2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
یک اثر شگفت انگیز که من در طول درمان طولانی مدت متوجه آن شده ام.
معمولاً مشتریان در اولین ملاقات شروع به تغییر می کنند - به تدریج ، گاهی به طور نامحسوس ، اما با اطمینان و هدفمند. اما در غیر این صورت نیز اتفاق می افتد. شخصی هفته به هفته ، ماه به ماه پیاده روی می کند و به نظر می رسد بیهوده راه می رود. من هیچ تغییری نمی بینم ، هیچ پیشرفتی نمی بینم ، هیچ اثری از کارم نمی بینم. از او درباره برداشتهای شخصی اش از کارمان می پرسم. او می گوید از همه چیز راضی است ، اما توضیح بیشتری نمی دهد. گاهی اوقات می گوید که صحبت کردن برای او مهمتر است ، اما او واقعاً نیازی به تفاسیر من و به طور کلی تمام استدلال های من ندارد. من از احساس ناامیدی ، از این واقعیت که کار اشتباهی انجام می دهم ، از ناامیدی به سرپرست شکایت می کنم ، از کاهش ارزش پول. من با احتیاط از مشتری می پرسم که در واقع چه چیزی از درمان دریافت می کند و دوباره - بدون هیچ گونه جزئیات یا فقط کاهش ارزش کل کار. به نظر نمی رسد که شخص من را می شنود ، فقط در پاسخ به حرف های من سر تکان می دهد یا با نگاهی خسته کننده به آنها گوش می دهد. من به قطع درمان یا ارجاع مراجعه کننده به متخصص دیگر فکر می کنم زیرا با احساس ناتوانی خودم روبرو هستم.
و سپس ما از کار استراحت داریم. کوتاه مدت. هر شرایط دشواری - تعطیلات ، بیماری ، سفرهای کاری. مشتری بعد از استراحت می آید - و من بلافاصله او را نمی شناسم. او شروع به صحبت در مورد زندگی خود می کند و من حتی گم می شوم. زیرا او خیلی چیزها را متوجه شد ، تغییر کرد ، تعریف مجدد کرد ، بیش از حد ارزیابی کرد. معلوم می شود که تمام این مدت او صدای من را شنید. معلوم می شود که در تمام این مدت دانه هایی که به خاک انداختم ، که به نظرم عقیم بودند ، به آرامی جوانه می زدند. معلوم می شود که او برای ادغام اطلاعات جدید ، گوش دادن به پاسخ خود و بازسازی به این وقفه نیاز داشت. و همان تغییراتی که من بی صبرانه در انتظار این هفته ها بودم ، ناگهان یکی پس از دیگری رخ می دهد. "آیا به خاطر می آورید ، آن وقت گفتید …" - مشتری می گوید. "و می دانید ، من واقعاً درک کردم …" یا "و سپس من کلمات شما را به یاد آوردم و فکر کردم …" در تمام این مدت یک کار درونی شگفت انگیز ، ظریف و دشوار وجود داشت ، از خارج نامحسوس و مخفی ، زیرزمینی ، حتی از من پنهان بود.
وقتی برای اولین بار در ابتدای تمرین با این موضوع روبرو شدم ، شوکه شدم. من فکر کردم فقط نمی تواند باشد. می ترسیدم همه کارها را اشتباه انجام دهم. سپس متوجه شدم که این یک روند نسبتاً معمولی برای روان درمانی طولانی مدت است (روان درمانی کوتاه مدت قوانین خاص خود را دارد ، اما حتی در آنجا ادغام اطلاعات دریافتی و بازسازی زندگی واقعی برای تغییرات ذهنی مراجعه کننده زمان می برد). تقریباً همه روان درمانگران بلندمدت غیر پزشکی از زمان فروید به طور گسترده در مورد اهمیت یک محیط پایدار با جلسات مکرر ، یک برنامه ثابت و هرچه بیشتر بهتر نوشته اند. اما برخی از مشتریان برای مدتی ترک کردن ، به آنها فرصت می دهند تا آنچه دریافت کرده اند را وارد کنند ، هضم کنند و با آن باشند. صدای خود را بشنوید و نه صدای درمانگر راجع به آنچه که در حال رخ دادن است فکر کنید ، و بلافاصله اطلاعاتی را که کار شده است "دور نیندازید" ، صحبت های رسمی را با تأمل جدی جایگزین کنید.
توصیه شده:
من یک روانشناس هستم و به مردم کمک نمی کنم
من یک روانشناس هستم و به مردم کمک نمی کنم اغلب یک روانشناس با فردی در ارتباط است که دارای دانش و مهارت های مخفی است. و با داشتن روح وسیع و نیت خوب ، به مردم کمک می کند تا با مشکلات خود کنار بیایند. و این بسیار شبیه به حقیقت است! در واقع ، دانش روان شناختی دنیای پیچیده و وسیعی از روان را برای متخصص باز می کند.
وابستگی به هم: "من هر کاری می کنم تا او احساس خوبی داشته باشد ، نمی توانم چیزی را از او دریغ کنم"
قطعه ای از کتاب من "عشق را با چه چیزی اشتباه می گیریم ، یا عشق است". به خودی خود ، تمایل به انجام کاری دلپذیر برای یک عزیز فوق العاده است. در صورت رعایت تعدادی از شرایط: برای یکی از عزیزان ، این واقعاً خوب است. یعنی ، از موقعیت "
من یک بازنده ام. من نمی توانم به خودم کمک کنم همه چیز بی فایده است
مشتری با مشکلی روبرو شد: "من شکست خورده ام. من نمی توانم به خودم کمک کنم همه چیز بی فایده است. " چنین اعتقاد منفی منفی در مورد خودتان از کجا می آید؟ به دلیل مجموعه ای از تلاش ها برای کسب درآمد خوب ، هر بار با شکست به پایان می رسد.
دلتنگ نمی شوم ، زنگ نمی زنم ، گریه نمی کنم
چنین معجزه ای در جهان وجود دارد - روان درمانی. خاصیت معجزه آسای اصلی آن این است که شما با یک هدف خاص به درمان می روید: بیرون ریختن همه "زباله ها" ، برای درمان. اما کل ترفند این است که شما زمانی شفا می یابید که "زباله" شما برای شما تبدیل به یک گنج می شود.
چرا نمی توانم ازدواج کنم و کار پیدا کنم؟
"من تحصیلات خوبی دارم ، اجتماعی هستم و می دانم که خوب به نظر می رسم ، اما در عین حال به طور مزمن قادر به یافتن مردی نیستم که در نهایت می خواهم با او زندگی کنم و شغلی که دوست دارم در آن کار کنم. . مردانی که من را دوست دارند ، من را دوست ندارند.