نجات یک کودک از زندگی

فهرست مطالب:

تصویری: نجات یک کودک از زندگی

تصویری: نجات یک کودک از زندگی
تصویری: پرفسور کیوان مزدا نجات بخش زندگی صدها کودک درگذشت 2024, آوریل
نجات یک کودک از زندگی
نجات یک کودک از زندگی
Anonim

"من می خواهم شما کودکی بهتری از من داشته باشید. به طوری که شما همه چیزهایی را دارید که من از آن محروم بودم."

"من می خواهم فرزندم بهترین ها را داشته باشد."

در واقع ، این چنین به نظر می رسد - من می خواهم فرزندم همه آنچه را که باید تحمل کنم تجربه نکند - مهد کودک شوروی ، قبل از تاریکی بیدار می شود. برای محافظت در مدرسه. برای اینکه در زمان کمبود کامل و بی پولی ننگ لباس های ضعیف را نجوید. به طوری که او لباسی را که دوست دارد داشته باشد. تا از ظاهر خود شرمنده نباشد. برای اینکه بتواند دوستان خود را به خانه بیاورد ، از آپارتمانی که در آن زندگی می کند شرمنده نبود.

هیچ کس مراقب مادرم نبود. او بلافاصله پس از جنگ متولد شد. در آن زمان زمانی برای مراقبت از کودکان وجود نداشت. خوب است که ما زنده ایم ، خوب است که غذا و سقفی بالای سر شما وجود دارد. او در هفت سالگی آزاد شد ، در سرزمینهای دور از مزرعه و جنگل با پای پیاده ، تا چیزی را برای کسی به ارمغان بیاورد. هیچکس به ذهنش خطور نمی کرد که نگران او باشد. یک مادربزرگ از یک خانواده دهقانی که یازده فرزند در آن وجود داشت ، هنگام محرومیت فرزند پنج ساله اش ، او را در جاده ای پر گرد و خاک رانده و با دستش به یک چرخ دستی بست. و حتی قبل از آن ، زندگی دوران کودکی او مانند یک افسانه نبود - کار سخت دهقانان ، شستن در رودخانه در آب یخ ، مراقبت از کودکان کوچکتر. هیچ کس قبل یا بعد از آن مراقبت نمی کرد - نه از طریق کار بدنی ، نه از گرسنگی ، نه از جنگ ، نه از قتل ، مرگ ، و سختی.

شاید به همین دلیل مادرم خیلی می خواست من را در امان نگه دارد؟ در دهه نود ، خیلی خوب پیش نرفت. کمبود ، همه چیز طبق کوپن ها ، کمبود پول برای غذا ، کار در سه شغل ، باغ سبزیجات فقط کمک کرد. مامان واقعاً موفق نشد از من مراقبت کند ، اما سعی می کند ، به یاد دارم. و من؟ من همچنین می خواهم فرزندانم را از زباله ، خاک ، سختی ها ، و تلاش های غیر ضروری برای زندگی نجات دهم. من می خواهم آنها را از همه "حقیقت زندگی" نجات دهم.

و این حقیقت زندگی از همه شکافها بالا می رود. از روی صفحه نمایش رایانه ها و تلفن ها - فاسد می شود ، وسوسه می کند ، بیشتر از "خیابان" تدریس می کند. طرفداران گروه های خودکشی ، کودکان کودک از هر جنبه ، و خدا می داند چه کسانی دیگر از شبکه های اجتماعی می خزند. گروه های مدرسه ، خیابان ، کودکان و نوجوانان. والدین کودک را در همه جا ، هرچقدر که او بخواهد ، محافظت نمی کند - نه از فسق ، نه از بی ادبی ، و نه از جنایات علیه کودکان.

تنها چیزی که در اصل می تواند از کودک محافظت کند ، قوانین واضح در مورد آنچه می توان و نمی توان انجام داد ، و توسعه غریزه شخصی شما - با چه کسی می توانید ارتباط برقرار کنید و از چه کسی باید دور باشید ، چگونه در شرایط بحرانی رفتار کنید. به طوری که کودک بداند ، با نخاع می فهمد که صعود به آنجا غیرممکن است.

این درک می تواند در صورت وجود اعتماد بین کودک و والدین ایجاد شود ، اگر کودک بتواند تشخیص دهد. والدین می توانند بشنوند و به گفته یک بزرگسال توضیح دهند که چه اتفاقی می افتد و دقیقاً چه چیزی کودک را در شرایط سخت تهدید می کند. این امر به ویژه در مورد نوجوانان صادق است.

در حال حاضر ، در مقایسه با قرون گذشته ، نگرش نسبت به کودکان بسیار تغییر کرده است. جامعه ما "کودک محور" نامیده می شود ، و در واقع - "ارزش زندگی بشر هرگز چنین بزرگ نبوده است" (اکاترینا شولمان ، دانشمند علوم سیاسی). مخصوصاً زندگی یک کودک. ما اکنون به هیچ چیز به اندازه زندگی یک کودک اهمیت نمی دهیم.

من اغلب در بزرگسالان با نیاز به ایجاد یک افسانه برای فرزندان خود مواجه می شوم. نمونه ای از یک افسانه در فیلم فرقه ای زندگی زیبا است به خوبی نشان داده شده است. پدری یهودی که با پسرش در اردوگاه کار اجباری به قیمت شجاعت باورنکردنی و نوعی ایمان عظیم به سر می برد ، برای پسرش افسانه ای خلق می کند و اقامت او در اردوگاه کار اجباری را به یک بازی تبدیل می کند. و حتی "به شوخی" با لبخندی بر لب می میرد.

او از روان ظریف کودک در برابر شرایط غیرانسانی و وحشت اردوگاه کار اجباری دفاع کرد. هیچ کودکی روی زمین نباید این را تجربه کند.

فقط من این احساس را دارم که گاهی اوقات ، در تخیل و ادراک ذهنی ما ، جهان اطرافمان را از نظر وحشت در سطح یک اردوگاه کار اجباری قرار می دهیم. و سپس واکنش طبیعی محافظت ، محافظت ، ضربه زدن است. برای بچه خود پیله محافظ ایجاد کنید.

ما می خواهیم چیزی شبیه به رحم مادر ایجاد کنیم ، جایی که مغذی ، گرم و گرم است. اما برای به دنیا آمدن ، کودک باید از رحم مادر بیرون بیاید

در زندگی عادی ، مرگ ، ترس ، وحشت ، درد ، خطر ، خیانت ، ناامیدی وجود دارد.

توانایی مقابله با این امر ، تجربه کردن ، به کودک اجازه می دهد واکنش کافی نشان دهد و او را از مشکلات محافظت کند.

تجربه از دست دادن

برای کودک مهم است که بیاموزی را تجربه کند - عزاداری برای اسباب بازی شکسته یا گم شده. 100 روبل ، که برای بستنی به او داده شد ، اما آنها از جیب پرداخت کردند. یک قرص شکسته ، که روی آن مشت خود را در قلبش کوبید ، در یک لحظه که بازی خوب پیش نرفت. همه چيز. حالا او رفته است. خراب است و قابل تعمیر نیست. شرایطی وجود دارد که شما مقصر هستید و در آن اتفاق افتاده است ، اما واقعیت این است که آنچه برای شما بسیار عزیز بود دیگر وجود ندارد. مهم نیست که ضرر را تخفیف ندهید ، به ویژه اگر این چیزهای جزئی باشد و "همه چیز را می توان خرید" ، بلکه این فرصت را به کودک بدهید که این ضرر را متحمل شود.

تجربه از دست دادن

مرگ یک حیوان خانگی ، مرگ شخصی از خانواده ، مرگ کسی که برای کودک عزیز بود. مهم است که به کودک یا نوجوان اجازه دهیم با این واقعیت روبرو شود و در غم و اندوه خود از آنها حمایت کند.

من موارد زیادی را دیده ام که در مورد مرگ حیوان خانگی به کودک اطلاع داده نشده است. در عمل من نمونه هایی وجود داشت که وقتی کودک از ترس غم و اندوه خود چندین ماه در مورد مرگ والدینش به او اطلاع نمی داد. کودک "می داند" احساس می کند که چیزی اشتباه است ، اما نمی تواند بفهمد چه چیزی است. مهم این است که مرگ یکی از عزیزان بر حسب دسترسی به کودک گفته شود. برای بچه: "او (او) با قطار جادویی به یک کشور دور رفت ، جایی که فقط یک بلیط یک طرفه وجود دارد." و نوجوان در حال حاضر می تواند بر این ایده که مرگ وجود دارد تسلط یابد. اینکه یک عزیز برای همیشه ترک می کند. و این درست است که همه ما روزی خواهیم مرد.

حق به حقیقت. "راز برای کودک"

اتفاق می افتد که برای "خوبی کودک" سالها به او دروغ می گویند که والدین طلاق نگرفته اند.

یا نمی گویند او فرزندخوانده است. در بسیاری از کشورها ، هیچ راز پذیرش وجود ندارد. و این قانون به خاطر منافع کودک تصویب شد. برای او مهم است که بداند. درباره ریشه های خود ، درباره گذشته خود بدانید. این که هیچ احساس "جایگزینی" وجود نداشت. همه کودکان خوانده روزی از آن مطلع خواهند شد. شما نمی توانید یک چادر در یک گونی نگه دارید. من بزرگسالانی را می شناسم که در تمام زندگی خود احساس می کردند چیزی اشتباه است ، اما فقط نزدیک به چهل نفر تصمیم گرفتند که بدانند. این یک احساس پوسیده است که شما می توانید در جوانی والدین واقعی خود را پیدا کرده باشید - با پدر خود ملاقات کنید ، مادر خود را ملاقات کنید - اما شما اجازه چنین کاری را نداشتید. و اکنون فقط می توانید به قبر آنها بیایید. می توانید به دنبال ریشه های خود باشید ، دریابید که خواهر و برادر دارید … برای هر فردی مهم است که بداند از کجا آمده است. تا تاریخ خود را بازیابی کنید.

"دروغ در مورد کودکی شکلاتی"

من والدینی را می شناسم که تمام تلاش خود را می کنند تا فرزند خود را از آگاهی از وضعیت مالی واقعی خانواده محافظت کنند. اغلب مادرانی که فرزندان خود را به تنهایی بزرگ می کنند از این مشکل رنج می برند. به نظر آنها آنها فقط موظفند فرزند خود را برای نبود پدر جبران کنند ، آنها موظفند بند را برای دو نفر بکشند ، "به طوری که او به چیزی احتیاج ندارد" ، به طوری که همه چیز بدتر از بقیه نیست ، "بهترین ها." آیفون های گران قیمت با اعتبار ، دوچرخه های ورزشی ، بهترین لیوان ها ، لباس های دیوانه کننده. در نتیجه ، مادر داستان مادری را در لنینگراد محاصره شده تکرار می کند و برش هایی در آغوش او ایجاد می کند تا فرزندانش را با خون خود تغذیه کند. مادر عملاً خود را تغذیه می کند ، سقوط می کند ، تهی می شود و بسیار بیشتر از آنچه می تواند بدهد می دهد.

کودکان می توانند حقیقت را در مورد وضعیت واقعی امور تحمل کنند ، زیرا واقعاً هیچ پولی وجود ندارد ، و ما نمی توانیم چنین چیزهایی را تحمل کنیم. کودکان در هر سنی می توانند این را درک کنند.

"حقیقت بزرگسالان زندگی"

دختران نوجوان باید دقیقاً بدانند اگر با شخصی در ماشین بنشینند ، اگر به آپارتمان پسرهای ناآشنا بیایند چه اتفاقی می افتد. دقیقا چه اتفاقی خواهد افتاد. یک زن بالغ این را می داند ، اما یک دختر جوان نمی داند. به خصوص اگر او 10-12 ساله باشد. اگر فردی در نامه نگاری در یک شبکه اجتماعی به عکس های برهنه شما نیاز داشته باشد ، چگونه رفتار کنیم.اگر آنها شروع به سیاه نمایی از شما کردند ، خواستار ملاقات باشید ، آنها می خواهند آدرس شما را بدانند. اگر کسی از شما می خواهد چیزی بنوشید یا بخورید ، چه کاری باید انجام شود. مادر باید این موضوع را به همه دخترانش بگوید ، هرچقدر هم که این داستانها وحشتناک باشند. ترس بیولوژیکی سالم یک ضامن عالی در برابر مشکلات است. یک دختر جوان باید استعداد خود را در شرایطی که بوی سرخ شده می دهد ، ایجاد کند.

او مجبور است اغلب تصمیم بگیرد. بیشترین.

یک کودک ، مانند هر نوزاد پستانداری ، باید یاد بگیرد که بین "علف سمی" ، "دشمنان ، کسانی که غذای من را می خورند" تمایز قائل شود ، باید تفاوت افراد بد را از افراد خوب تشخیص دهد. با اولی درگیر نشوید و با دومی دوست باشید. او باید بین افرادی که می تواند نزدیک شود و از چه کسانی باید بیشتر فاصله بگیرد ، تمایز بیندازد.

ترس یک ترمز بیولوژیکی است - نشانه ای برای روان "آنجا نرو!" نترسیدن تنها در جنگ لازم است ، هنگامی که شما به قیمت جان از منافع کشور خود دفاع می کنید. در زندگی عادی ، مهم است که "با الاغ خود بویید" ، "گوش های خود را در بالا نگه دارید" و "بینی به باد".

اما اگر کودک بیش از حد مرعوب شود یا از جهان اطراف بی خبر باشد - که در اصل یک چیز است ، این اتفاق نمی افتد.

برای هر پدر و مادری مهم است که کودک جایگاه خود را در زندگی پیدا کند. با دنیای اطراف سازگار شد. تا بتواند از ضربات سرنوشت جان سالم به در ببرد و چالش های آن را بپذیرد.

به طوری که وقتی از لانه به جایگاه مناسب پرواز می کند ، می تواند به بالهای خود تکیه کند.

توصیه شده: