نمی تونم کمک کنم ، برو

تصویری: نمی تونم کمک کنم ، برو

تصویری: نمی تونم کمک کنم ، برو
تصویری: Farukh Ahmadi ft Basanti - Kam Kamak OFFICIAL VIDEO HD 2024, ممکن است
نمی تونم کمک کنم ، برو
نمی تونم کمک کنم ، برو
Anonim

یک اثر شگفت انگیز که من در طول درمان طولانی مدت متوجه آن شده ام.

معمولاً مشتریان در اولین ملاقات شروع به تغییر می کنند - به تدریج ، گاهی به طور نامحسوس ، اما با اطمینان و هدفمند. اما در غیر این صورت نیز اتفاق می افتد. شخصی هفته به هفته ، ماه به ماه پیاده روی می کند و به نظر می رسد بیهوده راه می رود. من هیچ تغییری نمی بینم ، هیچ پیشرفتی نمی بینم ، هیچ اثری از کارم نمی بینم. از او درباره برداشتهای شخصی اش از کارمان می پرسم. او می گوید از همه چیز راضی است ، اما توضیح بیشتری نمی دهد. گاهی اوقات می گوید که صحبت کردن برای او مهمتر است ، اما او واقعاً نیازی به تفاسیر من و به طور کلی تمام استدلال های من ندارد. من از احساس ناامیدی ، از این واقعیت که کار اشتباهی انجام می دهم ، از ناامیدی به سرپرست شکایت می کنم ، از کاهش ارزش پول. من با احتیاط از مشتری می پرسم که در واقع چه چیزی از درمان دریافت می کند و دوباره - بدون هیچ گونه جزئیات یا فقط کاهش ارزش کل کار. به نظر نمی رسد که شخص من را می شنود ، فقط در پاسخ به حرف های من سر تکان می دهد یا با نگاهی خسته کننده به آنها گوش می دهد. من به قطع درمان یا ارجاع مراجعه کننده به متخصص دیگر فکر می کنم زیرا با احساس ناتوانی خودم روبرو هستم.

و سپس ما از کار استراحت داریم. کوتاه مدت. هر شرایط دشواری - تعطیلات ، بیماری ، سفرهای کاری. مشتری بعد از استراحت می آید - و من بلافاصله او را نمی شناسم. او شروع به صحبت در مورد زندگی خود می کند و من حتی گم می شوم. زیرا او خیلی چیزها را متوجه شد ، تغییر کرد ، تعریف مجدد کرد ، بیش از حد ارزیابی کرد. معلوم می شود که تمام این مدت او صدای من را شنید. معلوم می شود که در تمام این مدت دانه هایی که به خاک انداختم ، که به نظرم عقیم بودند ، به آرامی جوانه می زدند. معلوم می شود که او برای ادغام اطلاعات جدید ، گوش دادن به پاسخ خود و بازسازی به این وقفه نیاز داشت. و همان تغییراتی که من بی صبرانه در انتظار این هفته ها بودم ، ناگهان یکی پس از دیگری رخ می دهد. "آیا به خاطر می آورید ، آن وقت گفتید …" - مشتری می گوید. "و می دانید ، من واقعاً درک کردم …" یا "و سپس من کلمات شما را به یاد آوردم و فکر کردم …" در تمام این مدت یک کار درونی شگفت انگیز ، ظریف و دشوار وجود داشت ، از خارج نامحسوس و مخفی ، زیرزمینی ، حتی از من پنهان بود.

وقتی برای اولین بار در ابتدای تمرین با این موضوع روبرو شدم ، شوکه شدم. من فکر کردم فقط نمی تواند باشد. می ترسیدم همه کارها را اشتباه انجام دهم. سپس متوجه شدم که این یک روند نسبتاً معمولی برای روان درمانی طولانی مدت است (روان درمانی کوتاه مدت قوانین خاص خود را دارد ، اما حتی در آنجا ادغام اطلاعات دریافتی و بازسازی زندگی واقعی برای تغییرات ذهنی مراجعه کننده زمان می برد). تقریباً همه روان درمانگران بلندمدت غیر پزشکی از زمان فروید به طور گسترده در مورد اهمیت یک محیط پایدار با جلسات مکرر ، یک برنامه ثابت و هرچه بیشتر بهتر نوشته اند. اما برخی از مشتریان برای مدتی ترک کردن ، به آنها فرصت می دهند تا آنچه دریافت کرده اند را وارد کنند ، هضم کنند و با آن باشند. صدای خود را بشنوید و نه صدای درمانگر راجع به آنچه که در حال رخ دادن است فکر کنید ، و بلافاصله اطلاعاتی را که کار شده است "دور نیندازید" ، صحبت های رسمی را با تأمل جدی جایگزین کنید.

توصیه شده: