"پرنسس ماری بناپارت - شاهزاده روانکاوی". بخش دوم

تصویری: "پرنسس ماری بناپارت - شاهزاده روانکاوی". بخش دوم

تصویری:
تصویری: نظريه‌ي روان‌پويايي: فرويد، يونگ و لاکان- بخش دوم 2024, ممکن است
"پرنسس ماری بناپارت - شاهزاده روانکاوی". بخش دوم
"پرنسس ماری بناپارت - شاهزاده روانکاوی". بخش دوم
Anonim

تاریخ شخصی شاهزاده خانم و آشنایی او با روانکاوی در قسمت اول مقاله "شاهزاده خانم ماری بناپارت - شاهزاده روانکاوی" در این سایت ارائه شده است.

در ادامه داستان ماری بناپارت ، می خواهم بگویم که در سال 1941 ماری بناپارت فرانسه تحت اشغال نازی ها را ترک کرد و پس از مدت کوتاهی در یونان ، دو هفته قبل از ورود آلمانی ها ، به همراه خانواده سلطنتی ، از آتن به جنوب نقل مکان کرد. آفریقا در آنجا کار خود را به عنوان روانکاو آغاز کرد و پس از جنگ در سال 1945 به پاریس بازگشت.

در اواسط دسامبر 1945 ، او قبل از عزیمت به ایالات متحده به لندن باز می گردد.

در سال 1946 ، کتاب "افسانه های جنگ" (* Mythes de guerre ، Imago Publishing Ltd، 1947) ظاهر شد ، که در آن او شایعات و داستانهایی را که بین سربازان شنیده می شد ، تجزیه و تحلیل کرد ، به عنوان مثال ، خرافات مبنی بر مخلوط شدن برم در قهوه ، و ظاهراً در ارتش فرانسه و آلمان وجود داشت.

در سال 1950 ، آثار ماری بناپارت:

محاکمات روانکاوی (1950) - * Essais de psychanalyse ، Imago Publishing Ltd ، 1950.

Chronometers and Eros (1950) - * Chronos et Eros ، Imago Publishing Ltd ، 1950.

"مونولوگهای زندگی و مرگ" - * مونولوگهای devant la vie et la mort، Imago Publishing Ltd، 1950.

خاطرات "قطعاتی از روزها" (Les glanes des jours ، 1950)

در سال 1951 ، کتاب "جنسیت زنان" ظاهر شد. (De la seksualite de la femme).

یکی از مهمترین موضوعات کتاب مردانگی زنان بود ، ماری بناپارت پیش بینی کرد که در آینده تفاوت بین جنسیت ها کاهش یابد.

او در مورد پیچیدگی های زنانگی و مردانگی تحقیق کرد و برخی از ایده های E. Jones ، M. Kline و K. Horney را مورد تجزیه و تحلیل انتقادی قرار داد.

او بر تحقیقات فروید در مقاله های "در مورد جنسیت زنان" ، "کودک کتک می خورد" ، "سازمان تناسلی نوزادان" ، و همچنین آثار اصلی او "سه مقاله در مورد نظریه جنسیت" ، "فراتر از اصل لذت" ، تکیه کرد. "سخنرانی هایی در زمینه معرفی روانکاوی" ، اما نمی توان آثار او را فقط به عنوان تفسیری بر کار او در نظر گرفت.

ماری بناپارت در کار خود از این نظریه استفاده می کند که اصول زنانه و مردانه در هر فرد وجود دارد. این یادآور انیمه و انیموس است که توسط کارل یونگ توضیح داده شده است ، اما در این مورد مربوط به پیش نیازهای بیولوژیکی دوجنس گرایی است. یک زن دارای دو دستگاه تناسلی است - کلیتوریس و واژن. یک زن "کلیتوسنتریک" با یک مرد وارد رقابت می شود ، موقعیت فعالی را در رابطه جنسی و اجتماعی دارد. برای اینکه زن بتواند نقش زنانه خود را بپذیرد ، اولاً باید از کلیتوریس به واژن تغییر وضعیت دهد و ثانیاً بر اعتراض بدن خود علیه نفوذ غلبه کند. M. Bonaparte در مورد "مشارکت عادی ، هنگامی که یک زن به پشت دراز می کشد ، و یک مرد بالاتر از او است." اما موضوعات مطرح شده در آن مربوط به این روز است.

3 بردار توسعه: به عنوان مخالفت پدر-مادر ، کلیتوریس-واژن ، تمایلات BDSM.

رویارویی بین کلیتوریس و واژن موضوع اصلی است. جابجایی جنسی از کلیتوریس به واژن.

طبقه بندی لزبین ها.

تکان دادن ، آزادسازی جنسیت ، گسترش دامنه هنجار جنسی.

موضع لیبرال نسبت به خودارضایی

اغراق در اهمیت مجموعه ادیپوس.

عادی بودن جنسیت زن برای ماری بناپارت مسلم نیست و او هنجار را به طور خاص تفسیر می کند - این مادری و آمادگی برای آن است.)

در سال 1957 ، پس از مرگ شوهرش و بر عهده گرفتن تعهدات رسمی وی ، او سرمایه گذاری کمتری در انجمن انجام داد.

پس از جنگ ، او دیگر امکان تأمین مالی انجمن روانکاوی پاریس را نداشت که در نوامبر 1946 به لطف رنه لافورگ و برنارد استیل متولد شد.

نوآوری ماری بناپارت ، که اکنون به یک سنت تبدیل شده است ، این بود که او اولین روانکاو در فرانسه بدون تحصیل پزشکی بود. این بحث های زیادی را در جامعه PA ایجاد کرد.

از همان ابتدا ، ماری بناپارت با تحلیل آماتور طرف بود. ماری بناپارت همچنین درگیر قوی ترین مبارزه ای شد که در روانکاوی فرانسه در سال 1952 روی داد ، هنگامی که او بار دیگر از "تجزیه و تحلیل نادان" دفاع کرد ، یعنی توسط یک محقق که پزشک نیست (در 1950 در زمان مارگارت کلارک- محاکمه ویلیامز.)

همچنین در مورد این سوال که آیا هاینز هارتمن می تواند عضو انجمن روانکاوی پاریس باشد ، اختلاف نظر وجود داشت ، زیرا پیگوت معتقد بود که خارجی ها نباید پذیرفته شوند.

پس از جنگ جهانی دوم ، موقعیت سیاسی ماری بناپارت با تحلیلگران جوان - دانیل لاگاش ، ژاک لاکان (که تحلیل تدریس لوونشتاین را تکمیل نکرد) و فرانسوا دولتو - در تضاد است و منجر به اولین شکاف بزرگ در روانکاوی مدرن در سال 1953 می شود.

اختلاف SPP او را با ژاک لاکان بیدار کرده است ، همانطور که یکی از نامه های او در سال 1948 به لوونشتاین نشان می دهد ، که در آن می نویسد: "در مورد لاکان ، او دارای یک پارانویای قاطع است که ناشی از یک خودشیفتگی مشکوک است که به خود دخالت زیادی در او می دهد. زندگی شخصی."

او با تحلیل ده دقیقه ای لاکان مخالفت کرد.

در بیستمین کنگره بین المللی روانکاوی (1957) ، ماری بناپارت گزارشی را خواند که در آن اظهار داشت که بیش از نیم قرن روانکاوی منجر به آزادی جنسیت ، آزادی جنسی بیشتر برای زنان و گشودگی بیشتر نسبت به کودکان شده است. بشریت کمتر ریاکار شده است و شاید حتی شادی بیشتری. همانطور که مثال فروید نشان می دهد تجزیه و تحلیل به پذیرش واقعیت مرگ و جسارت بیشتر هنگام مواجهه با آن کمک می کند.

با انشعاب جامعه روانکاوی پاریس (1926) ، جامعه روانکاوی فرانسه (Societe Française de Psychanalyse) بوجود آمد و تا سال 1963 وجود داشت. این انجمن مجله "La Psychanalyse" را منتشر کرد ، از سال 1953 تا 1964 هشت شماره از این مجله وجود داشت.

ماری بناپارت در دو سال آخر عمر خود اعتراض خشونت آمیزی را علیه اعمال احکام اعدام آغاز کرد.

در سال 1960 ، او به مبارزه علیه مجازات اعدام می پیوندد ، به ایالات متحده می رود و بیهوده تلاش می کند تا کاریل چسمن را از اتاق گاز نجات دهد ، اما او هنوز اعدام شد.

در 77 سالگی ، او مرگ خود را تصور کرد ، تحقیقات خود را با چنین داستانهایی مرتبط کرد ، شایعات مربوط به قتل مادرش و احساس گناه ، و اعتراضات خشونت آمیز علیه مجازات اعدام ، نگرش تجاوزکارانه را تأیید کرد.

در اثر شکستگی گردن استخوان ران ، مبتلا به سرطان خون ، "آخرین بوناپارتس" در درمانگاه سن تروپز (21 سپتامبر 1962) درگذشت. او در نزدیکی آتن در قبرستان سلطنتی در کنار همسرش به خاک سپرده شد.

ماری بناپارت تا زمان مرگ ، علیرغم تشدید بیماری ، همچنان در جنبش بین المللی روانکاوی شرکت می کرد.

او به انجمن روانکاوی پاریس ، امضاء فروید ، چندین مجموعه کامل از آثار او و مجلات کمیاب در زمینه روانکاوی را وصیت کرد.

ماری بناپارت (80 سال عمر کرد) به عنوان یک روشنفکر درخشان ، اولین زن روانکاو ، اولین روانکاو فرانسوی بدون تحصیلات پزشکی ، مترجم متون فروید ، بنیانگذار اولین انجمن روانکاوان فرانسه ، در تاریخ ثبت شد ، حتی اگر نظری باشد. آثار تأثیر علمی چندانی نداشت ، او به خاطر این حرکت نوپا خستگی ناپذیر کار کرد ، او پیشگام روانکاوی بود.

سالها بعد ، با ارزیابی سهم وی در روانکاوی ، ما بیشتر به استعداد اداری و سازمانی او توجه می کنیم تا به مطالعات نظری ، که با این وجود ، مورد توجه مورخان روانکاوی است.

روانکاوان برجسته (مانند ارنست جونز ، آلن دی میولا و میشل مورو ریکو) معتقدند که ماری بناپارت در معرفی روانکاوی در فرانسه نقش مثری داشته است. به همین دلیل ، او را "شاهزاده خانم روانکاوی در فرانسه" می نامند.

داستان تجزیه و تحلیل ماری بناپارت و رابطه او با فروید به عنوان ماده ای برای فیلم تلویزیونی بنوا ژاکوت به نام پرنسس ماری (2004) با بازی کاترین دنوو تبدیل شد.

او به فرانسه ترجمه کرد و کتابهای فروید را با پول شخصی خود منتشر کرد.

"یک خاطره اولیه از لئوناردو داوینچی"

"هذیان و رویاها در گرادیوا جنسن" ،

"آینده یک توهم"

"مقالات روانکاوی کاربردی" ،

"فرا روانشناسی" و

پنج مورد بالینی اصلی فروید: دورا (1905) ، هانس کوچک (1909) ، مرد با موش (1909) ، شربر (1911) و مرد-با گرگ ها (1918) (مشترکاً توسط رودولف لونشتاین).

خود ماری بناپارت نیز نویسنده است (آثار منتشر شده به زبان فرانسه ، برخی از آنها به روسی ترجمه شده است):

- در سال 1918 او یکی از نسخه های خطی خود را با عنوان Les homes que j'ai aimés (مردانی که دوستشان داشتم) نوشت.

