محارم روانی در روابط والدین و فرزندان

فهرست مطالب:

تصویری: محارم روانی در روابط والدین و فرزندان

تصویری: محارم روانی در روابط والدین و فرزندان
تصویری: دکتر هلاکویی - چگونه با فرزندانمان رفتار کنیم تا از مشکلاتشان آگاه شویم 2024, ممکن است
محارم روانی در روابط والدین و فرزندان
محارم روانی در روابط والدین و فرزندان
Anonim

… روان همیشه از بدن استفاده می کند ،

برای برقراری ارتباط با چیزی

انتقال برخی اطلاعات و

بنابراین ، از اجرا جلوگیری کنید

رانندگی و خواسته های ممنوع

جویس مک دوگل "تئاترهای بدن"

این مقاله برگرفته از کتاب "داستانهای پری از نگاه یک روان درمانگر" است که با همکاری ناتالیا اولیفیروویچ تألیف شده و اخیراً توسط انتشارات Rech ، سن پترزبورگ منتشر شده است.

اظهارات مقدماتی

در این مقاله ، ما به داستان مشهور عامیانه روسی "شاهزاده قورباغه" روی آوردیم تا به نظر ما تصویری موفق از پیامدهای محارم روانی بین پدر و دختر باشد. ما مفهوم محارم روانی را به معنای وسیع به عنوان نقض فاحش مرزهای کودک توسط والدین (یا والدین) در نظر می گیریم که در اجبار ، تحمیل اراده آنها ، نادیده گرفتن نیازهای کودک ، جنسیت زودهنگام و غیره آشکار می شود. در انواع مختلف خشونت روانی تمرکز توجه ما همچنین بر پدیده های نقض مرزهای روانی است که در روابط مشابه در دو پدر و پسر بوجود می آید ، که در این داستان در رابطه بین پدر-پادشاه و پسرانش نیز ارائه شده است.

پیامدهای محارم روانی به اندازه آزار جسمی قابل توجه و دردناک نیست. علاوه بر این ، روان درمانگران اغلب با نتایج تأخیری چنین روابطی روبرو می شوند: ناتوانی زن در یافتن شریک مناسب ، ترس از تماس های جنسی ، اختلالات سلامت روحی و جسمی و غیره. بنابراین ، "در پس زمینه" اختلالات "خفیف" بیشتری وجود دارد: هیستریک ، مازوخیست ، افسرده ، روان تنی و غیره ، به دلیل محارم روانی بین پدر و دختر.

اجازه دهید به طور مختصر محتوای آن را به یاد آوریم. پادشاه تصمیم می گیرد با پسرانش ازدواج کند و آنها را به انتخاب عروس دعوت می کند. همسر بزرگتر دختر بویار ، همسر میانی دختر تاجر و کوچکترینشان قورباغه می گیرد. برادر کوچکتر ناراحت است ، اما قورباغه معلوم می شود که یک زن سوزن زن ، معشوقه و یک زیبایی است. ایوان تسارویچ پس از کشف این ویژگی ها در همسر قورباغه خود ، از ترس از دست دادن او ، پوست قورباغه را می سوزاند. با این حال ، این اقدام منجر به ناپدید شدن همسرش می شود ، در نتیجه شخصیت اصلی مجبور می شود او را از دست کوشچی جاوید ، پدری که دخترش را به قورباغه تبدیل کرده است ، آزاد کند.

جهان پدرسالار

این داستان از این نظر غیر معمول است که هیچ مادر مجردی در آن وجود ندارد. این داستان یک جهان پدرسالارانه را توصیف می کند که در آن دو شخصیت پدری وجود دارد - تزار ، پدر ایوان تسارویچ و کوشای جاودانه ، پدر واسیلیسا حکیم.

در خانواده ای با پدر ، مادر و فرزند ، این رابطه چند وجهی است و مملو از زمینه ها ، درگیری ها و موقعیت های مختلف است. کودک با واقعیتی روبرو می شود که در آن پدر و مادر وجود دارد. پدر پیوند مادر و فرزند را از بین می برد و از این طریق بر مرزهای جنسیت (مردان - زنان) و نسل ها (کودکان - بزرگسالان) و همچنین این واقعیت که کودک جنسیت بالغ ندارد تأکید می کند. با این حال ، گاهی اوقات به دلیل شرایط خاص (مرگ یا کم کاری مادر) ، کودک با پدر tet-a-tet می ماند.

دنیای پدر در جایی که مادر وجود ندارد چیست؟ ویژگی این وضعیت چیست ، جایی که دوگانگی لحظات مکمل "زن - مرد" ارائه نمی شود؟ ویژگی های این جهان ، قبل از هر چیز ، شامل ساختار سلسله مراتبی سفت و سخت روابط است. همه تابع پدر هستند و او برای همه تصمیم می گیرد.

هر پدر سر دنیای خودش است. در دستان یک پدر مستبد ، مقدار زیادی قدرت متمرکز است. این اوست که نظم ، نظام ارزشها ، سنتها را تعیین می کند ، مناسک را توسعه می دهد ، مرزهای سیستم خود را تعیین می کند. در این جهان هیچ جایی برای "زنانه" وجود ندارد - همدردی ، درک ، لطافت ، عشق. همه چیز تابع یک قانون است - کلام پدر. دیگری از طریق عملکردهای او ، که مصونیت ناپذیری جهان پدری را تضمین می کند ، درک می شود.

در این جهان ، جایی برای آزادی ، انتخاب ، نیازهای فردی وجود ندارد - همه چیز توسط پدر تصمیم می گیرد. در همان ابتدای داستان ، پادشاه پسران خود را به سوی خود فرا می خواند و به آنها می گوید:

- فرزندان عزیزم ، اکنون همه شما در یک سن هستید ، وقت آن است که به عروس ها فکر کنید!

- پدر ، برای چه کسی باید ازدواج کنیم؟

- و شما یک تیر می گیرید ، کمان های تنگ خود را بکشید و تیرها را در جهات مختلف پرتاب کنید. جایی که پیکان می افتد - آنجا و وو”.

توجه داشته باشید - هیچ کس از پسران نمی پرسد که آیا آنها آماده ازدواج هستند ، آیا می خواهند ازدواج کنند ، آیا عروسی در ذهن دارند یا خیر. پدر تزار خود زمان و روش پیدا کردن عروس را برای پسران خود انتخاب و تحمیل می کند.

برادران به حیاط وسیع پدری رفتند ، کمان های محکم خود را کشیدند و شلیک کردند.

برادر بزرگتر تیر را زد. یک تیر روی حیاط بویار افتاد و دختر بویار آن را بلند کرد.

برادر میانی یک تیر زد - یک تیر به طرف تاجر ثروتمند در حیاط پرواز کرد. دختر تاجر خود را بزرگ کرد.

ایوان تسارویچ یک تیر زد - تیر او مستقیماً به باتلاق باتلاقی پرواز کرد و قورباغه قورباغه آن را بلند کرد …"

نکته قابل توجه این است که پدر تفاوت سنی فرزندان را نادیده می گیرد. این یکی از نشانه های یک سیستم خانوادگی ناکارآمد است. پسر کوچک هنوز آماده ازدواج نیست. بنابراین ، روند یافتن عروس در یک افسانه را می توان در زمینه مقاومت پسر کوچکتر در برابر اراده پدر مشاهده کرد. از یک سو ، ایوان تسارویچ قادر به مقابله مستقیم با پدر خود نیست ، از سوی دیگر ، او آماده دفاع از موقعیت خود نیست. سازش بین خواسته خود و خودسری پدر در نتیجه ناموفق تجسم می یابد: هم تیر به مرداب می رود و هم عروس قورباغه است.

با این حال ، علیرغم مقاومت آشکار ایوان ، که در انتخاب شیء نامناسب برای ازدواج ابراز شده بود ، پدر وضعیت فعلی را نادیده می گیرد و خواستار تحقق اراده خود می شود: "ناله کنید ، هیچ کاری نمی توان کرد!". این مدرکی است بر سختی پدر و عدم انعطاف پذیری قوانین او.

ازدواج به معنای مرحله جدیدی در زندگی فرد است - مرحله بلوغ روانی و اجتماعی او. با این حال ، در افسانه ، پدر بزرگسالی رسمی و غیر رسمی پسران خود را به رسمیت نمی شناسد و محاکمات خود را ادامه می دهد.

روز بعد از عروسی ، پادشاه پسران خود را صدا کرد و گفت:

- خوب ، پسران عزیزم ، اکنون هر سه شما ازدواج کرده اید. می خواهم بدانم آیا همسران شما نحوه پخت نان را می دانند؟ بگذار تا صبح برایم یک نان بپزند."

بیایید به این واقعیت توجه کنیم که هیچ مردی ، به جز پدر ، حق رأی ندارد و تصمیم نمی گیرد. این تصویری از چنین پدیده ای از جهان مردسالار به عنوان یک سیستم سلسله مراتبی سفت و سخت روابط و فقدان آزادی برای کسانی است که در پایین نردبان سلسله مراتبی قرار دارند. تصمیم گیری توسط یک فرد ناگزیر منجر به بچه دار شدن افراد دیگر می شود: عدم ابتکار ، علاقه به زندگی ، تسلیم کامل و در نتیجه افسردگی.

پدر همچنان به سرکوب همه اطرافیان خود ادامه می دهد. به عنوان مثال ، او اصلاً برایش مهم نیست که عروس ها باید تمام شب کار کنند-آنها باید قوانین را بپذیرند و در یک سیستم هماهنگ که هرگونه انحراف از قوانین مجازات یا محکومیت عمومی می شود ، دندانه دار شوند و کامل شوند. ارسال تایید می شود

برادران بزرگتر نیز آمدند ، نان های خود را آوردند ، فقط آنها چیزی برای دیدن ندارند: نان دختر بویار سوخته بود ، تاجر - نان خام و کج بود.

تزار ابتدا نان را از شاهزاده بزرگ گرفت ، به آن نگاه کرد و دستور داد آن را به سگهای حیاط ببرند.

وسط را گرفت ، نگاه کرد و گفت:

- شما فقط به دلیل نیاز شدید چنین قرصی را خواهید خورد!

نوبت به ایوان تسارویچ رسید. شاه نانی از او گرفت و گفت:

- این نان فقط در تعطیلات بزرگ است!"

بنابراین ، پدر به عنوان فردی خودشیفته و بسیار طبقه بندی شده با دید سیاه و سفید به جهان توصیف می شود: نان را می توان "توسط سگها دور انداخت" (استهلاک) ، یا "برای تعطیلات بزرگ وجود دارد" (ایده آل سازی)

توجه داشته باشید که یک زن در جهان مردسالار برای زنده ماندن ، سازگاری و تأیید "نر آلفا" باید شجاع باشد.تنها از طریق پذیرش او می تواند "جای خوبی" در سیستم بگیرد ، زیرا مردان دیگر کاملاً وابسته به اراده و اختیارات پیر مرد هستند.

ویژگی های شخصی فرزند پدر پدرسالار

در خانواده ای با والدین سرسخت ، خودکامه و سرکوبگر ، کودک بیشتر اوقات ، همانطور که در بالا اشاره شد ، دارای شخصیت افسردگی می شود. تصویری از این در افسانه وضعیت بازگشت ایوان به خانه نزد همسر جوان خود قورباغه است.

ایوان تسارویچ ناراضی به اتاق خود بازگشت و سر خود را زیر شانه های یک شورش آویزان کرد.

- Kva -kva ، Ivan Tsarevich ، - قورباغه قورباغه می گوید ، - چرا اینقدر غمگین هستید؟ یا از پدرت حرف ناخوشایندی شنیدی؟

- چگونه می توانم غمگین نباشم! - ایوان تسارویچ پاسخ می دهد. - پدرم دستور داد که خودت تا صبح یک نان بپزی …"

N. McWilliams تأکید می کند که "افرادی که در حالت افسردگی هستند بیشتر تأثیر منفی خود را نه به دیگری ، بلکه به خودشان می رسانند" (N. McWilliams، p. 296). بنابراین ، تمام تجاوزگری ایوان به پدرش سرکوب شده و به تجاوز خودکار تبدیل می شود. مکانیسم های دفاعی غالب در افراد افسرده عبارتند از: نفوذ و چرخش علیه خود (بازاندیشی).

داستان دو گزینه برای توسعه فیلمنامه ارائه می دهد.

اولین مورد افسردگی است ، که با مثال از ساختار شخصیت و رفتار ایوان تسارویچ نشان داده شده است. وابستگی شدید وی به پدر به دلیل ترس از تجلی خویشتن خود با پیروی از مفاهیم "سمی" خود را نشان می دهد. پیامد چنین تربیت اقتدارگرا اینفانتیلیسم است ، زیرا ناتوانی فرد در بزرگ شدن و کسب آزادی و خودمختاری است. ماتریس رابطه ایوان با پدر نه تنها رفتار او را شکل می دهد ، بلکه طرز تفکر و فرایندهای احساسی او را نیز تعیین می کند. ایوان به دلیل اضطراب و ترس قادر به تفکر منطقی نیست و همیشه در اندوه است.

دومین نوع توسعه با تصویر شاهزاده قورباغه نشان داده شده است. این داستان به ندرت زندگی واسیلیسا را در خانه والدین توصیف می کند. ما فقط می دانیم که "واسیلیسا حکیم عاقل تر و خردمندتر از پدرش ، کوشچی جاودان است ، به دنیا آمد ، زیرا از او عصبانی بود و به او دستور داد تا سه سال قورباغه باشد." در اینجا ما دوباره با یک جهان نیمه پارسی روبرو هستیم که قوانین آن توسط دختری که آگاهانه (یا ناخودآگاه) با پدرش وارد رقابت شد ، نقض شد. جالب است که تأکید بر "سر" است - حوزه فکری ، بعد منطقی روابط. به نظر می رسد که معمولاً یک پدر باید به هوش دخترش افتخار کند. با این حال ، طبق طرح ، او آنقدر عصبانی است که او را از خانه بیرون می کند و نه تنها او را بیرون می کند ، بلکه او را به قورباغه تبدیل می کند. چه چیزی باعث تأثیر او می شود و منجر به چنین اقدام ظالمانه ای می شود؟ چرا دخترش را به قورباغه تبدیل می کند؟

طبق باورها و اسطوره های مختلف اسلاوی ، قورباغه زمانی زن بود. به نظر ما این انگیزه است که در افسانه تجزیه و تحلیل شده منعکس می شود. قورباغه اغلب ترسناک است. احترام ، احترام و ممنوعیت کشتن قورباغه ها در بین بسیاری از مردم با افسانه هایی همراه است که چنین اقدامی می تواند منجر به عواقب وحشتناکی شود - بیماری ، مرگ ، انتقام نیروهای طبیعت (خشکسالی ، برداشت بد ، و غیره). ابرقدرت های مختلف به قورباغه نسبت داده می شود: شفا دادن ، خوشبختی به خانه آوردن ، باران ، حفاظت از محصول و غیره.

از طرف دیگر ، قورباغه نفرت انگیز است ، در درجه اول به دلیل پوست مرطوب و ناهموار است. به همین دلیل است که به نظر ما ، پدر ، Koschey جاودانه ، واسیلیسا حکیم را به قورباغه تبدیل کرد. در جستجوی پاسخ به س "ال "چرا او این کار را کرد؟" ما را بر آن می دارد تا درباره ماهیت درگیری بین پدر و دختر گمانه زنی کنیم.

جالب است که "مرگ کوشچی در انتهای سوزن است ، آن سوزن در تخم مرغ است ، سپس تخم مرغ در اردک است ، آن اردک در خرگوش است ، آن خرگوش در جعبه جعلی است و آن تابوت بالای درخت بلوط قدیمی است. و آن بلوط در جنگلی انبوه رشد می کند. " کوشچی به دلایلی "سوزن" خود را در پوسته های زیادی پنهان می کند. به نظر می رسد که او به این ترتیب سعی می کند در برابر اغوا کردن دخترش مقاومت کند.معمولاً در زندگی واقعی ، پدر با بیداری زنانگی در دخترش روبرو می شود ، جنسیت به طور ناخودآگاه از نظر احساسی از او فاصله می گیرد. با این حال ، این اقدامات در روابط مورد بررسی به اندازه کافی م effectiveثر نیست ، و بنابراین مکانیسم های اضافی برای جلوگیری از نزدیک شدن مورد نیاز است. به این ترتیب در یک افسانه تبدیل یک دختر به یک قورباغه منزجر کننده است و این عمل را منطقی می کند: "واسیلیسا خردمند ، داناتر و عاقل تر از پدرش ، کوشچی جاوید ، به دنیا آمد ، زیرا از او عصبانی بود و به او دستور داد تا سه سال قورباغه باشی. " پایان نقل قول جالب است: "خوب ، کاری برای انجام دادن وجود ندارد ، کلمات نمی توانند مشکل را برطرف کنند" - آگاهی کمکی نمی کند ، گفتگوها به چیزی نمی انجامد ، هیجان باقی می ماند و تبدیل واسیلیسا به قورباغه نفرت انگیز تنها راه است برای اینکه کوشچی "سوزن" خود را از دخترش دور کند …

انزجار در روابط ، قبل از هر چیز ، عملکرد محدودیت ، بیزاری ، جدایی سوژه از شیء را انجام می دهد. در رایج ترین موارد ، انزجار نقض مرزها است. در فردی با حساسیت حفظ شده ، معمولاً وقتی مرزهای او نقض می شود ، پرخاشگری رخ می دهد که منجر به بازگرداندن آنها می شود.

شرایط بسیار دشوارتر است زمانی که انزجار در رابطه ای ایجاد شود که در آن عشق وجود دارد. و در اینجا نیز نقض مرزها را نشان می دهد ، اما موضوع با دو احساس دوسویه همزمان روبرو است - عشق و انزجار ، که هیچ یک از آنها را نمی توان به طور کامل بیان کرد. عشق اجازه تجاوز نمی دهد ، که انزجار را پنهان می کند ، و انزجار عشق را مسدود می کند. در چنین شرایطی ، روان درمانگر معمولاً با احساس یخ زده روبرو می شود ، که خود را در قالب یک علامت ، بیشتر اوقات یک روان تنی نشان می دهد. [نمیرینسکی]

بنابراین ، در مواجهه با پدیده توصیف شده - تبدیل واسیلیسا زیبا و باهوش به قورباغه - می توان فرض کرد که این اقدام توسط پدر انجام شده است تا بین خود و دختر اغوا کننده -اغوا کننده مرز ایجاد کند تا از این امر جلوگیری شود. وضعیت محارم به نظر می رسد که در این شرایط ، تنها راه دوری از دخترتان این است که او را به موجودی زننده ، زننده و زننده تبدیل کنید - یک قورباغه. در زندگی واقعی ، همانطور که قبلاً اشاره کردیم ، یک پدر می تواند دخترش را در سطح نمادین به "وزغ" تبدیل کند - در او فقط بد و زننده را متوجه شود ، با او به طعنه و تحقیر ارتباط برقرار کند ، تحقیر و بی ارزش کند. با این پدیده ، دختر اغلب با آغاز بزرگ شدن روبرو می شود. ما این پدیده را "جایگزینی" پدر می نامیم: تا همین اواخر ، پدری گرم ، دوست داشتنی و حساس در رابطه با دخترش "تبدیل به یک فرد پرخاشگر ، خشن و پرخاشگر می شد. اینها همه راه هایی برای جلوگیری از محارم است در حالی که به فرزند خود آسیب می رسانید. بدیهی است ، در چنین شرایط خطرناکی ، "بازتولید شهوانی" غیرممکن است: بدون تمایل به خواسته های او ، به هیچ وجه خیرخواهانه و حتی کمتر سخاوتمند ، پدر با بی ادبی دخترش را رد می کند و در او احساس (و حالت) حقارت ، بی فایده بودن را ایجاد می کند. و عدم جذابیت بیرونی پیامد وضعیت توصیف شده ، وضعیت کمبود دختر است: او همچنان به لطافت ، وابستگی عاطفی از طرف پدر نیاز دارد و بدون دریافت این (در واقعیت یا در یک فضای ذهنی نمادین) ، نمی تواند بزرگ شود و علامت را که نمادی از مرزها و نماد پیوند است نیز از بین ببرید.

دومین سناریوی ممکن برای توسعه رویدادها در وضعیت محارم فعلی ، تبدیل "به قورباغه" است که توسط خود دختر آغاز شده است (مانند ، برای مثال ، در افسانه "پوست الاغ"). اگر پدر با این وجود مرزها را زیر پا بگذارد ، خود دختر می تواند علامتی را ایجاد کند که باعث انزجار می شود - بیماری پوستی ، اضافه وزن ، بی اشتهایی … سپس ، با استفاده از این علامت ، دختر به پدر پیام می دهد: از من دور باش ، در غیر این صورت من: می توانم (با اگزما ، پسوریازیس) آلوده کنم ، باعث انزجار (با چاقی) شوم ، به زودی ناپدید می شوم ، شما را به طور کامل ترک خواهم کرد ، شاید به دنیایی دیگر (با بی اشتهایی) … با این وجود ، کودک مشتاق است پدری غایب و غفلت ، و این علامت راهی است برای برقراری ارتباط با او ، هرچند به قیمت خودآزاری.

بنابراین ، با پدری اقتدارگرا ، مرز شکن و اغوا کننده ، دختر می تواند دفاع را به گونه ای سازماندهی کند که پنهان شود ، از نظر جسمی از او فرار کرده و در عین حال از نظر روانی با او در ارتباط باشد. صرف نظر از این که در مورد محارم واقعی یا جنسیتی صحبت می کنیم ، چنین آسیب هایی اغلب (اما نه همیشه) منجر به شکل گیری شخصیت تجزیه ای می شود. ماهیت شخصیت جدا شده یا چندگانه وجود دو یا چند خود با ویژگی های متفاوت است. علت این اختلال آسیب ناشی از علل مختلف است ، اما بیشتر اوقات سوء استفاده جنسی است ، که در 97-98 cases موارد هنگام تشخیص این بیماری تشخیص داده می شود [پاتنام].

علامت به عنوان حفاظت

در افسانه ما با سه واسیلیسای اول ملاقات می کنیم. در اولین هیپوستاز ، او به عنوان یک دختر باهوش و زیبا ظاهر می شود. به عنوان مثال ، ظاهر او در جشن نشان دهنده این است: "کالسکه ای به سمت ایوان حرکت کرد و واسیلیسا حکیم از آنجا بیرون آمد - خود او مانند خورشید روشن می درخشد. همه از او تعجب می کنند ، او را تحسین می کنند ، نمی توانند از تعجب کلمات را بیان کنند. " با ظاهر واسیلیسا خردمند ، قهرمان با درجه فعالیت شدید متمایز می شود: او شب ها نان می پزد ، فرش می بافد ، خوش بینی خود را در شرایط بحرانی از دست نمی دهد. در واقع ، او همیشه در یک حالت فعال ، پرانرژی و حتی شیدایی است ، هنگام انجام درخواستها و وظایف ، به صورت تطبیقی عمل می کند ، یعنی به عنوان یک فرد کاملاً خودکفا عمل می کند.

به عنوان شاهزاده قورباغه ، قهرمان اساساً شوهرش را آرام می کند ، او را مانند یک کودک می خواباند ، ایوان تسارویچ را به همراه پدرش همراهی می کند ، او را در صحت برخی اقدامات متقاعد می کند … توجه داشته باشید که به عنوان یک قورباغه هم به معنای واقعی کلمه و هم به صورت تصویری کاهش می یابد: و کیفیت عملکردهای آن ، هویت آن در حال تغییر است. اگر در تصویر واسیلیسا فعال و پرانرژی باشد ، به عنوان قورباغه فقط از ایوان چیزی می خواهد یا سعی می کند او را آرام و دلداری دهد. می توان فرض کرد که در چنین وضعیتی است که ایوان همسر شیرخوار و نابالغ او را به عنوان شریک ایده آل مناسب می کند ، همانطور که ، اتفاقاً ، او برای شوهرش مناسب است. بنابراین ، به عنوان شاهزاده قورباغه ، قهرمان به شریکی نیاز دارد که موقعیت ، سرپناه و حداقل حفاظت را برای او فراهم کند.

پدیده گذار از واسیلیسا زیبا به قورباغه و عقب جالب توجه است. به نظر می رسد که واسیلیسا در وضعیت امنیتی ظاهر می شود. معمولاً شوهرش در این زمان خواب است یا غایب است. با این حال ، قهرمان با رویکرد شوهرش در قالب یک قورباغه ملاقات می کند. می توان فرض کرد که تنها بودن با یک مرد در قالب یک دختر زیبا برای او دشوار و ترسناک است - تجربه این تجربه در قالب یک قورباغه بسیار آسان تر است ، که هیچ کس به عنوان یک زن به آن دست نمی زند. پوست قورباغه از واسیلیسا در برابر نقض مرزها و توجه بیش از حد مردان محافظت می کند.

خود سوم به عنوان واسیلیسا بعد از سوختن ایوان از پوست قورباغه بوجود می آید. در واقع ، ایوان تسارویچ مرتکب آسیب های مکرر می شود: او با سوزاندن پوست خود ، بی رحمانه به فضای شخصی همسرش حمله می کند. به نظر می رسد برای ایوان برخورد غیرقابل تحملی با این واقعیت است که همسرش زنی زیبا ، آزاد ، شجاع و پرانرژی است. حمله مخرب به مرزهای همسر راهی برای مقابله با سردرگمی ، حسادت و پرخاشگری شما است. ایوان با همسرش مشورت نمی کند ، نمی پرسد آیا کاری که قرار است انجام دهد درست است - او مخفیانه ، مانند یک کودک ، یک لحظه وقت گذاشت و به خانه دوید. من پوست قورباغه را پیدا کردم و آن را روی آتش سوزاندم.

پوست هم نماد مرزها و هم مرز بین انسان و جهان است. ایوان ، پوست خود را می سوزاند ، مانند یک روان درمانگر ناتوان عمل می کند - سعی می کند مستقیماً با این علائم کار کند. با این حال ، همانطور که می دانید ، علامت همیشه عملکرد محافظتی دارد. پس از سوزاندن پوست ، که نمادی از حمله مستقیم به علامت است ، مشتری - واسیلیسا - کاملاً بی نظم و نامناسب است.او به شوهرش می گوید: "اوه ، ایوان تسارویچ ، چه کار کردی! اگر سه روز دیگر صبر می کردی ، من برای همیشه مال تو بودم. و اکنون ، خداحافظ ، مرا در سرزمین های دور ، دریاهای دور ، در پادشاهی سی گانه ، در حالت آفتابگردان ، در کوشچی جاودان جستجو کنید. وقتی سه جفت چکمه آهنی می پوشید ، وقتی سه نان آهنی می جوید - فقط در این صورت مرا پیدا خواهید کرد …"

جالب است که پس از این واسیلیسا در هیپوستاز سوم ظاهر می شود: "او به یک قو سفید تبدیل شد و از پنجره بیرون رفت." به نظر ما ، این دگرگونی نماد گذار واسیلیسا از سطح حفاظت روانی به یک روان پریشی است ، که با مفهوم شناخته شده خط دفاع دو سطحی توسط A. Mitscherlich مطابقت دارد. مطابق با این مفهوم ، فرایند روان تنی به ترتیب زیر توسعه می یابد:

  • در مرحله اول ، شخص سعی می کند با درگیری عمدتا با کمک وسایل روانی در سطح روانی اجتماعی (خط دفاعی روان رنجور) کنار بیاید:
  • استفاده از وسایل معمول تعامل اجتماعی (بین فردی) ؛
  • با کمک مکانیسم های محافظتی و راهکارهای مقابله ؛
  • از طریق علائم روان رنجوری و رشد شخصیت عصبی.
  • در مواردی که خط دفاعی اول (روان رنجور) کار نمی کند و فرد نمی تواند تنها با وسایل ذهنی کنار بیاید ، دفاع از رده دوم متصل می شود - جسمانی شدن (خط دفاعی روان تنی).
  • سومین خط دفاعی که توسط روانکاوان مدرن (O. Kernberg) معرفی شد ، زمانی عملی می شود که خط دوم (خط دفاعی روان تنی) کار نکند یا از بین برود. دفاع از رده سوم شکل گیری علائم روان پریشی است.

به نظر ما این واکنش روان پریشی واسیلیسا است که در افسانه با "خروج" قو سفید نماد می گیرد. پرنده "زمین گیر" نیست ، در تماس با واقعیتی متفاوت از یک شخص و حتی یک قورباغه است. از بین بردن رده دوم دفاع وظایف درمانگر را پیچیده می کند: اکنون او ، مانند ایوان ، باید "سه جفت چکمه آهنی بپوشد" ، "سه نان آهنی بخورد" … موقعیتهای روان درمانی واقعی منجر به شکست روان پریشی می شود. مراجعه کننده یا ظاهر شدن یک علامت جدی تر دیگر.

درمان به عنوان بازسازی کل خود

منصفانه است که گفته شود محارم روانی همیشه منجر به چنین پیامدهای آسیب زایی نمی شود. تعیین هرگونه اختلال توسط تعدادی از عوامل محیطی و درون فردی ، گزینه های زیادی را برای پاسخ به شرایط مشابه تعیین می کند. در درمان ، ما می توانیم هم با توجه به عملکرد مکانیسم های دفاعی بالغ تجربیات آسیب زای مراجعان و هم با روان پریشی ، با اختلال شخصیت چندگانه و حتی با تظاهرات روان پریشی "با موفقیت" استفاده کنیم.

نوع مشتریانی که درخواست کمک کردند ، براساس افسانه فوق ، توسط ما توصیف شده است ، واضح ترین علائم روانی را دارد: درد ، تغییرات بدنی ، اختلال عملکرد بدن و غیره. در یک موقعیت افسانه ای ، چنین علامتی ظاهر واسیلیسا زیبا است که به شکل قورباغه ظاهر می شود. این علامت است که عملکرد سیگنال را انجام می دهد ، بارزترین نشانگر اختلال شخصیت است. با این حال ، بسیاری از درمانگران این واقعیت را نادیده می گیرند که یک علامت نیز نشانگر ناراحتی سیستمیک است. اگر ما توجه خود را فقط بر روی علامت یا تظاهرات علامتی متمرکز کنیم ، از علل و شرایط وقوع آنها و همچنین کارکردهایی که آنها برای یک مشتری خاص انجام می دهند غفلت می کنیم.

در یک رابطه خاص ، یک علامت یک شکل تماس تبدیل شده و تغییر یافته است. این پدیده به ویژه در روابط شکسته والدین و فرزندان مشخص است ، جایی که هم عشق کودک به بزرگسال و هم داستان دراماتیک رابطه آنها ، مملو از عصبانیت ، گناه ، کینه ، شرم ، نیاز … تأیید جذابیت شهوانی او را دریافت نمی کند و اهمیت ، او خود را "در باتلاق" می یابد. اما اولین چیزی که توجه شما را به خود جلب می کند ، تجربیات واسیلیسا نیست ، نه رفتار او ، بلکه دقیقاً علامتی است که در افسانه از طریق تصویر یک قورباغه نفرت انگیز بیان شده است.

در درمان ، علائم بیمار معمولاً در خط مقدم برخورد اولیه قرار دارد. تجربیات ، احساسات ظاهر نمی شوند ، آنها در علامت "یخ می زنند". در عین حال ، هنر خاص درمانگر این است که زبان علامت را بشناسد ، بفهمد که تظاهرات علامتی چه علامتی را نشان می دهد ، و یک فرم کلامی مناسب برای آن پیدا کند ، "پیام خود را" رمزگشایی کند ، و فرصتی برای احساسات منجمد شده در علامت را نشان دهید.

بیایید دوباره به افسانه بازگردیم. اولین اقدام مستقل ایوان تسارویچ ، کودک و بدون فکر ، حمله سریع به یک علامت است ، پس از آن قورباغه بدون علامت پوست ، آسیب پذیر ، باز و مجروح باقی ماند. از آنجا که علامت عملکرد تماس را انجام می دهد ، تخریب سریع آن منجر به عدم امکان تماس می شود - با درمانگر ، تجربه گذشته ، موضوع مهم … این می تواند منجر به نابودی دفاع روان تنی و ظهور دفاع روان پریشی شود. تحقق آن منجر به غوطه ور شدن در تجربیات آسیب زا در زمانی می شود که مشتری هنوز منابع کافی برای زندگی مجدد و پردازش آنها را ندارد. در داستان تجزیه و تحلیل شده ، واسیلیسا در واقع "از شوهرش فرار می کند" و به پدرش و رابطه محارمی سابق خود باز می گردد. بدیهی است که اکنون برای "درمان" قهرمان ، به تلاش بیشتری نیاز است.

یک علامت ، همانطور که قبلاً اشاره کردیم ، نشانگر یک رابطه شکسته با یک شیء مهم است. پشت هر علامتی همیشه یک دیگری واقعی و تجربه یک رابطه ناموفق با او وجود دارد. بیشتر اوقات ، این دیگری شخصی است از حلقه افرادی که برای مشتری ارجاع می دهند. کار با یک علامت مستلزم گنجاندن آن در زمینه وسیع تری است - زمینه روابط بین فردی که در آن بوجود آمده است. توضیحات بیشتر با هدف شفاف سازی و تغییر رابطه با جسمی که در شکل گیری علامت شرکت کرده است ، انجام می شود: "شما آن را نپوشیده اید ، برداشتن آن به عهده شما نبوده است!" … در روان درمانی ، راه های مختلفی برای "ملاقات" با مشتری و ایجاد رابطه با چنین فرد دیگری وجود دارد: کار با صندلی خالی ، استفاده از اشیاء نمادین-جایگزین ها ، مونودراما ، سایکودراما ، تخیل … وظیفه درمانگر در این مرحله برای تحقق بخشیدن به تجربه آسیب زا قبلی و معنای جدید به آن است ، قرار دادن در زمینه ای متفاوت بر اساس اصل دوستی با محیط زیست آنچه برای مشتری اتفاق می افتد.

اولین تلاش های ایوان به عنوان روان درمانگر ، همانطور که قبلاً اشاره کردیم ، برای واسیلیسا ناکافی ، غیرحرفه ای و غیر اکولوژیکی بود. این یک نتیجه طبیعی در درمان است ، جایی که متخصص قصد دارد به سرعت "از شر علائم" خلاص شود. این علامت در یک رابطه خاص ظاهر شده است و تغییر آن فقط در یک رابطه می تواند رخ دهد ، به عنوان مثال ، با یک درمانگر یا با یک دوست حمایتی که حساس و درک کننده است. در رابطه درمانگر و مشتری ، همیشه نمی توان از اشتباهات به دلیل نیت خوب اجتناب کرد. ظهور هرچه بیشتر تکنیک ها ، تکنیک ها ، فن آوری های روان درمانی ، با هدف تأثیر سریع و "بهبود" ، اغلب توهم سهولت کار را با علائم توسط یک متخصص ایجاد می کند. درمانگر پس از مجذوب شدن و انجام یک اقدام تهاجمی فعال برای "از بین بردن" علامت ، اغلب با بدتر شدن وضعیت مراجعه کننده روبرو می شود. در چنین شرایطی ، مهم است که به اشتباهات خود پی ببرید و به نقطه ای که کار از آن شروع شده ، بازگردید. رشد مشتری در یک رابطه درمانی فرآیندی است که با بحران هایی در "نقاط گذار" همراه است. این تغییرات اغلب بر اساس یک پارادوکس است: پذیرش دیگری همانطور که هست ، و نه حمله به "کاستی" های او شرط تغییر او [بیسر] است. نمونه ای از رفتار ایوان است که برای همسرش مخرب بود. او با پذیرفتن آنچه هست ، سعی می کند واسیلیسا را با سوزاندن پوست قورباغه تغییر دهد ، که منجر به عواقب غم انگیزی می شود.با این حال ، درک اشتباهات منجر به این واقعیت شد که اقدامات بیشتر ایوان تسارویچ برای نجات همسرش از اسارت کوشچی م effectiveثر بود ، اگرچه ساده نیست. این در شرایط روان درمانی "غیر افسانه ای" کار با یک علامت قابل انتظار است.

آزمایشاتی که در داستان بوجود آمد شرایطی را برای بلوغ روانی ایوان ایجاد می کند. او اولین عمل واقعاً بزرگسالانه و مردانه را انجام می دهد - او برای نجات زن خود می رود. "ایوان تسارویچ در حال آفتاب گرفتن بود. او لباس پوشید ، تیر و کمان گرفت ، چکمه های آهنی پوشید ، سه نان آهنی در کیف پشتی خود گذاشت و به دنبال همسرش ، واسیلیسا خردمند رفت. " برای انجام این کار ، او مجبور بود زمان و تلاش زیادی را صرف کند و به حمایت دیگران متوسل شود. در داستان دستیارانی وجود دارند که بدون آنها کنار آمدن با این کار برای خود ایوان تسارویچ دشوار بود. درمانگر همچنین می تواند به عنوان اشیاء داخلی نمادین درمانگر در نظر گرفته شود که برای تغذیه با قدرت آنها باید با آنها ملاقات کند.

به نظر ما جالب ترین در این زمینه دیدار ایوان با بزرگتر است. بزرگتر نماد بخش عاقلانه داخلی ایوان است ، که به آن کمک می کند تا خود را از روابط وابسته به پدر نجات دهد و همسرش "واسیلیسا" را از دست پدرش بگیرد. این همان چیزی است که روان درمانگر برای کارهای پیچیده و ظریف نیاز دارد ، چه با علامت روان تنی و چه با پیامدهای سوء استفاده جنسی. تنها با به دست آوردن توانایی تبدیل شدن به "والدین برای خودم" ، درمانگر می تواند از رهایی بیمار از اسارت آسیب های والدین و عوامل داخلی حمایت کند.

بیایید به جنبه دیگری از داستان توجه کنیم ، که شامل نمونه ای از بزرگ شدن است ، نمونه ای از اینکه چگونه یک مرد تبدیل به یک مرد می شود. این مکانیسم روش عادی (مستقل) برای به دست آوردن هویت مردانه را نشان می دهد: از طریق انجام شاهکارها ، از طریق امکان یافتن پدر عاقل در خود … اگر این اتفاق نیفتد ، دو گزینه وجود دارد - یا ماندن وابسته به پدر واقعی خود ، یا ادامه مبارزه با او ، که مشخص کننده نتیجه وابسته متقابل است. در داستان افسانه ایوان گزینه سوم را انتخاب می کند - او تمام انرژی خود را نه برای روشن ساختن روابط با پدرش ، بلکه به رقیب نمادین خود - پدر همسرش واسیلیسا - هدایت می کند.

این کار ساده نیست - اقتدار پدر همسر بسیار زیاد است: "مدتهاست که او از طریق جنگلهای انبوه ، در باتلاق نارون باتلاقی راه خود را طی کرده و سرانجام به بلوط کوشچف آمده است. آن بلوط ایستاده است ، قسمت بالای آن در برابر ابرها قرار دارد ، ریشه های خود را برای صد ورس در زمین پهن کرده ، خورشید قرمز را با شاخه پوشانده است. " پدر قدرتمند ، عظیم و قریب به اتفاق لزوماً در واقعیت وجود ندارد ، بلکه در سطح نمادین است. بنابراین ، در یک افسانه ، ایوان تسارویچ باید نه تنها و نه چندان با یک شیء خارجی واقعی (پدر همسر) ، بلکه با تصویر داخلی ایده آل خود از پدر بجنگد. محارم روانشناختی یک رابطه پیچیده و وابسته به هم پیچیده بین پدر و دختر را تشکیل می دهد. و در اینجا یک مرد باید با یک کار دشوار روبرو شود - برنده شدن در رقابت پدر همسرش. کشتن کوشچی جاوید برای یک مرد به معنای کشتن یا جایگزین کردن و در حالت ایده آل تصویری از پدر در قلب دختر است. در غیر این صورت ، او در خطر است و با پدرش "ازدواج" می کند ، و او - مرد ثانویه در زندگی او باشد.

اگر مردی بتواند همسرش را از قدرت پدرش دور کند ، این شانس واقعی است که برای او یک شخص واقعاً نزدیک و یک شوهر "تمام عیار" شود. برای انجام این کار ، او اغلب مجبور است "شاهکارهای" مختلفی را انجام دهد که با هدف "خروج" از اسارت رابطه قبلی با حداقل ضرر ، ایجاد تمایل به دیدن مردان دیگر و انتخاب آگاهانه او (و گاهی اوقات دیگری) به عنوان یک شریک مناسب. اگر مردی بتواند یک زن را از اسارت پدرش آزاد کند ، او انرژی و منابع لازم را برای ایجاد روابط با او در سطحی متفاوت و بالغ تر دارد: "ایوان تسارویچ ، تو موفق شدی من را پیدا کنی ، اکنون من در کل مال تو خواهم بود قرن!"چنین کلماتی شواهدی از آمادگی یک زن برای سرمایه گذاری در روابط بدون فرار از تماسهای مخرب قبلی ، روان پریشی ، روان پریشی و سایر روشهای غیرمولد برای سازماندهی زندگی است.

برای یک زن ، وضعیت تجزیه و تحلیل نیز آسان نیست. او باید توسط شوهر آینده اش "افسون شود" ، اقدامات مردانه او (در افسانه ، اینها سوء استفاده های ایوان است) ، و همچنین خیانت نمادین به پدرش انجام دهد. فقط چنین نتیجه ای از رویدادها به احیای یکپارچگی او ، "آزادی" او به عنوان یک زن ، ملاقات با هویت زنانه وی کمک می کند و فرصتی برای تماس ها و ملاقات های جدید با مردان دیگر ایجاد می کند.

در زمینه درمانی ، این به معنای تحقق خرد درمانگر است ، سفری آرام در تاریخ مراجعه کننده به روان درمانی ، شناسایی "مخاطب" علامت ، ایجاد ارتباط با او در سطح نمادین به منظور آگاهی از احساسات و نیازها در این روابط مسدود می شوند. چنین داستانی می تواند دراماتیک ، پیچیده و گیج کننده ، مملو از درد ، شرم ، انزجار ، عشق و نفرت باشد. وظیفه درمانگر این است که مراجعه کننده را با دقت و با دقت در طول تاریخ تحولات خود ، از طریق "مرداب های باتلاقی" ، "جنگل های متراکم" ، به آزادی و هماهنگی درونی بیشتر راهنمایی کند. امتناع از حمله مستقیم به یک علامت شامل یک کار طولانی با تجزیه و تحلیل دقیق ، هر دو زمینه های مختلف رابطه با مشتری و راههای ایجاد ارتباط او است. یک راه حل خوب برای مراجعه کننده ، ساختن یک روایت جدید ، یک داستان جدید از زندگی او ، نگرش جدید مراجعه کننده به علامت ، نسبت به دیگری و خود به عنوان یک فرد منحصر به فرد متفاوت است.

برای افراد غیر مقیم ، می توان از طریق اینترنت با نویسنده مقاله مشورت کرد.

توصیه شده: