تواریخ جزیره سرگرمی

فهرست مطالب:

تصویری: تواریخ جزیره سرگرمی

تصویری: تواریخ جزیره سرگرمی
تصویری: مستند رازهای جزیره ی ایستر با دوبله فارسی 2024, ممکن است
تواریخ جزیره سرگرمی
تواریخ جزیره سرگرمی
Anonim

با بچه هایم ، وقتی بزرگ می شوند ، دوم ، سوم ، من اغلب کارتون می بینم. شاهکارهای استثنایی وجود دارد. بسیاری از آنها را در مقالات قبلی خود از نظر روانی تجزیه و تحلیل کرده ام.

همه افسانه های کارتونی ، اگرچه برای کودکان خلق شده اند ، اما دارای معنای عمیق و کودکانه هستند و در طول اجرای طرح به سطح استعاری جدی می رسند.

کاریکاتورها ، مانند افسانه ها ، باید نه با تجزیه و تحلیل سطحی آنچه گفته شد ، بلکه با درک عمیق معانی ، نفوذ به پرده های زیر متن درک شود. آنچه ما در واقع در دیالوگ های خود انجام می دهیم.

امروز می خواهم به یک کارتون معروف دیگر - "Dunno on the Moon" ، یا بهتر بگویم یک استعاره از این داستان کارتونی ، اشاره کنم. روشن می کنم.

بینندگان عزیز ، احتمالاً به خاطر می آورند که چگونه دانو ، با رسیدن به ماه ، موارد زیر را در مورد آن می آموزد: دیوانگان یک جزیره اسرارآمیز و بهشتی دارند ، جایی که زندگی سرشار از لذت ، لذت و شادی بی دغدغه است. رسیدن به آنجا شادی بزرگی است! ساکنان جزیره کار نمی کنند ، کار نمی کنند ، بلکه تمام روز بازی و استراحت می کنند. صدای خنده ای شاد و شاد از جزیره می پیچد. به نظر می رسد زندگی ساکنان جزیره اوج رویاها است! ولی! در روند توسعه طرح ، قهرمانان مبهوت حقیقت تلخ "گوشه بهشت" را می آموزند: یک زندگی بی دغدغه و بیکار ، سرشار از لذت و لذت ، مردم جزیره را به قوچ های سوزان و احمق - همه بدون استثنا - تبدیل می کند. کودکان در جزیره از طریق چنین استراتژی هایی به حیوان مطیعی تبدیل می شوند تا ذبح شوند … مسخ! استعاره ای سوراخ کننده!

با این وجود ، باید اعتراف کنید که این تمثیل خالی از دلالت های واقعی نیست. چقدر تأیید این موضوع من فقط چند نمونه شرطی می آورم. به اطراف خود نگاه کنید متوجه هزاران موجود زنده و واقعی خواهید شد …

داستان اول

زن چهل و سه ساله از پسرش شکایت می کند. "من تمام عمر از او پرستاری می کردم. بدون رد. او بهترین و بهترین ها را داشت: یک مهد کودک تجاری ، یک مدرسه معتبر منطقه ، سرگرمی ، محافل ، تئاترها و-و-و هیچ گونه تعهد و بار در اطراف خانه. بعلاوه - تضمین پذیرش در دانشگاه. و سپس - اخراج ناگوار. آنها مرا سرزنش نکردند: من آن را نکشیدم ، یاد می گیرم و دوباره انجام خواهم داد. اما نه ، سه سال می گذرد ، بازگرداندن تحصیل در دانشگاه غیرممکن است و او عادت به کار ندارد. اکنون زندگی او الکل و رایانه است. و من ، مانند قبل ، همیشه در نوسان کامل … خوب ، او چه چیزی کم داشت؟! کجا انداختند ؟! "…

داستان دوم

یک زن چهل و هفت ساله نیز درباره پسرش صحبت می کند. "در سن 20 سالگی ، پسرم عاشق بهشت بود. به گونه ای که مستقیماً "آههه!" من ازدواج کردم. دختران با والدین خود مستقر شدند. آنها ، پس از 4 ماه ، جوانان را به سر کار فرستادند. من اجازه ندادم! پسرم امید یک دانشگاه معتبر است. خوب ، و اگر او عاشق می شد ، چه می شود ، راه تا زمانی که او یاد نمی گیرد تحمل می شود - 5 سال … چرا کودک باید کار کند؟ عشق ارزشش را ندارد! به طور کلی ، آنها از دختر طلاق گرفتند. خانواده زنده نماند. بعدش چی شد؟ من یکی دیگر را پیدا کردم - شاد ، دلسوز: تغذیه می کند ، دوست دارد ، دوست دارد ، شبیه یک کودک کوچک است. مشکل چیه؟ چشم ها تار شده بود. همه جا خاکستری شد. خسته. حالم بهم خورد. او اولین مورد خود را به خاطر می آورد - می بینم. و او ، مانند او ، اکنون آزاد نیست ، ازدواج کرده است. آن موقع نباید این ازدواج را ناراحت می کردم. او به دنبال سهمی آسان ، سرنوشت کودک را خراب کرد. مرد ناراضی!"

داستان سوم

زن پنجاه ساله ، دوباره درباره پسرش. "تنها پسر. جانشین نام خانوادگی. امید یک خانواده بزرگ. شکننده ویژه. هیچ جا نمی تونستم کنار بیام چقدر مدارس تغییر کرده اند … همه جا و همه جا نجات یافته اند … من وارد موسسه نشده ام. من کار پیدا نکردم. ازدواج کردم ، طلاق گرفتم ، فرزندی نداشتم. جایی مناسب نبود … خودم را گم کردم. افسردگی گرفتم. روی قرص می نشیند. و غصه می خورد ، غصه می خورد. گویی از روی غصه دستانم را روی آن نگذاشته ام. اما چگونه آنها تلاش کردند ، چگونه از او مراقبت کردند … در هیچ چیزی امتناع وجود نداشت … یک شفقت ، یک ترحم …"

خواننده گرامی ، البته متوجه تمثیل با کارتون شده اید؟ محافظت بیش از حد ، نگرانی آسیب شناختی ، پرستش مادر فاسد کننده روح و عدم تعهد کامل ، راه رسیدن به نتایج قابل پیش بینی است. با این شیوه پرورش یافته ، کودکان خراب به طور طبیعی از بین می روند و به "بره" تبدیل می شوند …

چنین کودکانی چنین تربیت می شوند: شما سزاوار یک زندگی آسان و فوق العاده هستید. اگر چیزی باشد ، دیگران مقصر هستند! مدرسه ، کار ، همسران. غصه نخور پسر! جایگزین کنیم! درستش کنیم! بیایید آن را انجام دهیم! برای شما! شما! برای شما! …»

اینگونه است که مدارس ، موسسات ، مشاغل ، همسران تغییر می کنند و همه جا یک داستان وجود دارد: "ما داستانهای جدیدی پیدا خواهیم کرد!" تاکتیک های پرورش تسارکوف ، که همه مدیون او هستند و همه چیز ممکن است.

یک زندگی آسان ، دلپذیر ، یک زندگی آسان ، یک قدرت دلپذیر و حامی ، فرد را تغییر شکل می دهد ، و شخص را به موضوعی ضعیف و وابسته تبدیل می کند … و اگر بعداً یک مادر قوی جایگزین زن سرسختی که آموزش می دهد ، نجات می دهد و انتخاب می کند ، نشود. بالا - نوشتن - گم شده - همه آآآآ و اووو …

ایده درک این وضعیت ، نگاه عمیق تر به خود ، مسئولیت فعلی - در نهایت بزرگ شدن در چنین شرایطی به ذهن شرکت کنندگان نمی رسد …

توصیه شده: