دختران بزرگسال پدران درگذشته (فوت شده)

تصویری: دختران بزرگسال پدران درگذشته (فوت شده)

تصویری: دختران بزرگسال پدران درگذشته (فوت شده)
تصویری: فوری _اکبر خرمدین پدر بابک خرمدین درگذشت _اکبر خرمدین قا.تل دختر و پسر و دامادش فوت کرد علت فوت اکبر 2024, ممکن است
دختران بزرگسال پدران درگذشته (فوت شده)
دختران بزرگسال پدران درگذشته (فوت شده)
Anonim

امروز زود بیدار شدم. خیلی زود!

نوعی سودای غیرقابل توضیح در روح من وجود دارد.

و به نظر می رسد همه چیز مرتب است. حیوانات خانگی سالم هستند. کارها انجام می شود. کار در حال انجام است. به زودی یک سفر کاری خارجی و تعطیلات کوتاه برنامه ریزی شده است.

اوضاع خوب است! پس چرا اینقدر بد است؟ چرا یک احساس نامشخص تنهایی و کم رنگی در روح شما وجود دارد ، آنقدر قوی که می خواهید یا گریه کنید یا فریاد بکشید؟ یا بهتر بگوییم همزمان گریه و فریاد کنیم.

- AAAAA!

- لعنتی چیه؟ با من حرف بزن!

و در پاسخ….؟

سکوت. و فقط پرندگان در بیرون پنجره جیک می زنند. بله ، اتومبیل ها روی آسفالت خش خش می کنند.

- AAAAA! با من حرف بزن …. پدر!

خیلی چیزا دارم که بهت بگم! چه چیزی را با شما به اشتراک بگذارم. چه چیزی از شما بخواهم. سرانجام لاف زدن بله بله! دقیقاً برای لاف زدن! و من می دانم که شما به من افتخار خواهید کرد. موفقیت های من ، دیپلم ، کار من. ما دوباره با شما بحث می کنیم و یکدیگر را با نام و نام خانوادگی صدا می زنیم. همیشه اینطور بوده است ، فاصله گرفتن ، جدا شدن از راه دور - "شما ، ولادیمیر آلکسیویچ …" ، - "شما ، اولگا ولادیمیروونا …" ، تا از موضع یک فرد آزرده بارب های سوزاننده بر زبان نیاورید. کودک.

_

خیلی زود رفتی من آنقدر جوان بودم ، آنقدر ساده لوحانه بیهوده و کینه توز که حتی وقت نداشتم به تو بگویم که چقدر به تو نیاز دارم و عزیزم ، که دوستت دارم و دلتنگت هستم.

اکنون من پنجاه ساله هستم ، به بسیاری از مسائل حتی در سن شما نگاه می کنم. پنجاه و چند ساله شما با گذراندن راه من ، نیم قرن طول کشید ، من همچنین می توانم از راه شما ، که اصلا آسان نیست ، قدردانی کنم.

یک کودک جنگی ، که هرگز پدرش را نمی شناسد که در سال 1943 قهرمانانه جان خود را از دست داد ، جایی در نزدیکی کونیگزبرگ. تنها چیزی که در حافظه من باقی می ماند نام و این واقعیت است که او یک هنرمند آینده دار بود. حتی عکس هم نبود. مادر زنی جوان ، زیبا و بیمار با مصرف است. او حتی نمی تواند یکبار دیگر شما را در آغوش بگیرد از ترس اینکه شما را مبتلا به سل کند.

جنگ تمام شد. ناپدری ظاهر شد. یک خواهر و برادر متولد شدند. ناپدری من نوشید و ترومپت نواخت. من زیاد بازی کردم. من زیاد نوشیدم. و وقتی مشروب می نوشید ، آنقدر ترسناک بود که مجبور شد در باغهای مجاور پنهان شود.

سپس یک مدرسه ، یک مدرسه رودخانه ، یک موسسه پزشکی وجود داشت. آشنایی ، عشق ، عروسی. تولد یک دختر - من. کار به عنوان جراح در بیمارستان روستایی. این دقیقاً همان جایی است که وجود دارد - "و یک خواننده ، و یک دروگر ، و یک بازیگر روی لوله".

مقصدی که مدتها در انتظارش بود برای شهری پر از فرصت ها ، شغل ، وسوسه ها و زنان. هنوز هم می شود! به یک جراح جوان - یک متخصص زنان ، وسوسه ها - زنان خودشان می آیند ، می پرسند ، می آورند.

بنابراین معلوم شد که با همسرم (مادرم) آتش از بین رفت ، آب برطرف شد و آنها روی لوله های مسی گیر کردند. ترومپت جریکو از شایعات و رسوایی ها مخرب شد.

آیا والدین فکر می کنند که کودکان در این همه نزاع بزرگسالان ، تقابل بین حق و باطل احساس می کنند؟ وقتی دنیای آشنا ، هرچند ایده آل ، اما به طور معمول پایدار آنها از بین نمی رود ، در روحهای کوچک چه می گذرد؟ وقتی مادران مجبور می شوند انتخاب کنند که با چه کسی هستید ، طرف کدام طرف هستید ، چه کسی را بیشتر دوست دارید؟

یک دختر خوب فقط موظف است او را دوست داشته باشد! سمت راست نیز از آن خود است! دیگران پذیرفته نمی شوند!

مانند بازی های جنگی کودکان:

- شما طرفدار قرمزها هستید یا سفیدها؟

- من طرفدار حقیقت هستم.

- خائن …

بنابراین مجبور شدم انتخاب کنم ، خودم را جدا کنم. با بازی های شخصی خود پیش بروید. و دیگر نه پاپ ، بلکه پدر. و در حال حاضر کلمات - "شما کپی پدر خود هستید" ستایش نیست ، بلکه ملامت است.

یک نوجوان برای اینکه نتواند همه این سرزنش ها را بشنود ، در خیابان های زیرزمین ، در جمع هم نوعان خود ، همسالان گناهکار بدون گناه ، به کتابها ، در خیالی از یک مکان دور ، فرار می کند. آیا می خواهید عوارض و آشوب های دوران نوجوانی را والدین عزیز داشته باشید؟ امضا کنید و دریافت کنید!

طلاق مهاجرت به شهری متفاوت. کار. دوباره عروسی ، دوباره طلاق ، دوباره کار.

البته ، ما ملاقات کردیم ، حتی به نحوی صحبت کردیم ، ارتباط برقرار کردیم ، فقط بیشتر و بیشتر "پدر و به نام - نام خانوادگی". فاصله باید رعایت شود ، در غیر این صورت - خائن! مادر مقدس است! خیانت به منافع مادر معادل خیانت به سرزمین مادری است.

کودک مجبور است در پیش بینی ناپذیری خلق و خوی "نگهبان قلب" دائماً مانور دهد ، اقدامات را پیش بینی کند ، یاد می گیرد که افکار را از روی صورت خود بخواند ، خواسته ها و نیازهای خود را عمیقا پنهان می کند. و از همه مهمتر ، او یاد می گیرد که منتظر بماند! صبر کنید وقتی فهمیدند ، صبر کنید وقتی می شنوند ، صبر کنید وقتی ستایش می کنند. آنها سرانجام می پذیرند که شما زنده هستید.

صبر و فداکاری ، آیا این فضیلت است؟!

حالا من به شدت شک دارم!

دایره در جایی که او متولد شده است بسته می شود.

آغاز دهه نود. دانش ، تجربه و سالها فعالیت پزشکی غیر ضروری به نظر می رسید. نه کار ، نه خانواده. کتابها ، گربه سرگردان و تنهایی وجود دارد.

جایی که او متولد شد ، در آنجا مفید نبود. فوت کرد.

و معلوم می شود که من هنوز منتظر هستم!

_

- با من حرف بزن بابا

در مورد چیزی صحبت کنید

تا نیمه شب پر ستاره تا خیلی

دوباره به من کودکی بده …

پدر جواب نمی دهد ، صحبت نمی کند و شما به دوران کودکی بر نمی گردید. از زمان تحقق این امر در روح ، هر از گاهی ، وجود خواهد داشت ، مالیخولیایی غیرقابل توضیح وجود دارد. اگرچه ، به نظر می رسد همه چیز مرتب است: خانه سالم است ، کارها در حال انجام است ، کار در حال انجام است.

صبح زود. سکوت در خانه حاکم است. فقط پرندگان بیرون پنجره جیک جیک می کنند و اتومبیل ها روی آسفالت خش خش می کنند.

توصیه شده: