2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
همانطور که من فهمیدم ، این تصویر باید نماد ندای آزادی باشد. یعنی ، اگر صبح را در ساحل تایلند ملاقات کنید ، لپ تاپ خود را در ساعت 12 باز کنید تا یک نوبت کاری شروع شود ، "آنجا" می شوید. و اگر شما ، پلانتونین نفرت انگیز ، یوغ را از 9 به 18 در دفتر کثیف در Savelovskaya بکشید ، سپس - در جهت اشتباه چرخیدید ، اوه ، نه آنجا … … نه آنجا …
و برای من ، این تصویر فقط چیز دیگری است. در مورد عدم تمایل به نگاه کردن به جهان نه تنها از دیدگاه خود. در این مورد ، نویسنده پوستر بالای میز به نحوی فکر نمی کرد که "همه نوع مادر نیاز است ، همه نوع مادر مهم است" و یک شخص می تواند به طور جدی رویای شغلی را در نظر بگیرد که به معنی ترسو یا آبجو نیست. در محل کار
به عنوان مثال ، می توانید تصور کنید که چگونه شخصی صادقانه رویای تبدیل شدن را دارد:
- خواننده اپرا
- ورزشکار (با چشم انداز قهرمان شدن)
- بالرین
- گوینده پیش بینی آب و هوا
- غواص
- خلبان
- نوازنده کنسرت
من می توانم تصور کنم که چگونه هر یک از آثار ذکر شده می تواند شغل رویایی کسی باشد. فقط زیر شلوار و آبجو کاملاً سر جایش نیست.
موافقم ، ورزشکاری که در محل کار آبجو می نوشد حداقل عجیب به نظر می رسد. خوب ، مثلاً یک دو ورزشکار را به این شکل تصور کنید: یک دشت برفی ، اسکی ، زیر شلواری ، یک تفنگ در یک دست ، آبجو در دست دیگر. عجله برای ضبط ، بله و همه اینها برای این است که به خودم بگویم: "بله ، من زندگی ام را به آنجا تبدیل کردم!" هیچ چیز به این ترتیب Vidocq نمی شود ، ها؟
چندی پیش به یک متن جالب برخوردم: یکی از همکاران گشتالت در حال توضیح نتایج یک کلاس کارشناسی ارشد بود که با موضوع "کار و لذت" انجام داده بود. یکی از همکارانش می نویسد: "من متحیر شده بودم. گوش کنید ، و من نیز وقتی نتایج را دیدم:
اما آزمایش زیر مرا در بزرگترین شوک فرهنگی قرار داد: من نقاشی با موضوع "شغل رویایی من" را پیشنهاد کردم. وقتی اکثر شرکت کنندگان در واقع از تصور اینکه دقیقاً چه کسی کار می کند امتناع کردند ، تعجب آور بود - و بر شرایط کار متمرکز شده است.
مانند: من می گویم می خواهم سه ساعت در روز کار کنم (مشخص نیست چه کسی). من می خواهم در یک اتاق بزرگ و بزرگ کار کنم (معلوم نیست توسط چه کسی). من می خواهم تعداد مشخصی از زیردستان داشته باشم (مشخص نیست که همه ما با هم چه خواهیم کرد).
اوه ، خوب ، خودت نیفیگا فکر کردم. در واقع ، اعضای گروه امضا کردند که محتوای اثر برای آنها قابل توجه نیست. شاید ارزش آنها پول به دست آمده باشد. شرایط کاری؛ موقعیت اجتماعی؛ وقت آزاد و غیره و در عین حال ، در بین ارزش های آنها هیچ موردی وجود ندارد: "ایجاد یک چیز با ارزش در یک منطقه خاص از فعالیت و پشت سر گذاشتن چیزی مهم در جهان."
من حتی می خواهم اضافه کنم: این افراد قطعاً نمی خواهند در کار کار ارزشمندی (برای خود و جهان) ایجاد کنند. کاملاً ممکن است که آنها به عنوان یک سرگرمی ایجاد کنند - آنها مجسمه سازی ، رقصیدن ، آشپزی ، پایین آوردن مهره ها ، نوشتن پست در بلوژیک ، نوشتن تخیلات یا ارسال عکس در اینستاگرام. به احتمال زیاد اما این همان چیزی است که 8 ساعت زندگی ، به علاوه یک ساعت برای ناهار ، به علاوه زمان سفر ، در ازای پول به دفتر ملوخ می خورند ، که به نوبه خود بلافاصله وام مسکن را پرداخت می کند - در نظر بگیرید ، این سالها پاره شده است بیرون به معنای واقعی.
در همان زمان ، رویاهای زنان پلانکتون ، مانند ساکنان روستا ، نمایانگر زندگی ثروتمند در شهر: "کلبه ها ، به گفته آنها ، در شهر آنها کاملاً طلایی و بلند هستند: تا آسمان آنها یک دوست در کنار خود دارند. دوست! " خوب ، یعنی زمانی که شما به نهاد دفتر نه هشت ساعت ، بلکه سه ساعت غذا می دهید. وقتی می توانید با شورت زیر آبجو بنوشید. و به طور کلی - وقتی می توانید زودتر حرکت کنید ، یا حتی با برنامه رایگان در ساحل کار کنید !!! تو چی هستی - خوشبختی !!!
غمگین ، آقایان من بسیار متأسفم که این خوشبختی بزرگ - لذت یک کار خوب انجام شده - از دسترس بسیاری از معاصران خارج است.
وقتی کوچک بودم ، مشتاقانه Strugatskys را می خواندم. و من داستان "کارآموزان" را به خاطر دارم. این به طور خاص نحوه کار گروهی از فیزیکدانان در ایستگاه آزمایشی را شرح می دهد.این ایستگاه برای نه نفر طراحی شده است و بیست و هفت نفر در آن جمع شده اند و حتی یک نفر در آسانسور حمل بار زندگی می کند. و همه به این دلیل که در آنجا ، در این ایستگاه ، فیزیکدانان این فرصت را دارند که آزمایشهایی را انجام دهند که همکارانشان فقط می توانند در خواب ببینند. آن زمان بود که ، به یاد دارم ، به شدت به قهرمانان داستان حسادت کردم: من نیز چنین شغلی می خواهم! نوع کاری که آنقدر دوست خواهم داشت که با خوابیدن در آسانسور حمل بار موافقت کنم !!! اینطور نیست که من عاشق آسانسور هستم ، من واقعاً می خواهم کارم را به همان شیوه دوست داشته باشم.
و من ، مانند ، کار مورد علاقه خود را در زندگی پیدا کردم. و اکنون روی آن سرمایه گذاری می کنم.
راستی. از این گذشته ، روانشناسان نیز نمی توانند با یک بطری آبجو و شلوارک مشتریان را بپذیرند. غیر اخلاقی تلقی می شود.
اما من اصلاً فکر نمی کنم که "مسیر اشتباه" را در زندگی ام تغییر داده ام.
توصیه شده:
خجالت نمی کشی ، ها؟! وجدان داری؟! چند کلمه در مورد شرم و وجدان
سخت ترین احساساتی که یک فرد می تواند تجربه کند احساس شرم و گناه است. احساس گناه مداوم اغلب زمینه ساز بیماریهای روان تنی است و شرم عامل بسیار مهمی در ایجاد و نگهداری بسیاری از آسیب های روانی است. شرم یک احساس عمومی است ، هنگامی ایجاد می شود که تهدیدی وجود داشته باشد ، چیزی که دیگران در مورد برخی از اقدامات مذموم ما یاد می گیرند.
داری به من خیانت می کنی؟ در مورد زنا از دید روانکاوی
نویسنده: Kanskaya Ksenia یکی از متداول ترین درخواست های اخیر در درمان ، کمک برای مقابله با شرایط خیانت و حسادت است. بنابراین. من با یک سوال پیش پا افتاده شروع می کنم. چرا مردم ازدواج می کنند؟ روانکاوان فرانسوی ، در طول کارآموزی خود در پاریس ، به این س veryال بسیار مختصر و واضح پاسخ دادند:
ورزش مورد علاقه من برای رفع اضطراب. جلسه خود درمانی
من واقعاً دوست دارم از این تمرین در تغییرات مختلف استفاده کنم. من الگوریتم را در مقاله توضیح دادم: کمک یک مرحله ای برای مقابله با ترس ، احساس گناه ، عزت نفس پایین اصلاح من در این واقعیت است که من وظیفه او را با این واقعیت تکمیل کردم که لازم است یک ضبط صوتی انجام شود و هنگامی که مشتری این کار را انجام می دهد ، به ویژه روی موسیقی پخش می شود ، تأیید نویسنده به دست می آید.
درباره عشق .. درباره روابط .. درباره ارتباط
عشق به معنای کامل کلمه را تنها می توان در نظر گرفت که به نظر می رسد تجسم ایده آل آن است - یعنی ارتباط با شخص دیگری ، به شرط اینکه تمامیت "من" شخص حفظ شود. همه اشکال دیگر جذب عشق نابالغ هستند ، می توان آنها را رابطه همزیستی ، یعنی رابطه همزیستی نامید.
یک الگوریتم کوتاه برای یافتن مورد مورد علاقه
وقتی 20 ساله بودم ، رویای کودکی ام برای نویسنده شدن به من دستور داد تا مدت زیادی زندگی کنم ، و از آنجا که خارش خلاق علاج ناپذیر است ، تصمیم گرفتم یک رویای جدید پیدا کنم. من چیزهای مختلفی را امتحان کردم: رقص ، تئاتر ، روزنامه نگاری ، نقاشی ، عکاسی ، زبان های خارجی.