"من از مردان می ترسم." کار با نقاشی

فهرست مطالب:

تصویری: "من از مردان می ترسم." کار با نقاشی

تصویری:
تصویری: Kasra Zahedi - Zabanam Lal I Official Video ( کسری زاهدی - زبانم لال ) 2024, ممکن است
"من از مردان می ترسم." کار با نقاشی
"من از مردان می ترسم." کار با نقاشی
Anonim

بسیاری از دختران به دلیل ترس از برقراری ارتباط با مرد خودداری می کنند. و این ترس از کودکی نشأت می گیرد. وقتی نزدیکترین مرد - پدر خطرناک بود. از خشونت روانی یا جسمی علیه دختر یا در حضور او استفاده کرده است. و مادرم نتوانست از دخترش محافظت کند.

وقتی کودکی عشق و مراقبت والدین خود را احساس نمی کند ، برای او بسیار مشکل است. گویی در تمام دنیا تنهاست. وقتی کودک به جای عشق ، با پرخاشگری و طرد شدن والدین روبرو می شود ، بدتر است. احساس تنهایی که او تجربه می کند تا بزرگسالی ادامه می یابد. بدن رشد می کند و بالغ می شود ، اما کودک آسیب دیده هنوز واکنش های این بدن را کنترل می کند. دختر به دنبال نزدیک شدن به افراد دیگر است ، در عین حال از این می ترسد ، زیرا هیچ تجربه ای از روابط نزدیک ندارد. اگر ترس از میل به صمیمیت قوی تر باشد ، دختر تنهایی را انتخاب می کند ، به نظر او امن تر می رسد.

مثال عملی … مجوز انتشار از مشتری گرفته شده است ، نام تغییر کرده است. در جلسه امروز ، ما با یک نقاشی کار می کنیم. ایرا سی ساله است. در زندگی او هیچ رابطه ای با مرد وجود ندارد ، او حتی در مورد آن "فکر نمی کند". ایرا از روابط زناشویی می ترسد ، زیرا بر اساس مثال والدینش ، او کاملاً می داند که "هیچ کاری در آنجا وجود ندارد." مامان همیشه از پدر ناراضی بود ، یا گریه می کرد و یا نفرین می کرد و باعث می شد شوهرش رسوایی کند. پدر ، بیشتر اوقات ، پرخاشگر ، مست بود و دستان خود را رها می کرد. وقتی چنین الگویی از روابط وجود داشته باشد ، مشکل است رویا در مورد زندگی زناشویی ، زیرا با درگیری ، ترس ، ناامیدی ، عصبانیت همراه است. - احساس غم و تنهایی می کنم. بیشتر اوقات را در خانه می گذرانم ، تنها ، نمی خواهم جایی بروم. از سوی دیگر ، من درک می کنم که این اشتباه است ، بهترین سالهای زندگی من می گذرد. دختران آشنا ازدواج کردند. من می خواهم خواسته ها و احساساتم را تعیین کنم. رهایی از تنهایی.

تنهایی چه شکلی است؟

- این جزیره ای در اقیانوس است ، پر از غم.

جزیره خود را بکشید

Image
Image

- عصبانیت.

عصبانیت چگونه است؟

- آتشفشان. او از جزیره دور است.

Image
Image

- شادی دریا است.

Image
Image

- احساس دیگر ترس است. آنها مار هستند. زیر زمین هستند.

Image
Image

- همه چیز ناپدید می شود. و من تنها مانده ام این توهم من که در یک جزیره زندگی می کنم از بین رفته است. و من حمایت را زیر پایم احساس نمی کنم.

Image
Image

- اضافه کردن زمین

Image
Image

- من روی زمین هستم.

احساس می کنی چند سالته؟

- پنج

حالا چی می خوای؟

- من میوه می خواهم. چنین چیزی در طبیعت وجود ندارد - آبدار ، زرد در داخل.

Image
Image

هر بار که ایرا برای دختری آرزوی جدیدی می کند ، از او می پرسم: "چه چیزی می خواهید؟" - من مادری می خواهم که مراقبش باشد.

Image
Image

یک مادر دلسوز چگونه رفتار می کند؟

- او مرا در آغوش می گیرد ، می گوید: "من با تو هستم ، تو تنها نیستی." دوست دارم رنگی به چهره مادرم بیفزایم تا زنده شود.

Image
Image

-من اسب سواری می خواهم ، دور و بر ، به اسب های دایره ای.

Image
Image

- من بچه می خواهم ، با آنها بیشتر سرگرم کننده است.

Image
Image

- (به طور حتم). من می خواهم پدر ظاهر شود

Image
Image

- با ظاهر شدن پدر چه چیزی تغییر می کند؟

- پدر همیشه ناراضی بود ، اما این یکی شاد ، خوشحال است که زندگی می کند ، آخر هفته دارد ، و فرصتی برای گذراندن وقت با خانواده دارد. این همان چیزی است که من رویای آن را داشتم ، اما هرگز در زندگی من اتفاق نیفتاد.

اکنون چه خواسته هایی دارید؟

- الان نه. من به هر چیزی که می خواستم رسیدم.

چهره بابا به سختی قابل مشاهده است ، این چه معنایی می تواند داشته باشد؟

- برای من سخت است تصور پدر "جدید" ، مهربانانه چهره او. من واقعاً باور ندارم که پدر می تواند چنین باشد.

آیا تصویر خود را بدون تغییر رها می کنید؟

- بله ، من شکننده و با چهره ای خاکستری هستم ، زیرا شک دارم که تصویر کاملی که کشیده ام ماندگار باشد. گویی هر لحظه ممکن است اتفاقی بیفتد ، درگیری بین والدین دوباره شروع می شود. با این حال ، حتی این تجربه کوچک ماندن در کنار والدین دلسوز برای من معنای زیادی دارد. برای اولین بار ، من نه تنها تصور کردم ، بلکه حتی چیزی را ترسیم کردم که حتی می ترسیدم در خواب ببینم. انگار ترس من از آینده کم شده بود. برای اولین بار ، دختر یک مرد - پدر را در تصویر یک زندگی شاد قرار داد. چهره او کشیده نشده است ، زیرا تصور پدر "جدید" برای ایرا دشوار است.پدري كه او مي شناخت آنقدر خطرناك به نظر مي رسيد كه تصور خود براي يك دختر در جزيره اي بيابان راحت تر از يك مرد بود. در جزیره ، همه چیز فقط به او بستگی دارد ، و آتشفشان - عصبانیت و مارها - در جایی دورتر می ترسند. ایرا که در انزوا از مردم زندگی می کند ، زندگی خود را به نوعی جزیره خالی از سکنه تبدیل کرده است. پس از اینکه دختر به خود اجازه داد "تمام احساسات خود را بیان کند" ، توهم در مورد جزیره متلاشی شد. ایرا خود را در وضعیت یک کودک پنج ساله آسیب دیده دید. روند بهبود آیرای کوچک با آشنایی با خواسته های او آغاز شد. هر "خواسته" جدید برای یک دختر کوچک توسط یک ایرا بزرگسال محقق شد - این میل را به نقاشی اضافه کرد. این دختر سرانجام رویای خود را محقق کرد - گذراندن یک روز تعطیل با والدینش - از روابط دوستانه و خوشحال. و اگرچه ایرا رنگ چهره نوزاد را تغییر نداد ، اما خاکستری را ترک کرد - رنگ شک ، اولین قدم در حال حاضر برداشته شده است. یک معمای جدید قبلاً در تصویر ایرا از جهان ظاهر شده است - نمادی از زندگی خانوادگی شاد. و ایده خانواده مقدار کمی تغییر کرده. چند مورد از این مراحل هنوز باید دختری را در راه زندگی جدید طی کند؟ این ناشناخته است. اما ، با هر گام جدید ، اعتماد به نفس و اعتقاد او به اینکه شادی خانوادگی امکان پذیر است ، افزایش می یابد.

توصیه شده: