چرا بسیاری از مردم ، گرچه آزادی دارند ، اما به ندرت به آن دست می یابند؟

تصویری: چرا بسیاری از مردم ، گرچه آزادی دارند ، اما به ندرت به آن دست می یابند؟

تصویری: چرا بسیاری از مردم ، گرچه آزادی دارند ، اما به ندرت به آن دست می یابند؟
تصویری: Свободные крылья Батырхана Шукенова и Димаша (SUB) 2024, ممکن است
چرا بسیاری از مردم ، گرچه آزادی دارند ، اما به ندرت به آن دست می یابند؟
چرا بسیاری از مردم ، گرچه آزادی دارند ، اما به ندرت به آن دست می یابند؟
Anonim

با این حال ، به عنوان یک پدیده انسانی ، آزادی

- چیزی بیش از حد انسانی"

ویکتور ای. فرانکل.

معمولاً این س philosال فلسفی تلقی می شود و مردم ترجیح می دهند به آن پاسخ ندهند. اما اغلب این آزادی است که افرادی را که به روانشناس مراجعه می کنند نگران می کند. و نتیجه روان درمانی موفق با رهایی فرد مقایسه می شود. اروین یالوم روان درمانی را تولدی دوباره نامید. کتابهایی درباره آزادی نه کمتر از عشق نوشته شده است. من می خواهم افکار خود را در مورد آزادی و روان درمانی به اشتراک بگذارم.

در شرایط رشد داخل رحمی و کودکی اولیه ، کودک با شکل مادر و جهان به طور کلی در هم آمیخته است. کودک احساس نمی کند که نفس خود به کجا ختم می شود. در آن زمان بود که مفهوم آزادی به عنوان ارضای همه خواسته های ما "من می خواهم" ، "من نمی خواهم" شکل گرفت.

آزادی کودک احساس می کند فقدان کامل مرزها و مسئولیت های داخلی است. در آینده ، این درک آزادی است که رفتار کودکان را هدایت می کند. در مواجهه با جهان ، ما سعی می کنیم از این آزادی از طریق موارد زیر دفاع کنیم:

  1. حفظ حریم خصوصی ؛
  2. تسخیر به زور ؛
  3. ادغام با افراد دیگر.

آزادی کودکانه این یک چیز منفی است و با کلمات "اگر نه … ، پس من آزاد خواهم بود" ، "هنگامی که من … ، من آزاد خواهم شد" و غیره بیان می شود.

در زندگی ، دقیقاً درک کودکانه از آزادی است که اغلب با آن روبرو می شویم. بررسی این س "ال "آیا فکر می کنید شخص می تواند کاری انجام دهد؟" بسیاری این جمله را در نظر می گیرند "یک فرد می تواند همه کارها یا تقریباً همه کارها را انجام دهد!" اصل و فقط گاهی موجه "یک شخص می تواند همه کارها را انجام دهد ، اما من نمی توانم." چنین نظری ، چه آگاهانه باشد چه نباشد ، به شدت بر رفتار تأثیر می گذارد و آنقدرها هم که به نظر می رسد بی ضرر نیست. مفهوم کودکانه آزادی بخشی از شخصیت روان رنجور است.

چگونه می توانید این را درک کنید و واقعاً آزاد شوید و اسیر توهمات عصبی نشوید؟

بیایید سه حوزه تحقق آزادی را بررسی کنیم:

  1. من نسبت به خودم آزاد هستم.
  2. من نسبت به دنیا آزاد هستم.
  3. به طور کلی نسبت به زندگی خود آزاد هستم.

معمولاً تفکر عصبی در دو حوزه اول دچار اختلال می شود. و سپس درخواست از روانشناس این چنین به نظر می رسد - "این بدن من نیست ، من در آن حبس شده ام!" ، "من می خواهم به یک جزیره بیابانی فرار کنم!" ، "من احساس آزادی نمی کنم!"

و واقعیت این است که ما نسبت به خود آزاد نیستیم و در رابطه با سایر مردم و جهان به طور کلی آزاد نیستیم. در درک کودکانه از آزادی ، هنگامی که همه "می خواهم" و "نمی خواهم" ما ارضا می شوند ، آزاد نیستند. ما محدودیت هایی داریم: ویژگی های فیزیولوژیکی ، توانایی های ذهنی و ذهنی ، چارچوب اقتصادی و اجتماعی. همه اینها محدودیت های انسانی است و به نظر می رسد که آنها باید در آزادی دخالت کنند.

اینجاست که یک پارادوکس بوجود می آید. به دنبال آزادی کودکانه ، ما از زندگی دور می شویم و تنها ، ناراضی و وابسته می شویم.

چگونه می توان احساس متفاوتی از آزادی و ایده ای بزرگسالانه از آن پیدا کرد؟

تنها با پذیرش این مرزها می توان آزاد شد. "بله ، من فقط یک انسان هستم!" "این دنیای من است و اطرافیان افراد زنده ای هستند!"

ساده به نظر می رسد ، اما چرا دستیابی به این امر دشوار است؟

ما چیزی جز آزادی کودکان احساس نکردیم و نمی دانیم. والدین ما به ندرت مرزهای خود را می شناسند و اغلب ما را به شیوه ای اشتباه تربیت می کنند. و فقط ما می ترسیم: ترسناک از مرگ و ترس از زندگی ، ترسناک از وابستگی به همسایه ، ترس از طرد شدن و غیره. آزاد زیستن شجاعت زیادی می خواهد.

در حال حاضر اکثر مشکلات روانی در افراد ناشی از عدم درک مرزها و روابط وابسته به یکدیگر است. اگر در فرایند مشاوره و روان درمانی ، مرزهایی خارج از شخصیت ایجاد می کنید ، فقط حوزه "من در ارتباط با جهان آزاد هستم" را تنظیم می کنید و به موضوع دست نمی زنید. پذیرش خود … در نتیجه چنین درمانی ، دفاع روانی فقط افزایش می یابد و درک آزادی نیز بی تأثیر نخواهد ماند.

با درک و پذیرش محدودیت های خود و مرزهای جهان پیرامون ، مسئولیت خود و زندگی خود را بر عهده می گیریم. تمرینات روان درمانی مورد علاقه من برای پذیرش خود - یک بروشور روی یخچال که هر روز می گوید "من یک فرد معمولی هستم".

با پذیرش مسئولیت ، آزادی و عشق به زندگی خود را به طور کلی به دست می آوریم. آزادی معنای منفی خود را از دست می دهد و دیگر جبران کننده خواسته ها و ضعف های کودکان نیست. آزادی ما بالغ می شود و می گوید "من می توانم!"

راه های زیادی برای تجربه آزادی وجود دارد: عشق ، دین ، زیبایی ، خلاقیت ، رنج و البته روان درمانی. من حرفه روانشناس مشاور را انتخاب کرده ام و متقاعد شده ام که روان درمانی یک روش منحصر به فرد برای بهبود خود است. نه تنها ، بلکه مقرون به صرفه است. تضمین نشده ، اما مثر است.

برای من هیچ مرزی بین فلسفه و روانشناسی وجود ندارد و انتخاب من یک جهت وجودی است. حل بسیاری از سوالات فلسفی به طور م peopleثر مردم را از مشکلات روانی رها می کند و برعکس.

توصیه شده: