من یک کودک آینده نگر بوده ام

تصویری: من یک کودک آینده نگر بوده ام

تصویری: من یک کودک آینده نگر بوده ام
تصویری: 28 панфиловцев. Самая полная версия. Panfilov's 28 Men (English subtitles) 2024, ممکن است
من یک کودک آینده نگر بوده ام
من یک کودک آینده نگر بوده ام
Anonim

یک عبارت عامیانه وجود دارد: "شما می توانید یک دختر را از روستا بگیرید ، اما نه یک روستا را از آن دختر."

همین را در مورد فقر و فقر می توان گفت …

من این تعریف از فقر را در ویکی پدیا یافتم:

"فقر شرایطی است که با فقدان شدید نیازهای اساسی انسان مانند غذا ، آب آشامیدنی ، بهداشت ، بهداشت ، سرپناه ، آموزش و اطلاعات مشخص می شود."

و در اینجا لحظه ای است که می خواهم به آن توجه کنم. همه ما دهه 90 را پشت سر گذاشته ایم ، سالهای فروپاشی عمومی همه چیز که فقط می تواند فروپاشید ، سالهای فقر و کمبود منابع. اکثر مردم با کاهش شدید سطح زندگی روبرو شده اند. و بله ، اکثر مردم یاد گرفته اند که فقر چیست.

فقط در مورد فقر صحبت می کنم ، منظورم این است که فقر از فقر فقیرتر است. این زمانی است که اکثریت کره ندارند که روی نان بمالند ، اما برخی نان ندارند. بنابراین من در مورد کسانی که حتی نان نداشتند خواهم نوشت. کسی که یک مرتبه بزرگتر زیر خط فقر بود. وقتی ، شاید ، بسیاری بد بودند ، و کسی حتی بدتر.

همه ما اهل دهه 90 هستیم و برخی از فقر. و بدترین چیز این است که این فقر نه تنها در دوران کودکی ، نه تنها در خاطرات رخنه کرده است. فقر در سر می نشیند. فقر در زندگی جاری است و اغلب از طریق ژن منتقل می شود.

کودکان مانند اسفنج هستند ، همه چیز را جذب می کنند. و اگر فقر در اطراف باشد ، فقر از بین می رود: ظاهر دیوارهای فرسوده و نامرتب با کاغذ دیواری لایه بردار ، مبلمان فرسوده با گوشه های فرسوده ، دستگیره های فرسوده درها ، رنگ ترک خورده روی قاب پنجره ها.

فقر بویی دارد ، که انگار خیس شده اید: کچلی ، کهنگی ، پارچه. فقر بوی بیماری و پلیدی می دهد.

اما غم انگیزترین چیز متفاوت است. اگر ارزان زندگی می کنید ، آشامیدنی می خورید و ارزان می خورید ، لباس ارزان می پوشید ، آن وقت خود را به عنوان چیزی بسیار ارزان در نظر می گیرید. با علامت گذاری ، استفاده می شود.

دوران کودکی فقیرانه با چه چیزی همراه است؟

این یک شرم مزمن برای یک عمر طولانی بزرگسالی است. شرم بر ظاهر ارزان آنها ، برای لباس هایی که برای مدت طولانی در اندازه نیستند ، بسیار کوچک هستند و در چندین مکان وصله شده اند. شرم آور است که احساس می کنید مانند یک فرد خارجی هستید ، در حاشیه جامعه احساس می کنید ، در گالری زندگی. این ایده شکل می گیرد که زندگی ، افراد ، موفقیت ، پول همه در جایی هستند ، اما در اینجا فرایند وجود یک طبقه پایین ، اینجا بقا است. این نقص به این ایده می پردازد که من کیستم و چرا اینجا هستم.

فقر برای چه چیز دیگری خطرناک است؟ عادت منسوخ شدن شکل می گیرد. چشمهایی که عادت به ترک خوردن ، خاک ، شکستگی ، ارزان بودن ، لایه برداری ، پر از سوراخ دارند ، به همه اینها توجه نمی کنند. و در حال حاضر در زندگی مستقل خود لحظاتی را که می توانید بهبود بخشید از دست می دهید: دیوارها را رنگ کنید ، مبلمان جدید ، ظروف ، لباس بخرید ، چیزهای فرسوده را بیرون بیندازید ، تعمیرات را انجام دهید ، دیوارها را در توالت بشویید ، وسایل را مرتب کنید … به هر حال ، یک آشفتگی خارجی نشانه هرج و مرج در سر شما است.

این عادت زندگی در محدودیت ها ، شرایط سخت ، در محدوده است. عادت فشردن خود ، پس انداز کردن ، تا جایی که می توانید از راحتی و راحتی خود جلوگیری کنید. فقر همچنان یک سلول مغزی است که بیرون آمدن از آن چندان آسان نیست. فقط این که سلول دیگر قابل مشاهده نیست ، به بخشی از استخوان ها و بافت ها تبدیل شده است ، خون از طریق میله های آن تپش می کند.

یک آزمایش مشهور در مورد یک ماهی که به یک آکواریوم کوچک عادت کرد و در یک فضای محدود شنا کرد ، حتی زمانی که آکواریوم بزرگ شد. یا تجربه کک در شیشه ای با درپوش که حتی در حالی که درب آن برداشته شده است ، داخل کوزه می پرید. آگاهی که در فقر رشد کرده است به زندگی در یک بانک عادت می کند.

به نظر من یک بچه فیل است که در یک پرورشگاه کوچک پرورش یافته است. در حالی که بچه فیل کوچک بود ، جایی برای چرخاندن ، قدم گذاشتن به کنار و راه رفتن داشت. اما حالا او تبدیل به یک فیل بزرگ شده است و در تنگنا ، گرفتگی ، بوی بد در دیوارهای محوطه احساس می کند.

ما بزرگ شده ایم و مرغداری برای مدت طولانی از بین رفته است. دیوارها فرو ریخته اند. اما آگاهی به یاد می آورد ، مدتهاست که علم غیرقابل تخلف بودن این سلول را جذب کرده است. به هر حال ، در فقر شما در میان این شاخه ها بزرگ می شوید:

"ما از عهده آن برنمی آییم"

"برای ما خیلی گران است"

"ما راکفلر نیستیم"

"پولی باقی نمانده"

پولی باقی نمانده است. بی پول. چیزی نیست.چیزی نیست …

می دانید ، من به داستان سیندرلا اعتقاد ندارم. من اعتقاد ندارم که دختری که همیشه لکه دار ، خاک خورده ، عادت به لگد و دست زدن دارد ، فقط در یک شب می تواند به تصویر یک شاهزاده خانم زیبا عادت کند. همه چیز بسیار زیبا ، زیبا ، پیچیده است.

آها! چگونه … این اتفاق نمی افتد ، فقط در افسانه ها است. اما در حقیقت ، از چنین دختری ، از طریق حرکات بدن ، از طریق گفتار ، از طریق نگاه ، حالات چهره ، مانند یک فرد فقیر و بدبخت به نظر می رسد.

علاوه بر این ، فقر اغلب با شلختگی و شلختگی همراه است. این زاویه ای بودن حرکات ، تنش ، سفتی ، سفتی ، سفتی است. می توانید یک شبه لباس خود را عوض کنید ، اما این همه ماجرا نیست. به خصوص اگر سیندرلا ما در خانواده ای از کارگران معمولی بزرگ شده باشد. به خصوص اگر او در برخی از Khrenozalupinsk بزرگ شده است.

خوب … به همین دلیل است که او یک افسانه است!

پس از کودکی فقیرانه ، فرهنگ برخورد با منابع وجود ندارد: پول ، زمان ، انرژی شما. نگرانی برای راحتی و راحتی آنها مطرح نشده است.

شما باید خود را به آهستگی و با دقت عادت دهید. برای موفقیت باید خود را تربیت کنید. زمان می گذرد تا اینکه به تدریج درک شود که من می توانم! ایمان داشته باشید که این امکان پذیر است. پول هست! امکاناتی وجود دارد. چیزی برای خوردن وجود دارد. بدون محوطه ، بدون دیوار.

در این بین ، پول یا به طور عادی پس انداز می شود (خود را در خرج کردن محدود می کند ، در مخارج خود فشار می آورد ، اجازه نمی دهد هیچ چیز اضافی) ، یا صرف اصل "حمل مادیان به خاکشیر" می شود ، زمانی که پول از انگشتان شما عبور می کند. باید به پول عادت کنی.

عادت کردن به آرامش کمی طول می کشد. همچنین به تدریج. بیاموزید که زیبایی شناسی را در اطراف خود ایجاد کنید. زباله ها را از خانه و سر بردارید. مهم است که یاد بگیرید که چگونه این زباله ها را ببینید ، و آنها را از پس زمینه آشنای عمومی جدا کنید.

پوشیدن این لباس ها و کفش های کریستالی را بیاموزید ، یاد بگیرید که وارد کالسکه شوید. به تدریج این ترس را از بین ببرید که چنین آزادی هایی باید با یک ماه نشستن "روی گندم سیاه" پرداخت شود. پول هست. امکاناتی وجود دارد. چیزی برای خوردن وجود دارد. آرام باش. اوضاع خوب است.

ارتباط با افراد موفق و دارای اعتماد به نفس را بیاموزید بدون اینکه احساس بیگانه بودن ، حقارت و بدبختی آنها را داشته باشید. ترس خود را از بین ببرید "من اینطور نیستم ، من با آنها مطابقت ندارم. آنها کجا هستند (!!!) ، و من کجا هستم". احساس خنک بودن ، ناچیز بودن ، کوچک بودن ، میکروسکوپی فرد نیز فوراً از بین نمی رود. با لباس و کفش از بین نمی رود. لباس ابتدا فشار می آورد ، کفش ها فشار می دهند ، تاج سر از سر می افتد. پس از همه ، در ابتدا به نظر می رسد جعلی است ، نه واقعی. سیندرلا نمیتوانست مانند یک توپ خودساخته احساس کند.

این کار زمان می برد. و محیطی جدید و افکار جدید و درک عدم تحمل این تنگدستی و تنگدستی. و یک اشتیاق خشمگین ، حریص ، غیرقابل جبران ، تشنگی - برای فرار از این فقر. سطل زباله را دور بیندازید ، بدن خود را بشویید ، تمام این شیری را از خودتان و از زندگی خود بشویید.

پول هست. امکاناتی وجود دارد. چیزی برای خوردن وجود دارد. آروم باش. اوضاع خوب است.

توصیه شده: