبارت را درک نکردم که چگونه خستگی می تواند خوشایند باشد ، اما ماهیچه ها درد می کنند. اکنون می فهمم - این خستگی ناشی از اعمال خشونت آمیز بر روی خود نیست ، بلکه ناشی از کار مورد نظر است.

این به ما بستگی دارد که آیا کار خود را انجام ندهیم ، کار خود را انجام ندهیم ، قدرت و سلامتی خود را از دست بدهیم یا مسیر متفاوتی را انتخاب کنیم که به یک زندگی شاد و پربار منجر شود. این یک انتخاب است - بخواهم یا نخواهم. پس چرا بسیاری از ما از این انتخاب محروم هستیم؟ زیرا از دوران کودکی به اکثر افراد آموخته شده است که مسئولیت های زیادی وجود دارد که باید انجام دهیم. با افزایش سن ، آنها بیشتر و بیشتر شدند ، و در جایی در وسط زندگی مردم به این نتیجه می رسند که تقریباً کل زندگی آنها از انواع "باید" ها تشکیل شده است. گاهی اوقات نه ، نه ، و برخی از "من می خواهم" چشمک می زنند ، اما صدای وجدان مادر و پدر ، پدربزرگ و مادربزرگ ، معلم مهد کودک یا معلم مدرسه بلندتر و اصرارآمیزتر به نظر می رسد. صدایی که می گوید: «باید». ما آنقدر به این صدا عادت کرده ایم که مدتهاست آن را با صدای خود اشتباه گرفته ایم. در کودکی ، شما مجبور بودید فرنی بخورید ، اسباب بازی ها را به اشتراک بگذارید ، یاد بگیرید که در سن خاصی به گلدان بروید. در نوجوانی به ما یاد دادند که با بزرگسالان بحث نکنیم ، در 5 سالگی یا حداقل در 4 سالگی درس بخوانیم. تصمیم گیری در مورد حرفه ضروری بود و ورود به دانشگاه خوب بود. در بزرگسالی ، "باید" به طور کلی به ویژگی زندگی روزمره تبدیل می شود. ما برای خرید آپارتمان ماشین نیاز به تشکیل خانواده ، داشتن فرزند ، یافتن شغل مناسب ، کسب درآمد داریم. من حتی در مورد "باید" خانگی صحبت نمی کنم: هزینه مدرسه مهد کودک را پرداخت کنید ، کودک را به پزشک ببرید ، ثبت نام کنید و سپس او را به حلقه ببرید (زیرا کودک باید باهوش باشد و به طور جامع رشد کند) ، به فروشگاه بروید ، با مادر تماس بگیرید ، با همسر (شوهر) مسائل مالی خانواده صحبت کنید. و همه اینها بسیار ضروری است! فقط گاهی اوقات از طریق زور انجام می شود.

چگونه می توانید این را تغییر دهید و در نهایت زندگی واقعی را شروع کنید؟ راز در این است که چه تعریفی از اعمال خود ارائه می دهیم ، در چه شکلی لباس می پوشیم ، چه چیزی نگرش ما را نسبت به تجارت تعیین می کند. در مورد اینکه چگونه آنها عشق به یادگیری را القا کردند یا به آنها کار آموختند ، من چیز جدیدی نمی گویم. همه با روش هویج و چوب آشنا هستند: یا مجبور می شویم یا متقاعد می شویم. اما نه آزادی انتخاب شخصی وجود دارد و نه وجود دارد. به طوری که شما خودتان می خواهید بروید و این کار را انجام دهید. در مورد این آزادی است که می خواهم بگویم ، زیرا برای من این موتور اصلی دستاوردهای ما است. این زمانی است که شخصی با اطمینان به خود می گوید: "من می خواهم این کار را انجام دهم." من می خواهم پروژه را به پایان برسانم تا این موضوع بسته شود و دیگر به آن بازنگردم. من می خواهم به فروشگاه بروم تا برای شام چیز خوشمزه ای بخرم. من می خواهم کودک را به یک حلقه ببرم ، بگذارید نگاه کند ، شرکت کند ، و سپس او انتخاب می کند که می خواهد درس بخواند یا نه.اقناع فقط باعث انزجار و احساس فریب است و استفاده از زور مساوی با سرکوب اراده و ناتوانی در انتخاب آزاد است. درک اینکه شما کاری را به انتخاب خود انجام می دهید مزایای زیادی دارد:

- آزادی ظاهر می شود … من می توانم آن را انجام دهم ، یا بهتر است آن را به بعد موکول کنم ، زیرا چیز دیگری مهم است. این امر اولویت بندی را آسان تر می کند.

- انرژی زیادی آزاد می کند. وقتی شخصی بر اساس "من می خواهم" کار می کند ، علاقه او را هدایت می کند و این منبعی برای انجام هر وظیفه است.

- اضطراب کمتر … توقف و قطع خواسته ها و آرزوهای شخصی ناشی از افزایش علاقه باعث ایجاد اضطراب می شود. اضطراب به شما اجازه تمرکز نمی دهد ، عدم قطعیت را در مقادیر زیاد وارد می کند و منجر به عدم قطعیت در انتخاب های شما می شود.

- درک اینکه نیازی به انجام کاری ندارید ، بلکه می خواهید انجام دهید اعتماد به نفس بیشتر … این به کاهش اضطراب کمک می کند (به نکته قبلی مراجعه کنید) ، زیرا اگر به خودتان ایمان داشته باشید ، نیازی به سرکوب علاقه ای که در مورد چیزی ایجاد می شود ، نیست.

- ترس از بین می رود … در اینجا یک مثال آورده شده است. لازم است با مخاطبان صحبت کنید (ارائه گزارش به موقع ، ورود به دانشگاه و غیره) ترس زیادی وجود دارد و ناگهان نتیجه ای نخواهد داشت. وقتی "من نیاز دارم" با "من می خواهم" جایگزین می شود ، ترس کمتر می شود یا از بین می رود. هیجان و علاقه جایگزین می شوند و بسیار راحت تر می توان با آنها رفتار کرد ، زیرا ترس فلج می شود و اجازه نمی دهد خود را نشان دهد.

- شناخت خود و خواسته های خود … فردی که هربار به حرف خود گوش می دهد این س himselfال را از خود می پرسد: "آیا من واقعاً این را می خواهم ، این برای من چه معنایی دارد ، به من یا عزیزانم چه می دهد؟"

و مهمتر از همه ، یک نفر از مطالبه گری از خود دست می کشد و حق اشتباه را به رسمیت می شناسد. هیچ انسان کاملی وجود ندارد. و اگر شخصی برای اولین بار موفق نشد ، حتی با تمام "خواسته های" خود ، با آن عاقلانه رفتار می کند. و به خود فرصتی می دهد تا برنامه های خود را عملی کند. برای چنین شخصی دشوار است که احساس گناه را تحمیل کند و حالت درماندگی و شک به خود را القا کند.

گاهی اوقات شما مجبورید کاری را انجام دهید که با خواسته های شما مطابقت ندارد. اما اگر وظایف به عنوان وظایفی تلقی شوند که ضروری نیستند ، اما می خواهید آنها را انجام دهید ، زندگی بسیار آسان تر و آزادتر می شود.

توصیه شده: