2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
داستان درباره جولیا
روزی روزگاری دختری به نام جولیا بود که مدام گریه می کرد. او گریه می کرد وقتی شوهرش به او اعتراف می کرد و هدیه می داد ، وقتی رئیسش در محل کار از او انتقاد می کرد ، گریه می کرد وقتی همکاران از لباس و مدل موهای زیبا او تعریف می کردند ، وقتی باران می بارید و وقتی خورشید می درخشید گریه می کرد ، وقتی او بود گریه می کرد. در یک شرکت سرگرم کننده از دوستان و زمانی که من تنها بودم. او وقتی غمگین و غمگین بود گریه می کرد ، وقتی شاد و سرحال بود ، گریه می کرد وقتی دوست داشت و متنفر بود ، وقتی خوشحال و بیزار بود گریه می کرد ، وقتی عصبانی بود و حتی وقتی می ترسید گریه می کرد … بی دلیل گریه کرد …
شوهر یولیا ، مردی مهربان و باهوش ، همیشه عصبانی بود ، از این که نمی فهمید چرا یولیای او گریه می کند عصبانی بود. او به او هدیه ، گلهای مورد علاقه ، او را به سینما و رستورانهای خوب دعوت کرد ، از او مراقبت کرد و او را دوست داشت ، و او مدام گریه می کرد …
و سپس یک روز یولیا بسیار ناراحت و بد احساس شد ، دیگر نمی تواند آن را تحمل کند و افکار مختلفی شروع به دیدن او کرد:
- "من شایسته شوهرم و عشق او نیستم … زیرا من همیشه گریه می کنم"
- "من نمی دانم چگونه بخندم و از زندگی لذت ببرم ، زیرا همیشه غمگین هستم"
- "دوستان من فکر می کنند من عجیب هستم زیرا مدام گریه می کنم"
- "من نمی خواهم بچه ای به دنیا بیاورم ، زیرا فقط می توانم به او گریه کردن را بیاموزم"
و حالا جولیای ما ، وقتی این عذاب ها کاملاً دلخراش شد ، تصمیم گرفت بفهمد چه اتفاقی برای او می افتد و به روان درمانگر رفت. و رواندرمانگر به او گفت که چنین احساساتی وجود دارد - قتل عام.
جولیا بسیار شگفت زده شد و می خواست تا آنجا که ممکن است در مورد چنین احساساتی اطلاعات داشته باشد.
معلوم شد که احساسات بازیگری احساسات جانشین هستند ، آنها جایگزین احساسات ، احساسات یا نیازهای واقعی ، معتبر می شوند.
احساسات مربوط به قمه زنی از رفتار والدین گرفته یا تشویق می شود ، در حالی که سایر احساسات دلسرد یا ممنوع شده اند. این احساسات قادر به یافتن راهی برای خروج از یک موقعیت خاص نیستند.
احساسات واقعی احساسات واقعی هستند ، فقط چهار مورد از آنها وجود دارد: عصبانیت ، غم ، ترس ، شادی.
احساسات راکت بی پایان هستند ، به عنوان مثال ، خجالت ، حسادت ، گناه ، کینه ، احساس گیجی ، سرخوردگی ، درماندگی ، ناامیدی ، سوء تفاهم و غیره.
جولیا به خاطر داشت که مادربزرگش هم همیشه گریه می کرد. وقتی غذا را آماده می کرد گریه می کرد ، وقتی جولیا با خنده می خندید گریه می کرد ، وقتی جولیا برای اولین بار رفت گریه کرد ، وقتی جولیا شروع کرد به گفتن اولین کلمات …
یک بار ، وقتی یولیا 5 ساله بود ، مادربزرگش مرد … و در آن روز ، یولیا تصمیم گرفت که نمی تواند او را به این راحتی رها کند ، بنابراین او همیشه گریه می کند ، بنابراین مادربزرگ همیشه آنجا خواهد بود.
و در حین کار با یک رواندرمانگر ، جولیا بارها و بارها به دوران کودکی خود بازگشت: در آنجا او این را به یاد آورد که در دوران کودکی ، وقتی از مادرش هدیه می خواست ، و مادرش می گفت "ما اکنون آن را نخریم". جولیا گریه کرد - و مادرش برای او هدیه خرید.
سپس او به خاطر آورد: یکبار از پدر خواست با او بازی کند ، و پدر فقط به خانه آمد و بعد از یک روز کاری خسته بود ، به او گفت که می خواهد دراز بکشد. جولیا گریه کرد و بابا رفت تا با او بازی کند.
و سپس جولیا متوجه شد که محبت او به مادربزرگش نیز می تواند به منظور دستیابی به مزایا مورد استفاده قرار گیرد.
جولیا بسیاری از چنین داستانهایی را به خاطر داشت: در مورد عروسک جدید ، در مورد اجازه رفتن به جشن تولد یک دوست ، در مورد انتخاب حرفه ، در مورد تاریخ عروسی … و همه اینها را تنها پس از گریه دریافت کرد …
و هنگام کار بر روی خود ، جولیا به تدریج یاد گرفت احساسات واقعی خود را احساس و درک کند:
- هنگام شادی بخندید ؛
- عصبانی می شوند وقتی مرزهای آن را نقض می کنند.
- غمگین بودن وقتی اتفاقی غم انگیز رخ می دهد ؛
- ترسیدن هنگام ترس.
سپس او بازی های روانی را متوقف کرد ، و اگر بازی اجتناب ناپذیر بود ، جولیا آگاهانه بازی می کرد.
جولیا متوجه شد که منع های زیادی دارد: "زندگی نکن" ، "خودت نباش" ، "احساس نکن" ، "بزرگسال نباش" ، "فکر نکن".
البته ، او مجبور بود تلاش زیادی برای جمع آوری مجدد خود ، تقویت بزرگسال خود و یادگیری درک خود انجام دهد.
اما پاداش فوق العاده بود - جولیا ما زنی شاد ، با اعتماد به نفس ، بالغ و موفق شد. روابط با شوهرش به طور قابل توجهی بهبود یافت ، رشد شغلی در محل کار وجود داشت ، یولیا دوستان و بسیاری از علایق او را داشت ، که زندگی او را با معنای عمیق جدید و میل به زندگی پر کرد!
توصیه شده:
ماهیت روان درمانی کوتاه و مختصر است - کار شایسته با احساسات و احساسات
در این مقاله من دیدگاه خود را در مورد چگونگی کار سریع و کارآمد با حوزه عاطفی فرد به اشتراک می گذارم. من قبلاً مقاله ای در مورد احساسات ، احساسات آنها ، آنچه برای درک نحوه مدیریت حوزه عاطفی خود نیاز دارید ، نوشته ام. در اینجا من می خواهم این موضوع را از طرف دیگر لمس کنم ، یعنی درک روشن و بدون ابهام از احساساتی که مسئول چه چیزهایی هستند ، چرا بوجود می آیند و چه کارهایی باید با آنها انجام شود.
راکت سیستم یا چگونه روان ما را در یک دایره مجاور هدایت می کند
شبکه جهانی وب پر از انواع دستور العمل ها برای زندگی شاد است: "5 مرحله کاهش استرس" ، "10 قدم برای پذیرش" ، "15 قانون برای روابط هماهنگ" و غیره. و غیره ، تغییرات تنها با پرواز فانتزی محدود می شوند. بسیاری از این "
استعمار احساسات یا مهار احساسات در تجارت ، سیاست ، فرهنگ سرگرمی
ما در دنیایی از حقایق ناشی از احساسات زندگی می کنیم. داشتن احساسات مناسب به شما این امکان را می دهد که حقایق "درست" را در نظر بگیرید و واقعیت های "اشتباه" را کنار بگذارید. هویت ، اعم از شوروی و پسا شوروی ، با کنترل احساسات ایجاد می شود و تنها در این صورت است که حقایق اهمیت پیدا می کنند.
روانشناسی احساسات: چه چیزی در پشت احساسات ما پنهان است؟
سلام دوستان! بیایید در مورد احساسات و احساسات صحبت کنیم. به تصویر نگاه کنید: چه حسی روی آن می بینید؟ در کارم ، اغلب با واژه هایی مانند "عصبانیت" ، "خستگی" ، "خستگی" ، "تنبلی" و سایر عبارات مشابه ، به احساسات متفاوت قوی برخورد می کنم.
درباره احساسات و احساسات. چقدر مهم است زندگی و احساس کردن
به بسیاری از ما احساس آموخته نشده است. و این بخش مهمی از ماست که وضعیت ها و واکنش ها را نسبت به رویدادها و محیط نشان می دهد. متأسفانه ما برای انجام و احساس نکردن آموزش دیده ایم. در غیر این صورت ، چگونه می توانیم خود را کنترل کنیم؟ به هیچ وجه.