Pain.net

تصویری: Pain.net

تصویری: Pain.net
تصویری: Фотошоп для маленьких - Paint.net 2024, ممکن است
Pain.net
Pain.net
Anonim

خیر

مرد دردناک صحبت می کند. او طولانی و متواضع صحبت می کند ، آکورد دیوانگی را با تلاش غیرقابل اراده بیرون می آورد ، به زمین نگاه می کند ، صدایش می لرزد. شنیدن ترسناک است ، آنچه او می گوید قادر به نابودی است ، این مایع سوزاننده سوراخ هایی در قلب می سوزاند و شعور شنونده را از بین می برد. مرد درد دار حرکت هوا را تعیین می کند ، روحش شکسته ، بدنش درد می کند ، خسته است. ایستادن سخت است ، نگه داشتن آن سخت است ، گوش دادن به آن غیر قابل تحمل است و بودن در اطراف بسیار وحشتناک است. در اینجا همه چیز کند می شود ، زندگی در این فضای بی تحرکی خود را از دست می دهد ، هیچ حرکت باد ، آرامش وجود ندارد ، اینجا بوی مرگ و ناامیدی می دهد ، این مکان طوری طراحی شده است که آخرین قطره امید را از بین می برد.

هیچ کس نمی خواهد به درد گوش دهد ، حتی برای پول. قسمتی از زندگی از خود دفاع می کند ، به این ماده معنای وجودی حمله می کند ، نفس آسیب دیده بلافاصله برای التیام درد می شتابد ، و آن را از این طریق از میدان دید خود بیرون می کند ، و به خودم تأیید می کند که زنده هستم ، می توانم زنده کنم ، شفا دهم ، به این معنی که من چنین نیستم ، من درد ندارم ، من او نیستم. مرد درد ، آگاهی را فلج می کند و پزشکان سایه ای را می نامد که فقط در سردخانه درمان می کنند ، بنابراین ایمن تر و کم دردسرتر است ، او غریزه خواب زندگی را بیدار می کند و او را وادار به کشتن می کند. برای زنده ماندن در میان درد ، باید درد را از بین برد. شعار ساده ، روشهای مقرون به صرفه. تقریباً غیرممکن است که به درد یک مرد تا انتها گوش دهید ، دیدن او دشوار است ، شما می خواهید فرار کنید ، با یک دستور خداحافظی موفقیت از او استفاده کنید ، آب مقدس مثبت به او بپاشید و درب را پشت سر خود محکم قفل کنید.. نه ، هیچ چیز خوبی برای شنونده وجود ندارد ، نه ، نه ، نه. ترس باعث می شود شنونده موهای خود را روی زمین بکشد ، به لباسهای شاد تبدیل شود ، او می ترسد ، او بسیار می ترسد که کسی بتواند آنها را با هم ببیند ، چه می شود ، ناگهان همه می فهمند که آنها یکسان هستند؟ نه ، من این را نمی خواهم.

گوش دادن به یک مرد درد دشوار است ، اصولاً پذیرفتن این که او چنین است ، دشوار است که شاهد حضور چنین سقوط های صادقانه ای در زندگی او باشیم ، که از درون به بیرون ، پژمرده ، پژمرده ، عاری از معنا ، درد است. فرد شوکه می شود و باعث رنج روحی می شود. چقدر غیر واقعی است که به سادگی درک کنید که او چنین است ، چقدر دردناک است که تسلیم ترس خود نشوید و سعی نکنید او را در نقش خدا زنده کنید ، زیرا دیدن افسردگی شما در او بسیار غیر قابل تحمل است. تابوت کریستالی ، پنهان ، مهر و موم شده در یک بسته خلاء ، خرد شده با قرص های خواب آور و آرام بخش ، حذف شده و از کتاب خانه حذف شده است ، از لحظه ای که در این دنیای بزرگ و نامفهوم ظاهر شدید اینجا زندگی می کنید. به طور کلی ، هنگامی که شروع به آگاهی از چیزی می کنید ، ترسناک می شود و درد شخص بهترین کمک بصری برای خودآگاهی است. اما ، همه کتاب نمی خوانند.

شما گوش می دهید ، به او نگاه می کنید ، و سپس ، بام ، درخشش شدید درد در چشمانش شما را کور می کند ، همه چیز در آنجا قابل مشاهده است ، اما نگاه کردن به درد می آید ، خورشید سیاه افسردگی به اوج خود رسیده و تمام سایه های شما را پوشانده است درخشندگی آن ، اکنون سایه با چشمان دردناک به شما نگاه می کند ، و شما نمی توانید نگاه خود را نگه دارید ، این نور سیاه به همان روح نفوذ می کند ، جایی که هنوز نبوده اید و با درمان خود به درد آن خیانت می کند. شما نگاه خود را از جسد فداکاری خود به این زندگی دور می کنید. عمق در سطح است ، لویاتان ظاهر شد و با شما صحبت کرد ، شما مفتخر شدید ، و بی احترامی کردید ، وحشتناک تر از آن است که احساس ناامیدی خود را از دهان شخص دیگری احساس کنید. و عمق دوباره به پایین باز می گردد ، مرد درد ناشناخته می رود و شما فقط شما هستید ، همانطور که بودید ، همانطور که هستید و همینطور خواهید بود.