  • جنگهای جنگی و جنگهای اجتماعی (1920 ، چاپ 1924) - * Guerres militaires et guerres sociales ، پاریس.
  • 1927 "پرونده مادام لوفور" (Le cas de madame Lefebvre).
  • 1927 "درباره نمادگرایی غنائم سر" - بناپارت ، M. Du Symbolisme des trophees de tete. // Revue Française de Psychanalyse. - 1927.
  • در سال 1933 ، کتاب "ادگار پو. تحقیقات روانکاوی »، که پیشگفتار آن را زیگموند فروید نوشت. (* ادگار پو. udetude psychanalytique - avant -propoz de فروید).
  • در سال 1946 ، کتاب "افسانه های جنگ" (* Mythes de guerre ، Imago Publishing Ltd، 1947.
  • محاکمات روانکاوی (1950) - * Essais de psychanalyse ، Imago Publishing Ltd ، 1950.
  • Chronometers and Eros (1950) - * Chronos et Eros ، Imago Publishing Ltd ، 1950.
  • "مونولوگهای زندگی و مرگ" - * مونولوگهای devant la vie et la mort، Imago Publishing Ltd، 1950.
  • خاطرات "قطعاتی از روزها" (Les glanes des jours ، 1950)
  • 1951 "جنسیت زنان" (De la Sexualite de la femme).

آثار ترجمه شده به روسی:

"مورد مادام لوفور" (1927)

ما کار روانکاو فرانسوی ماری بناپارت را به شما پیشنهاد می کنیم. مورد بالینی: قتل با انگیزه حسادت مادر بیمار: زنی 63 ساله عروس خود را به دلیل حسادت به پسر خود (تهدید هذیانی: ممکن است زن دیگری او را ببرد) کشت و برای او آسان تر شد: شکایات هیپوکندریایی او (کاهش اندام ، درد در کبد ، "پیچ خوردن اعصاب" و حتی تشخیص واقعی او را نگران نکرد (سرطان سینه از یک تشک ناراحت کننده) ، در زندان موهای او سیاه شد ، او آرام شد به عنوان خانم لوفور خود گفت ، روان او به حالت روان پریشی دچار شد ، یک ساختار توهم آور آرامش بخش (توهم ادعاها - ربوده شدن پسرش توسط زن دیگر) ، جنون طنین انداز ، روان پریشی سیستماتیک مزمن مفاهیم کلیدی: هیپوکندریا پارانویا روان پریشی حسادت جنون طنین انداز قتل مجموعه ادیپوس

او در یک اثر کوچک "درباره نمادگرایی غنائم سر" (1927) ، به موضوع عملکرد نمادین در فرهنگ تجربه احساس قدرت مطلق و ترس از اخته می پردازد. بر اساس مطالب مختلف تفسیرهای قوم نگاری ، نمونه هایی از روانشناسی عامیانه ، او منشا فرقه مقدس و ناسزا از شاخ ها را نشان می دهد ، که همزمان نماد قدرت است و نشان می دهد که مردی در قدرت خود فریب خورده است. قدرت فالیک می تواند منجر به تجربه از دست دادن یا اخته شود. این گرایش های متضاد جذب آیین ها ، فرقه ها و باورهای عامیانه می شود. بناپارت در مورد اشکال مختلف شکار و به دست آوردن غنائم صحبت می کند و اغلب نمادین آنها را نشان می دهد ، یعنی معنای به دست آوردن قدرت مقدس ، قدرت مطلق ، که شخصیت مفید خود را از دست داده است.

این متن به عنوان یکی دیگر از مشارکت های با استعداد در توسعه روانشناسی فرویدی جالب است ، که به ما اجازه می دهد ماهیت دیدگاه ها و اقدامات روزمره خود را آشکار کنیم.

مطالب: مرورها: گردش گفتار و تاریخچه آن ، شاخ های قهرمانانه ، شاخ های جادویی ، غنائم جنگ ، غنائم شکار ، شاخ های آیرونیک.

در کار خود "جنسیت زنانه" (1951) ، او مجتمع های زنانگی و مردانگی را بررسی کرد و برخی از ایده های E. Jones ، M. Kline و C. Horney را مورد تجزیه و تحلیل انتقادی قرار داد.

یکی از مهمترین موضوعات کتاب مردانگی زنان بود ، ماری بناپارت پیش بینی کرد که در آینده تفاوت بین جنسیت ها کاهش یابد.

او در مورد پیچیدگی های زنانگی و مردانگی تحقیق کرد و برخی از ایده های E. Jones ، M. Kline و K. Horney را مورد تجزیه و تحلیل انتقادی قرار داد.

آخرین نفر از خانواده بناپارت ، خواهرزاده ناپلئون ، شاگرد فروید ، ماری بناپارت ، در کار خود از این نظریه استفاده می کند که آغاز زنانه و مردانه در هر فرد وجود دارد. این یادآور انیمه و انیموس است که توسط کارل یونگ توضیح داده شده است ، اما در این مورد مربوط به پیش نیازهای بیولوژیکی دوجنس گرایی است. یک زن دارای دو دستگاه تناسلی است - کلیتوریس و واژن. یک زن "کلیتوسنتریک" با یک مرد وارد رقابت می شود ، موقعیت فعالی را در رابطه جنسی و اجتماعی دارد. برای اینکه زن بتواند نقش زنانه خود را بپذیرد ، اولاً باید از کلیتوریس به واژن تغییر وضعیت دهد و ثانیاً بر اعتراض بدن خود علیه نفوذ غلبه کند. چیزی در آثار م. بناپارت به نظر می رسد که آنالونیک نیست ، مانند عبارت "هم نشینی معمولی ، هنگامی که زن به پشت دراز می کشد ، و مرد بالای سر او قرار دارد". اما موضوعات مطرح شده در آن مربوط به این روز است.

3 بردار توسعه: به عنوان مخالفت پدر-مادر ، کلیتوریس-واژن ، تمایلات BDSM.

ایده دوجنس گرایی ؛

عادی بودن جنسیت زن برای ماری بناپارت مسلم نیست و او هنجار را به طور خاص تفسیر می کند - این مادری و آمادگی برای آن است

وی در مورد کلیتوریس ، که در اصل یک "آلت تناسلی" است که فروید می خواهد آن را حفظ کند [مشخص نیست] ، می نویسد: "مردان از نظر زنان با ظاهر فالیک احساس خطر می کنند ، بنابراین آنها اصرار دارند که کلیتوریس بلند شود."

جنسیت مفهوم محوری روانکاوی است ، اصلی ترین علتی که تحقیقات فروید را هدایت کرد. با این حال ، به دلایل مختلف ، تمرکز این مطالعات عمدتا بر جنسیت مردان بود. البته فروید در آثار خود به مسئله زنانگی نیز پرداخته است ، اما این "هجوم" های روانکاوی به فضای زنانگی تکه تکه است.

"جنسیت زنانه" ، ظاهراً ، بر اساس ایده خود ماری بناپارت ، قرار بود مطالعه آن طرح کلی راه حل مشکل در عنوان کتاب باشد ، که توسط استاد در مقالات خود تهیه شده است " درباره جنسیت زنان "،" یک کودک مورد ضرب و شتم قرار می گیرد "،" سازمان تناسلی نوزادان "، و همچنین آثار اصلی او سه مقاله در زمینه نظریه جنسیت ، فراتر از اصل لذت ، و سخنرانی هایی در مقدمه ای بر روانکاوی. فروید در آنها س questionsالات زیادی می پرسد ، اما تنها به بخش کوچکی از آنها پاسخ می دهد.

ماری بناپارت وظیفه خود را برای تدوین تفاوت های ظریفی تعیین می کند که فروید ، به دلیل نبوغ خود ، متوجه آن شد ، اما به دلیل مشغله کاری که داشت ، وقت آن را نداشت که توضیح دهد.

بنابراین ، بناپارت با بررسی پدیده جنسیت زنان ، مسیری را دنبال می کند که توسط زیگموند فروید ترسیم شده است. برای فرض اولیه ، فرضیه دوجنس گرایی ذاتی ارائه شده توسط وی (با ارائه ویلهلم فلیس فوق الذکر) گرفته شده است ، که با کمک نظریه تکامل میل جنسی از فروید وام گرفته شده است: مرحله شفاهی (خوداروتیسم) ، سادیستی مرحله آنالیز (اروتیسم فعال ، عضلانی و منفعل) ، مرحله تناسلی.

توسعه جنسیت زنانه ، بر خلاف جنسیت مردانه ، که وابستگی شدیدی به فالوس دارد ، تحت تأثیر دو جاذبه انجام می شود: واژن و کلیتوریس ، "مخالفت" آنها موضوع اصلی کتاب است. با وجود تفاوت ثبت شده (فالوس - واژن / کلیتوریس) ، تجزیه و تحلیل رشد میل جنسی زنان منحصراً در اصطلاحات "فالوسنتریک" انجام می شود: مجتمع اخته ، مجتمع ادیپ ، تفسیر کلیتور به عنوان یک فالوس توسعه نیافته.

شکل مادر ، که در مرحله دهانی در هر کودکی نقش اساسی دارد ، با گذشت زمان تغییر می کند و برای دختر بازتاب متقارن از شکل پدر (به شکلی که در ظاهر برای پسر ظاهر می شود) می شود. مجموعه بدنام ادیپ را تحریک می کند.

طرح جنسیت زنان ارائه شده توسط ماری بناپارت را می توان به عنوان فضایی سه بعدی تصور کرد. محقق سه بردار هدایت کننده تکامل میل جنسی زنان را شناسایی کرد.این تنش بین تمایلات سادیستی و مازوخیستی ، بین چهره های پدر و مادر و بین کلیتوریس و واژن است.

تمایلات جنسی معمولی زنان در مرکز فضایی که این خطوط نیرو تعریف می کنند متمرکز شده است. هرگونه جابجایی در این طرح (سرماخوردگی ، همجنس گرایی) توسط شاگرد فروید به عنوان انحراف یا انحراف تلقی می شود. عادی بودن جنسیت زن برای ماری بناپارت مسلم نیست و او هنجار را به طور خاص تفسیر می کند - این مادری و آمادگی برای آن است.

این کتاب را نباید صرفاً به عنوان تفسیری خطی بر نوشته های زیگموند فروید یا به عنوان یادداشت جانبی آثار وی در نظر گرفت. این مطالعه حداقل شامل یک نوآوری جالب است. ماری بناپارت طبقه بندی جنسیت زنان را ارائه می دهد. علاوه بر این ، او نه تنها انواع دگرجنس گرایی ، بلکه انواع لزبین ها را نیز متمایز می کند. این توکسونومی ، شاید برای خود بناپارت ، به طور نامحسوس امکان ایجاد مشکل ، "تکان دادن" هنجار جنسی را که نویسنده در قالب مادری پیشنهاد کرده است ، ایجاد می کند.

یکی دیگر از گام های مهم و نامحسوس دور از جزم برای نویسنده ، تردید در اهمیت مطلق مجموعه ادیپ در توسعه جنسیت است. بناپارت معتقد است که اهمیت و آسیب آن بسیار اغراق آمیز است.

بسیاری از نقل قول های کتاب بناپارت امروزی ارتجاعی به نظر می رسند: «مردی که حامل فالوس است ، تنهایی را بهتر تحمل می کند ، شغلی دارد که دوست دارد و او را در خود فرو می برد. او ، از یک سو ، می تواند لذت بیشتری را به دست آورد ، و از سوی دیگر ، غریزه جنسی خود را متعالی می کند. یک زن عمدتا با عشق ، با عشق یک مرد ، با عشق به یک مرد و یک کودک زندگی می کند و حفظ می کند. " امروز ما این موقعیت را جنسیت گرا می نامیم. اما شما باید درک کنید که بین ما و زمانی که کتاب "جنسیت زن" نوشته شده است ، انبوهی از رویدادها و متن ها وجود دارد: انقلاب جنسی ، توسعه ژنتیک ، مطالعات جنسیتی ، آثار جنسی توسط M. Foucault ، J. Deleuze، J. Baudrillard … خواندن M. Bonaparte از طریق این ، به خوبی توسط نویسنده مقدمه BV Markov ، "منشور تجربه شخصی او ، چه جنسی و چه فلسفی" ، واقعاً کتاب را در مطلوب ترین نور با این حال ، لازم به یادآوری است که این اثر در شرایط مفاهیم بدون مشکل جنسیت ، هنجار ، جنسیت ، انحراف و غیره نوشته شده است. علاوه بر این ، توسط اشرافی نوشته شده است که در بسیاری از عادات خود ، بر اساس جدایی سفت و سخت از زنانگی و مردانگی ، بر اساس تبعیت زنان از مردان ، به نظم اشرافی وفادار ماند. اما با وجود این ، باید پذیرفت که ایده دوجنس گرایی ذاتی توسط M. Bonaparte ، مجموعه هویت های جنسیتی ثبت شده در کتاب ، رد مجموعه ادیپ به عنوان مفهوم اصلی روانکاوی و موقعیت لیبرال در رابطه به خودارضایی ، و همچنین دیگر حدس ها و حرکات مفهومی شاهزاده خانم یونانی و دانمارکی ، که این کتاب به بیان آن پرداخته شد ، اساس انتقاد از فالوس ، لوگو ، فونوسنتریسم را شکل داد ، که در دهه شصت قرن بیستم شکل گرفت. قرن ، که به ما این فرصت را می دهد که این عبارت را به عنوان جنسیت گرایی تأیید کنیم. و اگر اینگونه فکر می کنید ، کتاب بناپارت مرحله ای ضروری در جنبش آزادی جنسیت زنان و به طور کلی جنسیت است.

در انجمن روانکاوی پاریس ، تنش های زیادی بوجود آمد. R. Laforgue دیگر رئیس جمهور نبود ، جناح او که شامل E. Pichon بود با ماری بناپارت و لوونشتاین درگیر بود. در آن زمان لاکان عضو کامل انجمن روانکاوی پاریس شد ، اگرچه تحلیل تدریس را با لوونشتاین تکمیل نکرد.

وقتی گروه در اطراف D. Lagash جمع شد و سعی کرد به انجمن بین المللی روانکاوی بپیوندد (1959) ، ماری بناپارت ، معاون سابق IPA ، با این امر مخالفت کرد ، بنابراین گروه پذیرفته نشد.

تفرقه در این جامعه منجر به ظهور دو گروه جدید شد:

انجمن روانکاوان فرانسه (APF) (L'Association Psychanalytique de France) امروز حدود سی عضو دارد. این جامعه توسط روانکاوان لاگاش ، لاپلانش و پونتالیس تاسیس شد. موضع آنها در مورد مسائل آموزشی و مفهوم روانکاوی آنقدر با معیارهای انجمن بین المللی روانکاوی سازگار بود که به زودی در آن پذیرفته شدند.

مدرسه فروید (L'Ecole Freudienne) ، که در سال 1964 تأسیس شد ، بر اساس آموزه های ژاک لاکان به توسعه روانکاوی پرداخت. این گروه شامل کلیه ذینفعانی است که تجزیه و تحلیل آموزشی را گذرانده اند. سلسله مراتب خاصی در آن وجود ندارد. "اصول به دست آوردن عنوان روانکاو در مکتب فروید پاریس" که توسط وی تدوین شده است می تواند در تز زیر بیان شود: "روانکاو همه کسانی هستند که خود را چنین می دانند." این مدرسه اکنون حدود صد عضو دارد.)

او در این باره می نویسد: "فروید اشتباه می کرد. او قدرت خود ، قدرت درمان و قدرت تجربیات دوران کودکی را بیش از حد ارزیابی کرد."

علیرغم گرایش خاصی به "پزشکی سازی" روانکاوی در برخی از انجمن ها در ایالات متحده ، با این وجود ، در سراسر جهان ، روانکاوی از روان درمانی جدا است و نمایانگر یک عمل بالینی مستقل است و برای شروع فرد نیازی به آموزش پزشکی یا روانشناسی نیست. تمرین تحلیلی خود

قهرمان برنینی که در لباسهای متراکم رهبانی پیچیده شده است ، اراده ارگاسم واقعی را تجربه می کند - چشمان بسته و سست ، دهان نیمه باز ، به طرز ناتوان ، پای برهنه به عقب پرتاب می شود ، شانه شکسته در حالت اشتیاق …

به نظر می رسد ثانیه ای دیگر - و پیروان محترم ناله ی شادی بلند خواهند شنید. شرح مجسمه توسط برنینی.

توصیه شده: