راکت و احساسات اصیل

تصویری: راکت و احساسات اصیل

تصویری: راکت و احساسات اصیل
تصویری: دکتر مهرنگ خزاعی - سرکوب احساسات 2024, سپتامبر
راکت و احساسات اصیل
راکت و احساسات اصیل
Anonim

داستان درباره جولیا

روزی روزگاری دختری به نام جولیا بود که مدام گریه می کرد. او گریه می کرد وقتی شوهرش به او اعتراف می کرد و هدیه می داد ، وقتی رئیسش در محل کار از او انتقاد می کرد ، گریه می کرد وقتی همکاران از لباس و مدل موهای زیبا او تعریف می کردند ، وقتی باران می بارید و وقتی خورشید می درخشید گریه می کرد ، وقتی او بود گریه می کرد. در یک شرکت سرگرم کننده از دوستان و زمانی که من تنها بودم. او وقتی غمگین و غمگین بود گریه می کرد ، وقتی شاد و سرحال بود ، گریه می کرد وقتی دوست داشت و متنفر بود ، وقتی خوشحال و بیزار بود گریه می کرد ، وقتی عصبانی بود و حتی وقتی می ترسید گریه می کرد … بی دلیل گریه کرد …

شوهر یولیا ، مردی مهربان و باهوش ، همیشه عصبانی بود ، از این که نمی فهمید چرا یولیای او گریه می کند عصبانی بود. او به او هدیه ، گلهای مورد علاقه ، او را به سینما و رستورانهای خوب دعوت کرد ، از او مراقبت کرد و او را دوست داشت ، و او مدام گریه می کرد …

و سپس یک روز یولیا بسیار ناراحت و بد احساس شد ، دیگر نمی تواند آن را تحمل کند و افکار مختلفی شروع به دیدن او کرد:

- "من شایسته شوهرم و عشق او نیستم … زیرا من همیشه گریه می کنم"

- "من نمی دانم چگونه بخندم و از زندگی لذت ببرم ، زیرا همیشه غمگین هستم"

- "دوستان من فکر می کنند من عجیب هستم زیرا مدام گریه می کنم"

- "من نمی خواهم بچه ای به دنیا بیاورم ، زیرا فقط می توانم به او گریه کردن را بیاموزم"

و حالا جولیای ما ، وقتی این عذاب ها کاملاً دلخراش شد ، تصمیم گرفت بفهمد چه اتفاقی برای او می افتد و به روان درمانگر رفت. و رواندرمانگر به او گفت که چنین احساساتی وجود دارد - قتل عام.

جولیا بسیار شگفت زده شد و می خواست تا آنجا که ممکن است در مورد چنین احساساتی اطلاعات داشته باشد.

معلوم شد که احساسات بازیگری احساسات جانشین هستند ، آنها جایگزین احساسات ، احساسات یا نیازهای واقعی ، معتبر می شوند.

احساسات مربوط به قمه زنی از رفتار والدین گرفته یا تشویق می شود ، در حالی که سایر احساسات دلسرد یا ممنوع شده اند. این احساسات قادر به یافتن راهی برای خروج از یک موقعیت خاص نیستند.

احساسات واقعی احساسات واقعی هستند ، فقط چهار مورد از آنها وجود دارد: عصبانیت ، غم ، ترس ، شادی.

احساسات راکت بی پایان هستند ، به عنوان مثال ، خجالت ، حسادت ، گناه ، کینه ، احساس گیجی ، سرخوردگی ، درماندگی ، ناامیدی ، سوء تفاهم و غیره.

جولیا به خاطر داشت که مادربزرگش هم همیشه گریه می کرد. وقتی غذا را آماده می کرد گریه می کرد ، وقتی جولیا با خنده می خندید گریه می کرد ، وقتی جولیا برای اولین بار رفت گریه کرد ، وقتی جولیا شروع کرد به گفتن اولین کلمات …

یک بار ، وقتی یولیا 5 ساله بود ، مادربزرگش مرد … و در آن روز ، یولیا تصمیم گرفت که نمی تواند او را به این راحتی رها کند ، بنابراین او همیشه گریه می کند ، بنابراین مادربزرگ همیشه آنجا خواهد بود.

و در حین کار با یک رواندرمانگر ، جولیا بارها و بارها به دوران کودکی خود بازگشت: در آنجا او این را به یاد آورد که در دوران کودکی ، وقتی از مادرش هدیه می خواست ، و مادرش می گفت "ما اکنون آن را نخریم". جولیا گریه کرد - و مادرش برای او هدیه خرید.

سپس او به خاطر آورد: یکبار از پدر خواست با او بازی کند ، و پدر فقط به خانه آمد و بعد از یک روز کاری خسته بود ، به او گفت که می خواهد دراز بکشد. جولیا گریه کرد و بابا رفت تا با او بازی کند.

و سپس جولیا متوجه شد که محبت او به مادربزرگش نیز می تواند به منظور دستیابی به مزایا مورد استفاده قرار گیرد.

جولیا بسیاری از چنین داستانهایی را به خاطر داشت: در مورد عروسک جدید ، در مورد اجازه رفتن به جشن تولد یک دوست ، در مورد انتخاب حرفه ، در مورد تاریخ عروسی … و همه اینها را تنها پس از گریه دریافت کرد …

و هنگام کار بر روی خود ، جولیا به تدریج یاد گرفت احساسات واقعی خود را احساس و درک کند:

- هنگام شادی بخندید ؛

- عصبانی می شوند وقتی مرزهای آن را نقض می کنند.

- غمگین بودن وقتی اتفاقی غم انگیز رخ می دهد ؛

- ترسیدن هنگام ترس.

سپس او بازی های روانی را متوقف کرد ، و اگر بازی اجتناب ناپذیر بود ، جولیا آگاهانه بازی می کرد.

جولیا متوجه شد که منع های زیادی دارد: "زندگی نکن" ، "خودت نباش" ، "احساس نکن" ، "بزرگسال نباش" ، "فکر نکن".

البته ، او مجبور بود تلاش زیادی برای جمع آوری مجدد خود ، تقویت بزرگسال خود و یادگیری درک خود انجام دهد.

اما پاداش فوق العاده بود - جولیا ما زنی شاد ، با اعتماد به نفس ، بالغ و موفق شد. روابط با شوهرش به طور قابل توجهی بهبود یافت ، رشد شغلی در محل کار وجود داشت ، یولیا دوستان و بسیاری از علایق او را داشت ، که زندگی او را با معنای عمیق جدید و میل به زندگی پر کرد!

توصیه شده: