عشق و محبت

تصویری: عشق و محبت

تصویری: عشق و محبت
تصویری: Delagha Surood - محبت - Muhabat - Liebe - Love - Out now! 2024, ممکن است
عشق و محبت
عشق و محبت
Anonim

گاهی اوقات ، وقتی یک زن را بسیار دوست دارید ، باید او را رها کنید.

در ظاهر بودن با او را ادامه دهید تا آن را در درون خود پایین بیاورید. او آزاد است ، او آزاد است.

این باعث خوشحالی هر دوی شما می شود.

اگرچه ، البته ، اول از همه ، خود مرد به آن نیاز دارد.

آزادی خود ما بستگی به این دارد که چقدر می توانیم رها کنیم.

و هرچه شخص نزدیکتر باشد ، بیشتر باید او را رها کنید.

برای احساس دوستی ، اجتماع ، عشق فرزندی ما به والدینمان ، عشق والدین به فرزندانمان ، عشق به زن ما - همه این احساسات اغلب در کنار محبت قرار می گیرند.

و دلبستگی بیشتر - ما بیشتر آزاد نیستیم. هرچه بیشتر آزاد نباشیم ، بر روح ما سخت تر است ، زیرا روح آرزوی آزادی دارد.

و این خط - عشق و علاقه ، ظریف و گاهی ناخودآگاه است.

اینجا یکی از دوستان مشکل دارد. و این فقط یک دوست نیست ، بلکه یک دوست است. واقعی ، آزمایش شده در زمان.

به یک دوست کمک کنید:

- از احساس عشق دوستانه ، احترام متقابل ، خویشاوندی سختی های تجربه شده

- یا از روی محبت به یک دوست کمک کنید.

انجام کاری از اولی - روح ما شادی می کند ، از دومی - گریه می کند.

و اگرچه بسیاری از مردم این احساس روح را در گوشه ای دور قرار می دهند ، کاملاً با عقل ، هنجارهای رفتاری و اخلاقی - عمومی ، خانوادگی و خودشان هدایت می شوند.

با این وجود ، این سنگ در روح تجمع می یابد و دیر یا زود شخص هنوز احساس می کند که در حال انجام اشتباه است.

این "اشتباه" چیست؟ این زمانی است که خود را به خاطر دیگران فدا می کنیم.

و اگرچه این به خودی خود کیفیت خوبی دارد ، در استفاده بیش از حد ، در مکان و خارج از مکان - منجر به قربانی شدن خود به ضرر خود می شود.

واقعیت این است که در هر رابطه ای - دوستانه ، کارگر ، خانوادگی ، زن و مرد ، شخص باید آزاد بماند. او در ظاهر آزاد نیست - وظایف ، تعهدات ، بدهی ها و غیره را دارد. اما او همه این کارها را از روی آزادی درونی انجام می دهد.

و سپس شخص خوشحال می شود.

اگر در یک نقطه یک فرد: و هنگامی که لازم است (!) ، و هنگامی که لازم نیست (!) - انجام می دهد ، انجام می دهد. ناراضی می شود.

چرا این اتفاق می افتد؟

در اینجا یکی از دوستان از شما می خواهد که در کاری به شما کمک کند. و شما ، با تعویق امور خود ، به کمک یک دوست بروید. و دوباره او به کمک نیاز دارد - و شما کمک کنید. سپس چند بار دیگر. و کارهای بسیار مهمی برای انجام دارید. اما او یک دوست است (!) ، و شما کارهای مهم خود را رها کرده و به او کمک می کنید. و وقتی او یک مشکل واقعی دارد ، شما خوشحال هستید ، اما وقتی او به کمک احتیاج دارد ، البته شما مشاغل جدی تری دارید ، کار خود را ترک کرده اید ، به او کمک کرده اید ، اما مشکل دارید. و اکنون دیگر خوشحال نیستید - به یک دوست کمک کردید ، اما خوک را روی خود قرار دادید. و افکار من این است - "شاید شما باید امتناع می کردید؟" شاید لازم باشد ، اما … او امتناع نکرد. و در اینجا شما خود را به دلیل تسلیم نشدن در مواقع ضروری مجازات می کنید.

و معلوم می شود که دوست شما از شما استفاده می کند. بیشتر اوقات ، بدون اینکه متوجه آن شوید ، اگرچه این امر آگاهانه اتفاق می افتد.

اما این دلیل نمی شود. دلیل دلبستگی است.

هنگامی که هیچ وابستگی وجود ندارد ، شما در دوستی هستید - و خود را از دست نمی دهید.

وقتی وابستگی بیش از حد باشد ، وقتی می توانید ، کمک می کنید و وقتی نمی توانید ، کمک هم می کنید ، زیرا از از دست دادن یک دوست می ترسید.

شما تقریباً همیشه علایق او را بر اساس علاقه خود بر منافع خود قرار می دهید.

و دوستی به دوستی غم انگیز تبدیل می شود.

وقتی دلبستگی وجود ندارد ، شما آزاد هستید ، از کمک به یک دوست خوشحال می شوید و در عین حال از خود و نیازهای خود آگاه هستید. و سپس هنگامی که دوستی از شما درخواست کمک می کند ، بسته به موقعیت ، می توانید کار خود را رها کرده و به کمک یک دوست بروید ، و در موقعیت های خاص صادقانه به او بگویید که "متأسفم دوست ، من می خواهم به شما کمک کنم ، اما در در حال حاضر من نمی توانم امور شما را به ضرر خودشان حل کنم."

و اجازه دهید این کمک ، زمان ، عمل یا چیز دیگری باشد - باید هماهنگ باشد.

و زمانی هماهنگ است که از روی عشق انجام شود.

یک دوست 400 دلار کافی برای جشن گرفتن تولد خود با سبک ندارد ، اما شما به این پول برای تغذیه همسر و فرزندان خود نیاز دارید.

و یک دوست مهم است ، اما خانواده شما نیز نباید گرسنه باشند.و حتی بیشتر از این ، پس از دادن آخرین پول به یک دوست برای سرگرمی - در بدهی برای مدت نامحدود ، نباید همه همسایگان را به دنبال وام بدوید ، زیرا فردا به چیزی نیاز دارید.

و در اینجا یک لحظه مهم است ، هنگامی که دوستی با اشک از شما می پرسد ، زیرا او مدتها در آرزوی خرید چیزی برای تولد خود بود ، اما اگر بتواند 400 دلار اضافه کند ، بسیار بهتر است. این نکته مهم این است که خود را از دست ندهید. اگر واقعاً می توانید وام بگیرید - بدون هیچ مشکلی ، اگر این مشکل بزرگی برای شما است - مستقیم و آشکارا به او بگویید.

نه ترس از نارضایتی های احتمالی او ، نه ترس از دست دادن دوستی ، نه ترس از تغییر نگرش نسبت به شما.

این امر زمانی امکان پذیر است که به او احترام بگذارید ، قدر او را بدانید - از روی عشق ، نه از روی محبت.

اما این دلبستگی از کجا نشأت می گیرد؟ ریشه هایش کجاست

عشق به شخص دیگر بدون عشق به خود غیرممکن است.

دلبستگی به دیگران ریشه در عدم دوست داشتن خود دارد. و هرچه بیشتر باشد ، محبت بیشتر است.

و در اینجا پارادوکس ، در سطح عمیق وجود دارد: به طوری که رابطه ما با پدر / مادر ، با یک زن محبوب ، با دوستان ، بستگان ، همکاران ، آشنایان خوب - برای هماهنگی … شما باید آنها را رها کنید. به خاطر آنها ، به عشق خودت.

با رها کردن آنها ، ما به آنها آزادی می دهیم و بنابراین آزادی را به خود باز می گردانیم.

و هرچه آزادی بیشتری داشته باشیم - هرچه روح ما بیشتر شاد شود ، حالات شادی بیشتری داریم.

در سطح خارجی ، شاید ، در ابتدا ، اقوام ، آشنایان ، دوستان ، فرزندان ، همسر محبوب ما درک نکنند ، اما در سطح عمیق همه چیز هماهنگ است.

وقتی منافع خودمان ، منافع خانواده و منافع خویشاوندان ، دوستان ، آشنایان را در نظر می گیریم - و شرایط را در چه زمانی و کجا و چگونه باید در اولویت قرار دهیم احساس می کنیم.

این انعطاف پذیری زمانی امکان پذیر است که از نظر داخلی آزاد باشیم. ما از باختن هراسی نداریم ، از منفی نگری منفی ، سوء تفاهم ، مشاجرات و عواقب دیگر نمی ترسیم. و وقتی شخصی در داخل آزاد می شود نمی ترسیم.

و هرچه شخص نزدیکتر باشد: این پسر ، برادر ، پدر ، مادر ، همسر ، دوست شما است - بیشتر آنها باید آزاد شوند.

زیرا دلبستگی بیش از حد به ضرر عشق بلافاصله کمک می کند ، اما دوستی را بیشتر از بین می برد.

کمک بیش از حد به بستگان به ضرر خانواده - همسر و فرزندان ، خانواده را از بین می برد.

برآورده شدن بیش از حد تمام خواسته های زن منجر به طلاق می شود.

ما باید بیاموزیم که با مردم در ارتباط باشیم بدون اینکه خودمان را از دست بدهیم. کمک به دیگران برای آزادی.

این منجر به کمک از روی میل می شود.

در یک رابطه ، نکته اصلی این است که خود را از دست ندهید.

بودن با یک دوست ، نه با او. بودن با خویشاوندان ، نه با آنها. اینکه با همسرت باشی نه با او.

و البته سخت ترین چیز برای ما نزدیکترین فرد ، زن ما است.

دوست داشتن او و در عین حال … رها کردن او.

و سپس راه ایجاد روابط شاد و تقویت آنها را در طول زمان طی خواهید کرد.

اما اگر در ابتدا ، در آغاز زندگی زناشویی ، "بهتر از شما می داند که چه چیزی درست است" ، باید دائماً خود را وفق دهید و خود را فدای نفعی کنید که احساس عشق شما به او اختصاص دارد. اگر شما خود را فدای عشق کرده اید ، پس او کسی را ندارد که بیشتر دوستش داشته باشد. اگر در عشق ورزیدن ، عزت نفس خود را از دست داده اید ، او به سادگی کسی را ندارد که به او احترام بگذارد.

و این همه ، زیرا شما خط عشق و محبت را از دست داده اید.

فکر می کنید کاری را از روی عشق انجام می دهید ، در روح خود احساس بیماری می کنید ، ناراضی هستید ، خود را متقاعد می کنید که این کار "ضروری" است یا "من نمی خواهم او را از دست بدهم" - در واقع شما در حال انجام این کار هستید این نه از روی عشق ، بلکه از روی محبت است.

و دلبستگی شما و همه چیز را در اطراف شما از بین می برد. شادی را از بین می برد. و اکنون شما به فردی وابسته هستید ، با او هستید - اما هر دو شما ناراضی هستید.

رها کردن به داخل یک فرد ، به تدریج پشت در داخل - و خارج تراز می شود.

در عمل ، معلوم می شود که تقریباً همیشه ، وقتی به نظر می رسد که چیزی را از دست می دهیم ، وقتی شخصی را در خود رها می کنیم ، ناگهان معلوم می شود که او در حال نزدیک شدن است.

مگر در موارد نادر. وقتی سعی می کنیم شخص "نه ما" را در کنار خود نگه داریم.

و ما آن را با محبت خود در کنار خود نگه می داریم تا بتوانیم چیزی را در درون خود پر کنیم.

اما در این صورت رها کردن شخص درون خود بسیار ضروری است.

از این گذشته ، برخی چیزها را هیچ کس نمی تواند به جز خود شخص دوباره پر کند.

در هر صورت ، نزدیکترین افراد باید آزاد شوند.

اگر شخصی "مال شما" است - اگر شما را ترک کند با شما خواهد بود - او هرگز مال شما نبود.

و وقتی با فردی که با او هستیم - محبت کمتر و عشق بیشتر - با هم خوشبخت تر می شوید!

توصیه شده: