10 حقیقت درباره من که به افراد کمی درباره آنها می گویم

تصویری: 10 حقیقت درباره من که به افراد کمی درباره آنها می گویم

تصویری: 10 حقیقت درباره من که به افراد کمی درباره آنها می گویم
تصویری: Putin warned NATO: We can send missiles in 10 minutes 2024, ممکن است
10 حقیقت درباره من که به افراد کمی درباره آنها می گویم
10 حقیقت درباره من که به افراد کمی درباره آنها می گویم
Anonim
  1. بند ناف من در شهر پچورا ، در جمهوری کومی ، روی رودخانه بزرگ شمالی پچورا ، که به اقیانوس منجمد شمالی می ریزد ، بسته شده بود. در روز تولد من هیچ چیز وجود نداشت - (منهای) 50 درجه.
  2. نام خانوادگی من "کومی - پرم" است ، احتمالاً کسی "خورشید ، خارپشت ، فیل ، شیرین ، دوست داشتنی" نامیده می شد. و من اینطور!
  3. والدین می گویند که در کودکی ، مانند همه کودکان عادی ، به نورهای شمالی نگاه می کردم ، روغن ماهی می خوردم و زیر یک لامپ ماوراء بنفش دراز می کشیدم تا استخوان ها رشد کنم. اما من هنوز قد کوتاهی داشتم ، با این حال ، اشعه ماوراء بنفش پمپ شد.
  4. برف در قد انسان بارید ، در خیابان چند کت ، جوراب و حتی روسری پوشیده بودم! آیا در منهای (-) 15 برای قدم زدن در حیاط می روید؟ و ما بچه هستیم ، این تنها راهی است که طی کردیم. در صورت پیاده روی دیگر ، اگر 8 ماه در سال طوفان برف و یخبندان وجود داشته باشد ، اما به محض گرم شدن هوا به منفی (-) 15 - می توانید راه بروید!
  5. پدر و مادرم بیقرار بودند ، آنها در اتحاد جماهیر شوروی با هواپیما و ماشینهای محفظه ، در دریا و استراحتگاهها رفت و آمد می کردند. و در کنار آنها ، من هستم. از 6 ماه پیش من با هواپیما پرواز کردم و حتی زودتر با قطارها شروع به سفر کردم. من از این بابت از آنها بسیار سپاسگزارم.
  6. سال گذشته شوروی را در مسکو خوب به خاطر دارم. من 8 هستم ما در تپه های گنجشک قدم می زدیم و من ناگهان با یک پیش بینی سنگین و غم انگیز گرفتار شدم. بزرگتر از من بود ، غیرقابل درک و ترسناک. درباره یک فاجعه بزرگ ، ویرانی و ویرانی یک کشور بزرگ ، در مورد ناپدید شدن یک قوم بزرگ و سالهای سخت انقراض. بنابراین از طریق میدان (عمیقا ناخودآگاه) برای اولین بار آینده را دیدم.
  7. گاهی پدر برای تماشای فیلم می نشست ، با من تماس می گرفت و از من می خواست که بگویم بعد چه می شود. من به شما گفتم. او همیشه فریاد می زد: "چگونه این کار را می کنی؟ خوب ، چگونه می توانید بفهمید اگر این فیلم را هرگز ندیده اید چه اتفاقی می افتد! " وقتی او جیغ می کشید ترسیدم و تصمیم گرفتم دیگر آنچه را که دیدم و احساس کردم نگویم.
  8. درد سالهاست در درون من زندگی می کند. والدین از جمهوری کومی به اوکراین رفتند و نقل مکان کردند. هیچ کس از من نپرسید ، هیچ کس در مورد آن با من صحبت نکرد ، من حتی با دوستانم خداحافظی نکردم ، حتی نمی دانستم که ما برای همیشه در حال ترک هستیم. من از سرزمین محبوبم ، پدربزرگ عزیز و دوستان محبوبم ، از مردمم جدا شدم. با ریشه های جوان شمالی ریشه کن شده است. و سپس اتحاد جماهیر شوروی نابود شد و راه خانه برای همیشه برای من بسته شد. این چیزی است که من هرگز پدر و مادرم را نمی بخشم. و آنها از آن مطلع هستند ، اما ، مانند همه والدین ، گناه تصمیم خود را بر عهده می گیرند.
  9. وقتی به دوستانم به بچه های اوکراینی گفتم که در وطنم تابستان هم هست ، هر چند یک ماه! و اینکه من نیز مانند آنها در رودخانه شنا کردم. هیچکس حرفم را باور نکرد. همه معتقد بودند که من از محلی که خرس های قطبی در آن زندگی می کنند آمده ام ، و اصلاً نمی توان در آنجا تابستان داشت. سالها در من گیر کرده بود - من حقیقت را می گویم ، اما باور نمی کنم. مردم حقیقت من را نمی خواهند و من خودم را ساکت می کنم.
  10. پس از دانشگاه ، من به این حرفه نرفتم و به عنوان روانشناس کار نکردم ، 7 سال در سفرهای کاری زندگی کردم ، در سراسر اوکراین سفر کردم ، این را بهتر از خود اوکراینی ها می دانم. من در 100 شهر زندگی کرده ام و از حدود هزار موزه و جاذبه دیدن کرده ام. احتمالاً هیچ اوکراینی نمی تواند به چنین چیزی افتخار کند.

توصیه شده: