2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
28 روز از تاریخ مرگ … نمی توانم بنویسم … از علاقه ، خواندن ، نظرات شما متشکرم.
اندوه.
خیلی سخت و چندوجهی. چقدر جالب به نظر می رسد! بله بله! این بدبینی نیست ، این واقعیت روح انسان است. به نظر می رسد که کنار آمدن با اجتناب ناپذیری از دست دادن در حالی که معشوق هنوز زنده است دشوارتر باشد. او زنده است ، من می توانم چشمانش را ببینم … اما او متفاوت نگاه می کند ، او متفاوت است و این برگشت ناپذیر است. من پدر را می بینم ، اما او را نیز می بینم که می رود. با حرص تمام نگاهش ، هر نفسش را می گیرم. و از این که من این چشم ها را می بینم ، هم شادی آور است و هم دردناک … زیرا به زودی آنها به این جهان بسته می شوند. زیرا ظاهر قبلاً از بین رفته است.
بی معنی است.
همه چیز بدون تو بی معناست … من از مدرسه به خانه فرار کردم ، می دانستم چقدر به موفقیت های من افتخار می کنی ، و چگونه با شکست های من همدردی. تو هیچوقت منو سرزنش نکردی! هرگز!!! زندگی با تو چه خوشبختی بود !!! فقط شما به تنهایی می توانید مرا در همه چیز درک کنید ، مطلقاً در هر کاری که من انجام داده ام. و حالا … حالا چه بلایی سر من میاد ؟؟؟ پوچی ، بی معنی بودن هر آنچه در اطراف اتفاق می افتد. چرا تلاش کنیم؟! چرا برای چیزی تلاش کنیم؟! چرا زندگی کنیم ؟! من می خواهم به شما کمک کنم ، شفا دهید ، درد را تسکین دهید ، عمر را طولانی کنید. من قبلاً کمی موفق شده ام ، شما را به مدت 2 ماه بازداشت کردم. دو ماه دردناک و شاد. من تمام عمرم را در این 60 روز گذرانده ام !!! چه خوشحالم که بهت گفتم دلم برات تنگ شده !!!!
برگشت ناپذیر.
تمام شد. من اعتقاد ندارم ، اما تحقق هنوز در راه است. برنگردید. هرگز. نه در یک هفته ، نه در یک ماه ، نه در یک سال. بی اعتبار. برای همیشه. نمی توانم با شما تماس بگیرم ، نمی توانم شما را در آغوش بگیرم ، بو ، گرما ، حمایت و عشق شما را احساس کنم. و اکنون نیز همیشه چنین خواهد بود. برای بقیه عمرم. من نمی توانم هیچ کاری بکنم. من ناتوان هستم.
بدخواهی
نه خشم ، بلکه عصبانیت ، کینه توزی !!! برای صلح ، برای زندگی ، برای زنده ها … برای همه چیز. و بیشتر از همه در ناتوانی من! من نمی توانم چیزی را تغییر دهم ، بر هر چیزی تأثیر بگذارم … آنها می گویند از دست دادن بچه ها سخت است … من می توانم زایمان کنم. و بیش از یک بار. من می توانم فرزند خواندگی بگیرم. و آیا می توانم یک پدر به دنیا بیاورم ؟؟؟ !!!!!!!!!! نه !!! نه شوهر ، نه برادر و نه دیگر مردان هرگز جایگزین این جهان گرم و پر از عشق نمی شوند. من پدرم را از دست دادم من تمام دنیا را از دست دادم از همه متنفرم من متنفرم که این برای همیشه است. از خودم متنفرم چون ناتوان هستم. من از … بابا متنفرم که مرا ترک کرد. به این فکر که می توانم بدون او کار کنم. به خاطر اعتقاد به من ، به قدرت من ، ذهن من ، قدرت من. اگر باور نمی کردم ، نمی رفتم. او زندگی را انتخاب می کرد. از اینکه برای همیشه رفته ام ، از این که برنگشتم متنفرم. از اینکه خیلی دوستش دارم متنفرم. برای این درد ، از دست دادن ، پوچی و حسرت … …
اشتیاق. عشق. غمگینی. فرزندخواندگی
اما در مورد آن بعدا … چه زمانی منبعی وجود خواهد داشت …
خشم یکی از "وحشتناک ترین" احساسات است. "به پدر و مادرت احترام بگذار" ، "آنها درباره مردگان بد صحبت نمی کنند." و غیره. عصبانی بودن پذیرفته نیست. عصبانی ، شرم آور ، ترسناک و "گناهکار" است. به یاد داشته باشید ، افتخار ، خانم - بله ، ما می توانیم.
و من می خواهم در مورد عصبانیت بنویسم. مقدار زیادی از آن وجود دارد. او هست من حق آن را دارم او طبیعت است. به غلبه بر غم کمک می کند! خشم شفا می دهد. عصبانیت مرا به خود ، به واقعیت ، به مرزها و نیازهایم باز می گرداند. حتی قدرت می بخشد.
من سرزنش نمی کنم این خیانت یا کفر نیست. من پدرم را خیلی دوست داشتم تا از مرگ او عصبانی نشوم !!! و می دانم که به دلیل عصبانیت پیشرفت می کنم. تنها پس از عصبانیت می توانم انتخاب او را بپذیرم. انتخاب این است که زندگی نکنم ، با من نباشم.
من صداقت ، واقعیت ، حقیقت را انتخاب می کنم.
توصیه شده:
آن ها را کجا پیدا کردی؟ یا سایکوپات ها در بین ما
مردانی که از روابط خود با زنان هیستریک خسته شده اند و زنانی که از شوهران خود خسته شده اند-روانگردان به دیدن من می آیند. مشتریان من افراد فوق العاده ای هستند: مهربان ، ملایم ، دلسوز ، پاسخگو ، مسئول و غیره. در برقراری ارتباط با آنها ، من ناخواسته س hadالی داشتم:
ازت متنفرم ، اما منو رها نکن
یادداشتهای سخنرانی لنگل در مورد اختلال شخصیت مرزی. خود سخنرانی اینجاست: www.laengle.info/index.php اختلال شخصیت مرزی از منظر وجودی-پدیدارشناسی. اگر اختلال شخصیت مرزی (BPD) را بر یک نقطه متمرکز کنیم ، می توان گفت که این شخصی است که از بی ثباتی انگیزه ها و احساسات درونی خود رنج می برد.
خفه شدن وابستگی وابستگی. ازت متنفرم فقط منو رها نکن
من اغلب در فرآیند کار با مشتریان روابط وابسته می بینم. این در مورد اعتیاد به الکل نیست ، بلکه در مورد مرزهای نقض شده است. هنگامی که مرزها پاک می شوند یا برعکس ، بیش از حد غیرقابل نفوذ هستند ، زمینه برای درگیری های آشکار یا پنهان در این جفت ایجاد می شود.
تو زندگی من را خراب کردی زن لعنتی یا احترام
برای احترام گذاشتن به هر شخصی به عنوان خود ، و رفتار با او همانطور که دوست داریم با ما رفتار شود ، هیچ چیز بالاتر از این نیست. کنفوسیوس (کون تزو) در عمل ، من اغلب از روش کتاب درمانی استفاده می کنم. یک مثال در مقاله من "The Histrionic Woman:
تو منو ترک کردی
تو منو ترک کردی … ترکم کردی ، ترکم کردی وقتی رفتی من تنها ماندم ترکم کردی ، ترکم کردی تو به من گفتی که من احتیاجی ندارم پیکان گروهی من اغلب از مشتریانم که دچار خرابی روابط شده اند این جمله را می شنوم: "او مرا ترک کرد …"