مردی در نزدیکی

تصویری: مردی در نزدیکی

تصویری: مردی در نزدیکی
تصویری: آداب و رسوم عجیب نزدیکی زن و مرد در جهان 2024, ممکن است
مردی در نزدیکی
مردی در نزدیکی
Anonim

احساس خوبی نسبت به افرادی از خانواده های مرفه دارم. از دوران بچگی.

برای کودکی که دوستش دارید ، از او مراقبت می کنید و از حمایت و توجه زیادی برخوردار است ، به نظر می رسد که مادر و پدر همیشه پشت سر او ایستاده اند و دست خود را در جایی در ناحیه تیغه های شانه قرار می دهند. حتی زمانی که یا به ویژه زمانی که آنها از نظر جسمی در اطراف نیستند ، و شخص دارای این تابش اعتماد به نفس ، امنیت ، عزت است.

من همیشه آن را احساس می کردم ، زیرا من همیشه تفاوت خود را احساس می کردم. پشت خم ، قلب پنهان ، شکم بسته ، زیرا ایمن نیست.

کودکان عاشق گرم ، خوش شانس یا چیزی هستند. رفاه در خانواده به یک سرنوشت مرفه تبدیل می شود. حتی مشکلات آنها گرم است ، اکسی توسین. زیرا حتی در مشکلات آنها افراد نزدیکی را در اطراف خود دارند. نه خانواده ، بلکه دوستان. نه دوستان ، بلکه خانواده.

گویی به طعنه ای تلخ از سرنوشت ، انگار بی انصافی است ، اما آنهایی که اخیراً از کودکی سرد و گرسنه عاطفی بودند ، به ویژه آنهایی که به گرما و حمایت مردم نیاز دارند ، - بدون شخص در همین نزدیکی اگرچه به نظر می رسد آنها بیشتر به آن نیاز دارند. حداقل برای سوراخ کردن سوراخ های موجود در فونداسیون.

چرا وجود دارد ، "آن دوم". اون دومی من هستم

به نظر می رسد تنهایی یک راه حقه وحشتناک است.

درمانگر دوم من در مورد هر جلسه با من صحبت می کرد ، و من او را می شنیدم و عصبانی و ناامید بودم و از این موضوع حتی بیشتر سرد می شدم. او گفت: "هیچ تنهایی دیگری وجود ندارد ، به جز ترک خود انسان." من فکر می کنم کسانی که به خدا اعتقاد دارند می توانند در این مکان سر تکان دهند و از چیزی مانند: "خدا هرگز رو بر نمی گرداند و ما را رها نمی کند ، این ما هستیم که از او روی گردان می شویم."

اگر او از طرف دیگر به من قول می داد که وقتی جرات می کنید از رودخانه خود عبور کنید ، به شما قایق ، بازوهای بازویی و تخته موج سواری می دهند ، فکر می کنم به سرعت وارد این کار می شوم ؛)

تنهایی مانند تغییر شکل است. احساس می کنید هیچ کس در اطراف شما نیست ، اما هیچ کس درون شما نیست. و بنابراین شما قادر به دیدن نزدیکان نیستید.

و تنها زمانی که مهره اصلی را توسط مهره ها می سازید. شما معجزه شخصی خود را در طبیعت انجام می دهید - یک بائوباب گسترده در بیابان پرورش می دهید. وقتی خود را به عنوان یک والد بدنام برای یک کودک دردناک درونی تبدیل می کنید. شما ابتدا والدین خود را تربیت می کنید ، به طوری که بعداً می توانید فرزند خود را بزرگ کنید ، تقریباً غیرممکن را انجام می دهید ، زیرا ابتدا کودک به منظور والد شدن بزرگ می شود و نه برعکس. شما مرغ و تخم مرغ را در مکان هایی تغییر می دهید ، و سپس دوباره در مکان هایی ، کاملاً فراموش می کنید ، بنابراین منبع زندگی چیست. یا به طور کامل آن را بدانید - از طریق روده.

آن وقت است. تنها زمانی که دیگر شبیه هم نیستید شخصی در کنار شما ظاهر می شود.

اما ابتدا ، برای اینکه ناهموار شوید ، باید از باریک ترین سوزن در جهان عبور کنید. خود را با تمام جعبه های مقوایی ، کوله پشتی گند دیگران و تف در روح خود ، هزاران قطره اشک ، حافظه زباله ، کالسکه رویدادها ، جعبه های صدمات که در طول راه بسته بندی می شوند و مانع از فشردن در گوش شما می شود ، بکشید. و یک سگ کوچک نیز. در حالی که تنها هستند ، سگ ها بسیار مفید هستند.

زیرا تنها حضور مادر و پدر پشت سر شما در تجربه ، تجربه ملاقات با "مادر و پدر" را در زندگی به شما می دهد. فقط حضور شخص دیگری در کنار شما در تجربه به شما این امکان را می دهد که در زندگی خود شخصی را در کنار خود داشته باشید.

و اگر این تجربه وجود نداشت ، باید افزایش یابد.

شما باید شخصی را در کنار خود سازماندهی کنید تا در درون شما رشد کند ، با توجه به اینکه شما قادر نیستید نه تنها یک فرد را سازماندهی کنید ، بلکه می توانید او را ببینید ، پیدا کنید ، اعتماد کنید ، به او تکیه کنید ، او را بگیرید.

نه سال درمان. دوستان. دوستان دیگر. بازی چکرز در حلقه های صمیمیت ، با مرور منظم از چه کسانی فاصله می گیرند ، در طول راه یادگیری تعیین مرزها ، در عین حال از ترس بی اعتمادی که حق انجام آن را دارید ، مکیده می شوند. و چه کسی را با هیجان عرق کرده نزدیک کنید ، تا یک قدم به سوی شما رد شود. ناامید شوید ، خسته شوید ، صدمه ببینید ، به عقب برگردید. خجالت بکشید از این که شما چه زننده و آسیب زا هستید. برخیز ، ادامه بده. شکارچیان را از فانیان ساده متمایز کنید. انسانهای معمولی را از معجزه آسا متمایز کنید.و برای این ، شناختن همه در خود: هم یک انسان فانی ساده و هم یک شکارچی ، که بسیار دشوارتر و آه است ، و سخت ترین ، سخت ترین: تشخیص معجزه در خود.

و سپس - تجربه رشد می کند و بر آن تکیه می شود. شناختن خود. آمادگی پاسخگویی به همه اینها ، مقاومت در برابر ، پذیرش. و مهمتر از همه - احساس - عزت شخصی - وجود دارد.

او سالها درمانگر بود. متفاوت است ، مهم نیست ، اگرچه این نیز بخشی از روند است. سپس یاد گرفتم که خود را au pair بنامم. سپس او یک مربی اضافه کرد. هر هفته چندین نفر منتظر من بودند ، با من ملاقات کردند ، شهادت دادند ، حمایت کردند ، کمک کردند ، هدیه دادند. کمک در کار گامی دیگر است. و سپس - فقط افراد نزدیک. خودشان. مرد نزدیک است.

شما فکر می کنید این یک نوع معجزه غیرقابل درک است - به طوری که اطرافیان شما یک انسان بودند. اما وقتی به فردی در کنار خود تبدیل می شوید ، وقتی عزت در شما رشد می کند ، غیر ممکن است در غیر این صورت افراد گرم یا سمی در این نزدیکی وجود داشته باشند. عزت شما ، کسی که برای شما در درون است ، آنها را فیلتر می کند. و غیرممکن است که در این نزدیکی سم و سرمای سمی وجود داشته باشد. و! تنها گذاشتن خودتان غیرممکن است. و شما ترک نمی کنید - و به سراغ مردم می روید ، باز می شوید. و تو را می بینند.

نمایان می شوید. و کسی که شما را می بیند ظاهر می شود.

چه درام و زیبایی ، اینطور نیست؟ فردی که دارای عزت نفس بسیار زیادی است نیاز به تمجید ، مراقبت ، حمایت دارد. اما عزت نفس خرد شده او اجازه نمی دهد این شخص را در کنار خود "بسازد". ظاهر می شود زیرا به خودتان احترام می گذارید.

فقط در آن صورت ، یک تکه غذا که به طور اتفاقی روی لباس دیگران افتاده است تبدیل به فریاد شلاقی نمی شود که شما خوک هستید ، با شرم درون خود و همه موجودات زنده را در آن می سوزانید ، بلکه به "اگر شما آن را سرزنش می کنید ، فقط بگویید" خنده دار می شود. غرولند"

تنها در این صورت است که از طرف مربی تناسب اندام خود پیامی دریافت می کنید: "من به شما ایمان دارم. اگر سوالی دارید ، خجالتی نباشید. من واقعاً می خواهم که خودتان را دوست داشته باشید."

و از طرف مادری که هر سال بچه ها را با او به مهد کودک می برید ، پیشنهاد این است که گاهی اوقات کودک خود را عصرها به جای شما ببرید.

من روز دیگر اینجا ایستاده بودم ، از خبرها و احساسات مربوط به آنها کر شده بودم و مردم در حال قدم زدن بودند. و به نظر می رسد که در ابتدا من سیگار خریدم و درست هنگام خرید گریه کردم ، به دلایلی من اصلا خجالت نمی کشیدم. چون اشکالی نداره که من گریه کنم. و طبیعی است که فروشنده به من لبخند بزند و بیش از سیگار به من بدهد.

و بعد سیگار می کشید. و به اطرافیان نگاه کردم. و همه را دوست داشت اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووف این برای من بد بود ، اما می خواستم برای دیگران خوب عمل کنم. من فکر می کردم که یک قلب در هر یک از ما تشنه عشق و آرامش است ، هر کدام چقدر ترس را در معده خود ، عصبانیت را در دست ها و دندان هایش حمل می کند ، چقدر شرم در نوک دم خود حمل می کنیم ، هر کدام چقدر ما هر ثانیه از گذشته غیرقابل تحمل اما پوشیدنی خود را در آینده و اکنون حمل می کنیم. ما به شدت به یکدیگر احتیاج داریم و هیچ چیز مهمتر ، هیچ چیز ، هیچ چیز ، از گرمای انسان برای یکدیگر نیست. چگونه می توانیم این را همیشه به یاد داشته باشیم …

وقتی اینقدر به خود سخت می گیریم ، چگونه این را دست کم می گیریم ، وقتی در مورد سرزنش و سرزنش از خود می پرسیم. آیا ما عامل عشق را در نظر می گیریم؟

چقدر حمایت داریم؟ آیا آنها از ما انتقاد می کنند یا شوخی می کنند و حمایت می کنند؟ آیا آنها خجالت می کشند یا می گویند "من نیز" ، "من نیز" ، آیا برای من هم اتفاق افتاده است؟ ستایش ، توجه به خوبی ، نه به عنوان عادی و هوایی ، بلکه به عنوان زیبا ، چه چیزی شایسته جشن کوچک است؟

بسته به اینکه آیا فردی در این نزدیکی وجود دارد یا نه ، وزن ما ، مادر بودن ، تحصیل ، کار ، وظیفه ، اشتباهات چقدر برای ما آسان تر است؟

محیط به عنوان نقطه قوت یا ضعف

یک زن آن روز گفت که چقدر زیبا در مقایسه با دفعه اول زایمان کرده است ، چقدر آرامش ایجاد شده است فقط به این دلیل که او کرم شب تاب مامایی خود را دید. و این همه ، و شما می توانید در آن زمان باشید. ظاهر شود. باز کن.

اگر آنها در این نزدیکی فریاد نمی زنند: "احمق ، مهار کن!" و سپس هنگامی که شما به تنهایی رانندگی می کنید و در کنار همین محدودیت ، می توانید یک احمق را در درون خود تکثیر کنید ، و مانند یک احمق رانندگی کنید ، و مانند یک احمق کار کنید ، و مانند یک احمق زندگی کنید ، در یک توپ کوچک می شوید تا کاملا از بین برود.و می توانید صدای گرم را در داخل بشنوید - "بسیار خوب" ، و پیچ بعدی را کاملاً روان انجام دهید. و گسترش دهید.

ما به هم نیاز داریم. ما به هم وابسته ایم. ما در برابر یکدیگر آسیب پذیر هستیم.

اکنون به نظرم می رسد که عامل عشق - عامل شخص نزدیک - مهمترین است.

شگفت انگیز است که اعتراف به این امر تنها پس از آزادی امکان پذیر شد.

این به طرز وحشتناکی ترسناک است. و بی نهایت زیبا.

ماریانا اولینیک

توصیه شده: