چگونه راهی برای خود پیدا کنید

فهرست مطالب:

تصویری: چگونه راهی برای خود پیدا کنید

تصویری: چگونه راهی برای خود پیدا کنید
تصویری: چگونه علایق،هدف و شغل ایده آل خود را پیدا کنیم | How to find your passion 2024, ممکن است
چگونه راهی برای خود پیدا کنید
چگونه راهی برای خود پیدا کنید
Anonim

سخت ترین و در عین حال مهمترین وظیفه در زندگی هر شخص ، به ویژه فردی که در مسیر رشد شخصی قدم گذاشته است ، یافتن راهی برای خود است. مهم نیست که در زندگی شما چه اتفاقی می افتد ، مهم نیست که چقدر شاد یا برعکس ، غم انگیز ، شاد یا غم انگیز ، مرفه یا ناراضی باشد ، شما هرگز از چرخه توهمات و مسیرهای دروغین خارج نخواهید شد تا زمانی که درک نکنید چه چیزی بیشتر ارزشمند که در زندگی دارید - این شما هستید.

در کلماتی که برای نوشتن این مقاله استفاده شده است ، انتقال مطالبی که فقط در سطح تجربه قابل درک هستند دشوار است ، اما من سعی خواهم کرد به شما کمک کنم تا شهود خود را برای یافتن پاسخ به مهمترین سوالات زندگی خود تنظیم کنید.

شاید آنها بذرهای خاصی را در ناخودآگاه شما بکارند ، که با گذشت زمان منجر به بینش روشن و درک عمیق می شود.

چرا خودم را فراموش کردم

وقتی شما بسیار جوان بودید ، جهان را آنطور که هست درک می کردید - کامل ، زنده و دائما در حال تغییر. سپس ، در فرایند تربیت و اجتماعی شدن ، هنگامی که سر و کله شما توسط انواع اسکیزوها توسط والدین ، معلمان مدرسه و دیگر "بزرگسالان" چکش خورده بود ، شروع به درک او از نظر "پذیرفته شده" - ایستا ، تکه تکه و مفهومی کردید. به عبارت دیگر ، شما شروع به ارزیابی واقعیت از طریق منشور مدلهای مختلف کردید که هریک به یک درجه یا درجه دیگر ناکافی هستند.

و مهمترین توهم یا "شیز" ای که به شما تحمیل شد تصور شما از خودتان است. به واسطه یک برنامه بیولوژیکی طبیعی ، که به شما می گفت نه تنها والدین خود و سایر "بزرگسالان" را کاملاً کپی کنید ، بلکه آنها را به عنوان مقامات در نظر بگیرید ، تعداد زیادی از همه نگرش ها را در سطح آگاهانه و ناخودآگاه انتخاب کرده اید. و اول از همه ، نگرشهای مربوط به شناسایی یا "نقشهای اجتماعی" (ماسک) شما.

با پوشیدن ماسک از دوران کودکی ("پسر خوب" ، "دختر مطیع" ، "دانش آموز کوشا" و غیره) و بیش از یک ، اشتباه اصلی خود را مرتکب می شوید - شروع به این باور می کنید که ماسک شما هستید. سپس یک اتفاق وحشتناک تر رخ می دهد - شما ماسک خود را ایجاد کرده و سعی می کنید از طریق آن با جهان ارتباط برقرار کنید. به عنوان مثال ، خرگوش بودن ، ماسک گرگ می پوشید و با آن به دنیا می روید. واضح است که گرگ نبودن در اصل ، به جای پاداش های مورد انتظار از این ماسک ، فقط مشکلات را دریافت خواهید کرد.

ماسک نفس را بردارید

برداشتن ماسک از یک طرف بسیار ساده است و می تواند به سرعت انجام شود. از سوی دیگر ، این بسیار دشوار است و برای برخی تمام زندگی آنها را می گیرد. اکثر آنها با ماسک روی صورت می میرند.

شما فقط باید دروغ گفتن را متوقف کنید و صادقانه به خود واقعی خود نگاه کنید. این بدان معناست که اگر به عنوان مثال یک خرگوش هستید ، در پشت ماسک یک گرگ باید دقیقاً یک خرگوش را ببینید ، نه یک ببر یا یک شیر. و پشت نقاب "کبوتر لرزان" یک گاو معمولی است. من موافقم که این بسیار ناخوشایند و بسیار دردناک است. از این گذشته ، شما مدتهاست به خود می گویید که آنقدر "خاص" ، "منحصر به فرد" هستید که فقط فرصتهای مناسب را در اختیار شما قرار می دهد و کوهها را جابجا می کنید و رودخانه ها را به عقب برمی گردانید و 12 شاهکار هرکول را انجام می دهید. بنابراین ، شما به سادگی نمی توانید آن چیزی باشید که واقعاً هستید.

و این بزرگترین مشکل شماست. شما نمی خواهید خود واقعی خود را بپذیرید. با همه معایب آن ، که مزایایی نیز دارد. و مهمتر از همه - با همه پتانسیل شخصی عظیم که دارید. از این گذشته ، اگر به خود دروغ نگفتید و خودتان بودید ، می توانید تمایلاتی را که از بدو تولد در شما ذاتی بوده و به طور واضح مکان هماهنگی را که می توانید در این جهان داشته باشید ، در خود ایجاد کنید.

به عنوان مثال ، شما خود را یک متخصص (یا رهبر) موفق می دانید و روسای شما فقط این ایمان را تغذیه می کنند (قابل درک است که شما بهتر کار می کنید) و در عین حال به طور کامل نادیده می گیرید ، اما حتی آن را نادیده نمی گیرید ، و این کار را خالی می کنید. استعدادهای خود را در زمینه شعر ، موسیقی ، ماساژ یا نقاشی نبینید. و اگر آن را نمی بینید ، نمی توانید 100٪ آنها را مستقر کنید. اگرچه اگر این استعدادها را با همان اشتیاق خود در نردبان شغلی بالا بیاورید ، یک استاد بسیار باهوش خواهید شد. بسیار سردتر از "کارمند دفتر - یک متخصص موفق".

بدست آوردن یکپارچگی

علاوه بر توهمات ("shiza") که در سیستم عامل شما نوشته شده است و دروغ های ناامیدکننده ای به خودتان وارد می کنید ، مهمترین چیز شما را از رسیدن به یکپارچگی و تبدیل شدن به خود جلوگیری می کند - موقعیت شما به عنوان یک قربانی در زندگی. و حتی اگر با این موضوع مخالف باشید ، باز هم قربانی هستید. فقط به این دلیل که بازی قربانی مهمترین بازی روی کره زمین است. این بازی همان ماتریسی است که برادران واچوفسکی درخشان به ما نشان دادند.

قربانی از نظر ماهیت کامل نیست ، زیرا اول از همه ، او به خود خیانت می کند ، و سپس ، "برای شرکت" ، و بقیه. علاوه بر این ، او این کار را نه از روی قصد بدخواهانه ، بلکه صرفاً به دلیل ضعف خود انجام می دهد ، که ناگزیر بوجود می آید و همه چیز پس از هر عمل خیانت افزایش می یابد.

اگر از تعاریف روانشناختی بدون ارزش عملی صرف نظر کنیم ، صداقت انسانی ، قبل از هر چیز ، توانایی حفظ کلمه ای است که به خودتان داده اید. به این ترتیب است که یک فرد قوی ، یک رهبر ، استاد زندگی خود ، با یک فرد ضعیف ، با یک قربانی تفاوت دارد. قربانی هرگز به قول خود وفا نمی کند. و برای اینکه از این واقعیت ناراحتی روانی غیرقابل تحمل را تجربه نکند ، او به خود دروغ می گوید و توضیح می دهد که شرایط ، کمبود منابع ، پشتیبانی و سایر عوامل نیمه اسطوره ای مقصر هستند.

بنابراین ، با برخورد با دروغ های خود ، ناگزیر به درک نیاز به حفظ کلمه خود خواهید رسید. هم در مقابل خود و هم در مقابل کسانی که به آنها داده اید. و هرچه زودتر این را درک کنید ، سریعتر زندگی شما برای بهتر شدن تغییر می کند.

زندگی فرآیند حرکت به سوی هدف است

اگر تقریباً از هر فرد موفقی که نتایج برجسته ای در زندگی دارد استفاده کنیم ، وقتی از او پرسیدیم مهمترین چیز برای موفقیت در زندگی چیست ، به احتمال زیاد ، او پاسخ خواهد داد که مهمترین چیز این است که هدف خود را داشته باشید و به طور پیوسته به سمت آن حرکت کنید. آن ، صرف نظر از هر چیزی این اصول اولیه است.

روانپزشک ولادیمیر کوچرنکو این داستان کاملاً واقعی را برای من گفت.

یک کشتی در یکی از دریاهای شمالی غرق شد. تقریباً کل تیم فوت کردند و اپراتور رادیو نجات یافت و به سرزمین اصلی آورده شد. پس از مدت طولانی اقامت در آب سرد ، بیهوش دراز کشید. دوستی به ملاقات او آمد ، او همچنین اپراتور رادیو بود. و این ، دومی ، در دست دوستش متوجه بقیه کلیدی شد که اپراتورهای رادیویی با آن پیام ها را منتقل می کنند. علاوه بر این ، او به سرعت متوجه شد که بیهوش است ، اپراتور رادیویی کشتی متوفی به سیگنال SOS و مختصات کشتی در تنگنا ادامه می دهد.

اپراتور رادیو که می خواست همکار بیمار خود را آرام کند ، با انگشتان دست خود سیگنال داد: "من شما را درک می کنم. برویم کمک کنیم."

چند ثانیه بعد ، اپراتور رادیویی در حال مرگ درد کشید و او درگذشت. انسان تنها به این دلیل زندگی می کرد که هدف داشت. هدف را از بین برد - و زندگی او به پایان رسید ».

(ماکسیموف A. M. ، کتاب دهم ، یا پشت صحنه "Vremechko" ، M. ، "Astrel" ؛ "Ast" ، 2002 ، ص 90.)

مشکل هدف شما این است که شما آن را نمی دانید. شما به جای هدف واقعی و بزرگ خود ، مجموعه ای از اهداف کوچک دارید که با بقا ، لذت بردن ، بهبود شرایط زندگی ، به دست آوردن کالاهای معتبر مصرفی ، کسب نوعی موقعیت اجتماعی و غیره مرتبط است.

در همین حال ، هدف واقعی یک فرد حداکثر تحقق ممکن خود است. تحقق از طریق یک عمل خلاقانه ، از طریق ایجاد یا معرفی چیزی جدید ، بهتر در این جهان. فقط در لحظه چنین تحقق یک شخص احساس می کند که واقعاً خوشبخت است.

یافتن چنین هدفی چندین چرخه تکرار است که در هر یک از آنها "معماهای" گم شده برای ایجاد یک تصویر منسجم و سازگار یافت می شود. در نتیجه ، شما درک واضح و دقیقی از مأموریت زندگی خود دریافت می کنید ، هدف و مشاغل خود را که واقعاً برای رسیدن به این هدف باید انجام دهید ، مشاهده می کنید.

ما می توانیم تمام این فرایندها را با شما در چارچوب برنامه آموزشی شخصی نویسنده ام پیاده سازی کنیم. می توانید در مورد آن بیشتر بدانید و سوالات خود را در یک مشاوره رایگان بپرسید.همین الان ثبت نام کنید چون تعداد مکان ها محدود است.

توصیه شده: