خانه کارتها

فهرست مطالب:

تصویری: خانه کارتها

تصویری: خانه کارتها
تصویری: How to Create New Home Cards with Stephanie Barnard | Sizzix 2024, ممکن است
خانه کارتها
خانه کارتها
Anonim

فصل از کتاب I. Mlodik "House of Cards"

من نمونه هایی از رویارویی احتمالی را بر اساس رادیکال ها ارائه می کنم. امیدوارم عرف این مثالها را درک کرده باشید ، زیرا نه من و نه شما با رادیکالهای "خالص" ملاقات نخواهیم کرد. خوشبختانه ، افراد واقعی بسیار متنوع تر از هر مدل دیگری هستند. اما مدلها ، با ساده سازی ، گاهی اوقات به ساختار و درک چیزی کمک می کنند.

بیمار روانی

او معتقد است که اگر بر کسی قدرت باشد ، امنیت ، عشق و لذت وجود دارد. او در برابر اختلاف نظرها با عصبانیت ، تمایل به تحمیل دیدگاه خود ، تسلیم ، سرکوب ، ارعاب واکنش نشان می دهد. اختلافات شما با او تهدیدی برای خروج از نافرمانی است (به نظر می رسید که شما کاملاً اطاعت می کنید). در پاسخ - سرکوب ، ارعاب. انتقال مسئولیت همیشه به شخص دیگری است.

ما روبرو می شویم: با میل او به مجازات ، مهار ، تحقیر ، کنترل همه. با یک ایده؟ خارجی و با توهم او؟: وقتی قدرت و اطاعت نامحدود وجود داشته باشد ، او در امان خواهد بود.

ما آموزش می دهیم: احساس نیازهای خود (دیگران ، نه تنها امپراتوری) ، برخورد با ترس ، تشخیص آن ، حمایت و محافظت از خود ، احترام از جمله مرزها ، استفاده از زور و تجاوز برای ایجاد و پیشرفت ، و نه برای سرکوب دیگران ما همچنان به شما اعتماد و اعتماد را آموزش می دهیم.

ما پخش می کنیم (منظور من از پخش ، واژه های دقیقی نیست که من در پاسخ به اظهارات مشتری ارائه می دهم ، بلکه پیامهایی هستند که می توانند بر اساس تماس منحصر به فرد شما فرموله شده و در کلمات فردی پوشیده شوند):

لعنتی از چی حرف میزنی؟ (شما عصبانی هستید که من آنچه را که دوست دارید بشنوید نمی گویم ، اما به من مراجعه کردید و به عنوان یک متخصص در یک حوزه به من پول پرداخت کردید؟ و نظر کارشناسی من این است …)

همه مردم (کارمندان من ، همسرم و شما) احمق هستند و هر کاری دلشان می خواهد می کنند! (آیا همه ، از جمله من ، بر اساس ملاحظات خود عمل می کنند؟

فقط من می دانم چه چیزی بهتر است ، آنها هیچ ملاحظاتی ندارند؟! (این می تواند ترسناک باشد که جهان از کنترل شما خارج است ، و کسی می تواند قوی تر از شما شود ، و آنچه در خانواده شما بود دوباره بازتولید می شود ، بنابراین شما دوست دارید از همه آنها قوی تر و قوی تر باشید ، مانند اطاعت آنها)

من به شما پول می دهم و از شما می خواهم همانطور که گفتم عمل کنید. (در اینجا من صاحب دفتر هستم و قوانین من در اینجا آمده است. شما باید آنها را بپذیرید و به من اعتماد کنید. اگر اعتماد به من برای شما مشکل است ، بگذارید در این مورد صحبت کنیم.)

چرا باید از قوانین شما اطاعت کنم؟ (آیا شما آزاد هستید و اگر موافق نیستید همیشه می توانید بروید؟ قوانین من ضروری نیستند. شما مجبور نیستید آنها را با شادی بپذیرید. در کودکی ، جایی برای رفتن نداشتید ، نمی توانستید بروید؟

تقریباً یک نفرت انگیز و سوءتفاهم دائمی … (شما آنچه را که در اطراف شما اتفاق می افتد را دوست ندارید. نمی توانید بلافاصله کل جهان را تغییر دهید ، اما می توانید بر آنچه پیرامون شما را تحت تأثیر قرار داده است تأثیر بگذارید ، آنچه را که فکر می کنید ضروری است انجام دهید.)

اگر می توانستم ، این جایی است که من آنها را از قبل دارم ، و شما با آنها. (من با شما مخالف نیستم ، من برای خودم ، برای روند ما ، برای مفید و مثر بودن شما ، و از قدرت ، اعتقاد و مهارت کافی برخوردار هستم؟ برای انجام این کار).

نرگس

می خواهد ما را متقاعد کند که به دنبال خود "کامل" و دیگری باشیم. او متقاعد شده است که ایده آل وجود دارد و برای یافتن آن ارزش سرمایه گذاری دارد. او به تفاوت با مواد سمی واکنش نشان می دهد و در مقایسه با خودش یا اطرافیان خود را مسموم می کند. کاهش ارزش هنوز نجات مورد علاقه برای ارزشمند شناخته شدن است.

در این مرحله ، ما در حال حاضر در حال رویارویی هستیم: با تمایل او برای کاهش ارزش خود و شما ، با این ایده؟ "فقط نتیجه مهم است" (ما بیشتر و بیشتر زیبایی روند را نشان می دهیم) ، با یک ایده؟ "وقتی به همه چیز دست یافتم ، خوشحال خواهم شد" (بعید است ، اگر یاد نگیرم که از دستاوردهای خود قدردانی کنم) ، این چیزهای کوچک مهم نیستند (که شامل احساسات ، بدن ، رویدادها و غیره است) ، اظهار داشت که او در داخل خالی است. در حقیقت ، او هنوز همه چیز را که در درون خود می یابد بی ارزش می کند.و او سادگی و مشترکی را می یابد ، که هنوز نمی تواند آن را بپذیرد ، اما می خواهد چیزی منحصر به فرد و عالی پیدا کند. اما حتی اگر منحصر به فرد باشد ، اگر کوچک باشد ، ارزش آن کاهش می یابد.

ما آموزش می دهیم: روی خود تمرکز کنید ، خود و دیگران را بشناسید ، خواسته ها و نیازهای کوچک و به سختی قابل شنیدن را بی ارزش ننمایید ، دستاوردهای کوچک و بزرگ مناسب را در زمان حال داشته باشید ، به خود و افراد توجه کنید؟

پخش می کنیم:

شما یا کل روانشناسی شما چه کاری می توانید انجام دهید؟ بنابراین من آن را از یک مرد سخت گیر خواندم … (من می فهمم که شما عادت دارید همه را مقایسه و ارزش گذاری کنید ، اما من به اندازه کافی خوب هستم ، حتی اگر برای شما ایده آل نباشم.)

از من گذشته ای؟ یکبار اصلا نفهمید! اصلا اینطور نیست! (من به خودم اجازه می دهم اشتباه کنم ، و این از حرفه ای بودن من کم نمی کند ، زیرا من اشتباهات را بخشی از هر فرآیند زندگی می دانم و می دانم چگونه با آنها برخورد کنم.)

چه نوع ماشینی داری؟ (من بی ام و رانندگی نمی کنم ، پیاده روی می کنم و احساس نمی کنم که فردی شایسته یک رابطه خوب نیست.)

تا زمانی که چیزی عالی خلق نکرده باشید ، هیچکس نیستید و هیچکس به شما احتیاج ندارد. (بله ، جاه طلبی مهم است ، اما مهمتر از خود مردم نیست. بله ، نتایج مهم هستند ، اما روند نیز ارزشمند است.)

من را عذاب می دهد که او اینطور نیست (من اینطور نیستم؟) ، خوب ، شما می توانید کمی (باهوش تر ، سرگرم کننده تر ، تناسب اندام تر ، فعال تر و غیره) باشید (می توانید در بی جان و همه زنده به کمال برسید. همه چیز از نظر تعریف خوب است و نمی تواند ایده آل باشد ، با این تفاوت که بسیار ذهنی و کوتاه مدت است.)

من به شما گفتم ، به محض شکست پروژه ، هیچ کس به همه چیز نیاز نداشت ، همه در جایی ناپدید شدند. (بله ، احساس دوران کودکی شما: آنها فقط در صورت دستیابی به چیزی شما را دوست خواهند داشت. اما بسیاری از آنها آماده هستند که شما را دوست داشته باشند به شرطی که بتوانید به چنین عشق بی عارضه و ساده آنها اعتقاد داشته باشید.)

هیستروئید-نمایشی؟

او همه کارها را انجام می دهد تا جهان همچنان به دور خود بچرخد ، و اگر نه در اطراف او ، پس جالب نیست. او باید شما را مجذوب خود کند و دائماً جاذبه جاودانه خود را حفظ کند. شما همیشه باید توسط او لمس یا تحسین شوید ، در غیر این صورت او با درام واکنش نشان می دهد ، دستکاری ها ، تأثیرات ، بسته به شرایط.

مواجهه: با ایده؟ ، مهمترین چیز چیست - پیدا کردن کسی که درست و خوب است ، چه کسی؟ آیا او من را نجات می دهد ، همه چیز را توضیح می دهد ، با توهم روی قفسه ها می گذارد؟ قدرت تحمل کرد؟ بیرون برای اغوا شدن

ما آموزش می دهیم: قدرت ، عمق ، ساختار ، محتوا و نه فقط شکل خود را ببینید ، احساس کنید ، کشف کنید و مناسب آن باشید. به نظر نرسید ، بلکه باشید ، برای نشان دادن خود ، ماهیت خود و بازی نکردن ، تظاهر کنید. خود را برای همه چیز قدر بدانید ، نه فقط برای ظاهر و اندام زیبا.

پخش می کنیم:

چرا به پنج پیامی که دیشب برایت فرستادم جواب ندادی؟ (من معتقدم که شما می توانید با احساسات خود کنار بیایید ، صبح را تحمل کنید و همه را برای درمان به ارمغان بیاورید.)

بیایید حداقل یک بار نه در این دفتر عجیب ، بلکه در یک کافه ملاقات کنیم. (بله ، شما احتمالاً در یک کافه خوشایندتر خواهید بود ، اما موقعیت من به عنوان یک درمانگر این اجازه را نمی دهد و علاوه بر این ، من بعنوان یک درمانگر تأثیر کمتری خواهم داشت.)

می خواهم از نمایشگاه ، اجرا و غیره من دیدن کنید ، می خواهم نظر شما را در مورد کارهایم بدانم. (من به شما تبریک می گویم ، اما من نمی توانم با شما آواز بخوانم ، و به عنوان یک درمانگر برای من مهمتر است بدانم که شما در مورد موفقیت خود چه احساسی دارید.) (خروج) - من چیزی را به خاطر نمی آورم ، چه چیزی را باید به خاطر بسپارم؟ (همه چیزهایی که روان شما به آن احتیاج دارد ، شنیده و به خاطر آورده اید.)

من بدون تو نمی توانم زنده بمانم! چرا چنین چیزی دارید؟ طولانی؟ تعطیلات! (می توانید در حالی که من در تعطیلات هستم زنده بمانید ، حتی اگر برای شما نگران کننده باشد ، اما می توانید با مشکلات خود کنار بیایید ، تجربه دارید ، به نحوی قبل از من این کار را انجام دادید.)

تجزیه ای؟

آیا ثابت خواهد کرد که او بسیار "زنده" است و جدا شدن هیچ گونه معنایی ندارد ، آیا شیوه زندگی او یکسان است؟ طبیعی؟ و بهترین؟.. او به اختلافات ، اختلاف نظرها یا با بی حسی یا با تأثیر ناگهانی غیرقابل پیش بینی واکنش نشان می دهد ، که در آن صورت احساس گناه می کند.

در مواجهه با: با تمایل به بستن چشم های خود برای مدت طولانی برای تجزیه احساسات و تجربیات ، با قرار دادن احساسات خود در ما؟ با توجه به نیاز ما به بازی با دانش آنها؟ قطعات و به دیگری دست نزده است. با بی میلی آنها از اینکه از دوران کودکی خود را "متجاوز" ، "معتاد" یا "دیوانه" بدانند ، که حداقل تا حدی مجبور به تبدیل شدن به آنها شده بودند. با این فکر که آنها می توانند کاری انجام دهند که در کودکی آنچه اتفاق افتاده است (خشونت ، بیماری و غیره) اتفاق نیفتد. با ایده؟ در حقیقت؟ احساس گناه و شرمندگی برای آنچه اتفاق افتاده است.

ما آموزش می دهیم: توجه به خود و دیگران ، تجربه ، تصدیق شکاف و قطب بودن ، ارزش گذاری ارتباط ، گسترش خود و جهان (عدم مشاهده یک طرفه) ، مشاهده عزیزان در حجم و واقع گرایی ، یکپارچه. درماندگی و ناتوانی خود را برای کنار آمدن در دوران کودکی خود به هر شکل دیگری تشخیص دهید. به جای شرم و سرزنش ، شفقت خود را نشان دهید. پذیرش آن قسمتها؟ که والدین دارند؟

پخش می کنیم:

پدرم اغلب مادرم را کتک می زد ، اما اشکالی ندارد ، من به سرعت از این ترس نمی ترسم ، فقط به اتاقم رفتم و درب خانه را محکم کردم. (احتمالاً خیلی ترسیده اید و سالها پشت سر هم وحشتناک را تجربه کرده اید؟ استرس.) یکی یکی می گوید؟ داستانهای تحقیرآمیز وحشتناکی از دوران کودکی اش - "خوب ، یادآوری قدیمی چیزی نیست." (واضح است که شما نمی خواهید همه آن احساسات ناخوشایند را که در زیر اسلبهای قوی و؟

بله ، من فوق العاده بودم؟ پدر ، او من را خیلی دوست داشت ، لب هایم را محکم بوسید ، همه دوست پسرم را بغل کرد و ترساند. (این رفتار نامحرم نامیده می شود. سخت است که پدر خود را دوست داشته باشید و از کارهایی که با شما انجام می دهد متنفر باشید.)

آنقدر وحشتناک بود که نمی توانستم کاری در مورد آن انجام دهم ، انگار فلج شده بودم. (بله ، شما یک کودک بودید و قدرت و قدرت مقابله با یک فرد متجاوز بزرگسال را نداشتید ، به ویژه اگر پدر و مادر شما باشند.)

بله ، اما او خوب است؟ (برای شما دشوار است که از متجاوز خود عصبانی شوید و تجاوز را به گردن خود می اندازید ، اما این تقصیر او و مسئولیت او در قبال کارهایی است که او انجام داده است ، شما حق دارید از دست او عصبانی شوید.)

اسکیزوئید؟

او می تواند مدتها در مورد اهداف خصمانه جهان به طور کلی و شما به طور خاص ، از جمله در رابطه با آن متقاعد شود. او مطمئناً خود را باهوش تر از شما در نظر می گیرد و از درون از حماقت و ناتوانی شما در درک او به شدت شکایت می کند. و البته ، این روش درمان شما نیست.

مواجهه: با عدم تمایل به دیدن و اعتراف به خشم و ترس خود ، با تمایل به حفظ خشم خود؟ اسپاسم ، حتی جسمانی؟ ، به عنوان راهی برای کنترل "ورود" به بدن ، با عدم تمایل و ناتوانی آن در جستجوی مکان و حقوق خود ، که تنها پس از تصرف خود امکان پذیر است؟ خشم و احساسات آنها ، تأثیر می گذارد. با بی میلی برای تغییر "نه زندگی" نجات بخش برای زندگی ، برای تماس با ما و جهان.

ما به شما آموزش می دهیم: احساس کنید خود ، احساسات خود ، بدن ، به نقطه مقابل توجه کنید ، جهان را از نظر خصومت بررسی کنید ، عصبانیت خود را مناسب کنید ، در تماس فعال از خود دفاع کنید و از اجتناب خودداری کنید. برای نشان دادن این که جهان در سر او ، خیالات او چیده نشده است ، به تدریج منجر به این واقعیت می شود که این ترتیب جهان ممکن است او را تهدید نکند.

پخش می کنیم:

من خودم همه چیز را می فهمم. (درک عالی است ، اما گاهی اوقات مهم است که چیزی را احساس کنید و زندگی کنید.) - من هیچ احساسی ندارم. (شما کنترل و سرکوب آنها را آموخته اید ، اما این بدان معنا نیست که آنها آنجا نیستند ، فقط احساس آنها برای شما دشوار است.)

من چمه؟ این ساعت در حال رخ دادن است ، اصلا مهم نیست. (هر چیزی که احساس می کنید برای من مهم است ، کوچکترین سیگنال از بدن شما ، و نه فقط آنچه شما فکر می کنید.)

جهان خصمانه و تهدید آمیز است. (آیا جهان متفاوت است؟ ، گاهی اوقات تهدید آمیز است ، و گاهی اوقات ممکن است کسی در آن باشد که به شما کمک کند.)

من عادت کرده ام که فقط به خودم تکیه کنم ، به کمک کسی احتیاج ندارم. (این یک مهارت عالی است ، اما می توانید از آن بسیار خسته شوید ، و گاهی اوقات فقط قدرت آن را ندارید یا نمی دانید چگونه.)

شما از من راضی نیستید ، در حال بارگیری هستید. (در محیط شما ، شما معمولاً خوشحال نبودید ، اما من خوشحالم ، و علاوه بر این ، من احساس نمی کنم که شما به من سنگینی می کنید ، من تعجب می کنم.)

به محض اینکه با من برای شما مشکل می شود ، من را بیرون می کنید و کسی را راحت تر و خوشگل تر می برید. (اینطور نیست ، این مکان متعلق به شماست.)

معتاد شفاهی؟

آیا در خدمت جهان زندگی می کند و منفعلانه منتظر ظهور دهنده است؟ ارقام ، پاداش ، "تغذیه" برای خدمات.

مقابله: با رفتارهای منفعلانه و پرخاشگرانه ، با توهمات انتظار (من خودم این کار را نمی کنم-به هر حال کسی ظاهر می شود و همه چیز به نوعی تغییر می کند) ، با یک ایده؟ آیا نیازهای خود را رها می کند؟ با مهارت عالی در انتظار و امید به دیگری ، با رفتارهای دستکاری کننده ، انتظارات از دیگران و نارضایتی به جای تماس؟ تجاوز

ما می آموزیم: آیا می توان ناامیدی برآوردن نیازها را تحمل کرد؟ بدون تسلیم شدن از آنها ؛ به خود تکیه کنید ، آشکارا و واضح بپرسید ؛ حرکت از حالت منفعل؟ فعال شدن؟ موقعیت و بیان احساسات

پخش می کنیم:

از کسی بخواهید این کار را برای من انجام دهد.(در حالی که باور آن برای شما دشوار است ، اما خودتان می توانید این کار را انجام دهید.)

اگر چنین است ، من اکنون چیزی نمی خواهم. (این بعید است ، شما فقط به سختی می توانید بر این واقعیت غلبه کنید که نمی توانید دقیقاً به آنچه می خواهید برسید و تا آنجا که می خواهید.)

بستگان ، دوستان و شما همیشه باید آنجا باشید و از من حمایت کنید ، در غیر این صورت شما نزدیک نیستید. (مردم نمی توانند و نباید همیشه در دسترس شما باشند ، آنها هنوز زندگی خود را دارند و شما می توانید حداقل گاهی اوقات سعی کنید به تنهایی با آن کنار بیایید.)

اگر من قبلاً افراد نزدیکی دارم؟ ، سپس من او را با تمام قدرت نگه می دارم. (جای تعجب نیست که او به سرعت شروع به فرار می کند ؛ شما اعتقاد ندارید که رها کردن شما را قوی تر و آزادتر می کند زیرا شما یک انتخاب را ارائه می دهید.)

فقط دیگران؟ می تواند به من گرما و عشق دهد (شما می توانید برای خود یک فرد دوست داشتنی شوید ، خودتان را بپذیرید ، اگر در نزدیکی شما عزیزی وجود ندارد از خود حمایت کنید.)

انتظار یک استراتژی خوب است. (در حالی که انتظار می کشید ، زندگی نمی کنید ، انتظار شما را به طور کامل از بین می برد؟ - یک ساعت ، و تمام نیروی شما صرف امید می شود و نه برای ساختن آنچه می خواهید.)

مازوخیست؟

معتاد؟ نعوظ را تحمل می کند؟ آیا در شأن ، شناسایی است؟ صبر و ایثار با توانایی انسان بودن بدون نشان دادن؟ مرزهای آنها با دیگران و از این همه انجام می شود؟ سادیست های او ، او را مجبور به رنج و تحمل می کند.

مقابله: با ایده؟ در مورد مجازات بعدی برای رنج ، با انتظارات دستکاری کننده از مراقبت از او ، با منفعل خود؟ خشونت آمیز؟ با تنبیه و تحمیل خود ، با اخلاق خود-این انتظار که همه اطرافیان نیز باید یکسان باشند ("همه به خاطر دیگران") ، با یک توهم؟ برتری اخلاقی او برای رنج و شکیبایی ، با علم "دقیق" او به اینکه چه کسی خوب است و چه کسی بد است؟.

ما آموزش می دهیم: "سادیست" خود را در داخل خود ببینیم ، خود را مستقیماً نشان دهیم و از خود مراقبت کنیم ، به "من نیاز دارم" ، از مرزها و اموال خود محافظت کنیم ، اراده را برگردانیم ، آن را بر زندگی برای خودمان متمرکز کنیم ، امکان دریافت دیگران ، علاوه بر رنج ، لذت؟.

پخش می کنیم:

من باید مراقب عزیزانم باشم. (البته ، این مهم است ، اما چه کسی از شما مراقبت می کند؟)

لذت خطرناک است و برای آن مجازات می شود. (لذت طبیعی ، بیولوژیکی و روانی است).

اگر خوب باشم ، هیچ کس را اذیت نخواهم کرد و چیزی نخواهم ، آنگاه همه مرا دوست خواهند داشت و سپاسگزار خواهند بود. (شما نادیده گرفته می شوید و مشارکت شما مسلم تلقی می شود.)

اگر دائماً خود را از چیزی محروم کنم و کمی رنج ببرم ، پاداشی برای من در نظر گرفته می شود. (شما بیماری و احتمالاً مرگ زودرس خواهید داشت ، اما احساس خوبی خواهید داشت ، احساس غرور خواهید کرد.)

آیا من خیلی مهربان هستم؟ ، به همه کمک می کنم. (آیا این را از شما خواسته اند؟ یا این کار را برای خودتان انجام می دهید تا احساس بهتری داشته باشید؟)

کنترل؟

مبارزه با هرج و مرج ، بی اعتمادی؟ در سراسر جهان ، متمایل؟ به انتظارات فاجعه بار ، بیش از حد و اغلب بی اثر در پیشگیری از همه چیزهایی که بدون زندگی اتفاق می افتد سرمایه گذاری شده است؟ در حال حاضر ، شلوغ؟ مشتاق ؟.

مواجهه: با توهم؟ که بدون کنترل ، یک فاجعه اجتناب ناپذیر است. آیا همه ، از جمله او ، باید کل آن را تجربه کنند؟ شرمندگی برای نقص ، زیرا خطرناک است ؛ با سیستم؟ مجازات؟ و رفع شود؟ داخل و خارج ؛ با این توهم؟ که کنترل دیگری برای او نعمت است ؛ با این ایده؟ که اگر همه چیز را به خوبی آماده کنید ، همه چیز قابل پیش بینی است. با همان شیوه زندگی ، همیشه خود را برای اتفاق بد آماده می کند.

ما آموزش می دهیم: به خود و دیگران اعتماد کنید ، از منابع و محدودیت های خود استفاده کنید و منابع دیگران را نیز ببینید ، ببینید که چگونه او و دیگران می توانند با آن کنار بیایند ، حتی اگر اتفاقی ناگهانی رخ داده باشد و توانایی مقابله را بیاموزید ، به جای آن از قدرت واقعی استفاده کنید کنترل ؛ ما تمرکز را به خود باز می گردانیم ، حق عمل و عکس العمل را برمی گردانیم.

پخش می کنیم:

من باید همه را کنترل کنم. (اگرچه این اضطراب شما را برطرف می کند ، اما بسیار خسته کننده است و علاوه بر این ، شما هنوز نمی توانید همه چیز را کنترل کنید ، مهم نیست که چقدر آن را بخواهید.)

اگر به آن فکر نکنم ، آن را کنترل نکنم ، آن وقت یک فاجعه برگشت ناپذیر رخ می دهد. (غیرقابل پیش بینی بودن برای شما بسیار غیرقابل تحمل است ، اما گاهی اوقات پیش بینی همه چیز حتی برای شما غیرممکن است.)

اما می توانم با تفکر بیشتر آماده شوم. (اگر انرژی خود را صرف تفکر و پیش بینی نکنید ، باید با توجه به شرایط ، متناسب با شرایط عمل کنید ؟؛ ظاهراً این برای شما بسیار ترسناک است ، اما اغلب م moreثرتر است.)

بدون مشارکت من ، زن و شوهر بلافاصله به ورطه می روند. (خوب ، شاید آنها چند اشتباه را مرتکب شوند ، اما به سرعت از آنها یاد می گیرند ، ممکن است بدون شما به خوبی کنار بیایند ، اما شاید این خبر خوبی برای شما نباشد.)

به من تکلیف بدهید ، باید خودم را به طور مثرتری اصلاح کنم. (خوب ، من می خواهم ، زیرا شما بدون این بسیار مضطرب هستید. اما بیایید یاد بگیریم که به روان شما اعتماد کنیم ، که کار می کند ، حتی اگر شما آن را کنترل نکنید.)

اگر من تغییر نمی کنم چرا به اینجا می آیم؟ (می خواهید ، اما مطابق برنامه ای که توسط شما یا من نوشته شده است؟)

بنابراین به نظر شما نیازی به کنترل هیچ چیز و هیچکس چیست؟ (نه ، چرا ، فقط گاهی اوقات می توانید به جای کنترل مداوم قدرت را اعمال کنید. کنترل یک پیش بینی قوی و تلاشی برای کنترل جهان است ، که همیشه نمی خواهد توسط شما کنترل شود ، و قدرت شیوه عمل شما است؟)

کلمات "آموزش" و "پخش" در این متن به معنای لغو ذهنیت مشتری نیست ، آنها فقط گسترش اندکی از دنیای وی فراتر از معمول است. آیا این همان "و … و …" است که ما به او ارائه می دهیم و در مرحله رویارویی همه چیز مستقیمتر است ، به عنوان بخشی از واقعیت ، که وجود دارد ، اگرچه آن را به صورت ذهنی لغو نمی کند؟ واقعیت

بنابراین ، به تدریج به وضعیت "ما با هم هستیم" می پردازیم ، که درک و استفاده از آن برای مشتری های مرزی در ابتدا بسیار دشوار است ، زیرا برای بسیاری از آنها در ابتدا محکم نگه داشتن آنها بسیار مهم است. چشم انداز. فقط به تدریج می تواند قبول کند: "واقعیت شما ، واقعیت من و بسیاری دیگر وجود دارد. شما باید به نحوی در این شرایط زندگی کنید."

به رسمیت شناختن "نگهبان مرزبانی" که درمان با هم انجام می شود ، یک نقطه عطف بزرگ در راه ما است. این در واقع یک انتقال از بی اعتمادی و چک است ، از "من به شما می گویم و همه چیز را خودم یک ساعت پخش می کنم و شما اینجا می نشینید …" یا "خوب ، من آمده ام ، از قبل با من رفتار کنید … "به" آنچه شما می گویید ، به آگاهی من از آنچه در حال رخ دادن است کمک می کند ، اصلاحاتی را ایجاد می کند ، درک من از خود را گسترش می دهد. " به احساس ایجاد مشترک ، روند ، متقابل؟ مشارکت در روند باز کردن "فرش زنده" مشتری در مقابل چشمان ما ، ایجاد حال او؟ بودن در کدام؟ ما به طور فزاینده ای نقش یک شاهد و سرپرست معتمد را بر عهده داریم.

توصیه شده: