2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
"همدردی یا ترحم؟"
ایرینا ، 34 ساله. او 6 سال است که ازدواج کرده است.
درخواست روان درمانی: "من ناراضی هستم ، احساس بدی دارم! خوب ، من چه غلطی می کنم؟!"
مشتری شروع می کند:
"می دانید ، من به شما عصبانی شدم و 2 هفته ناراحت شدم! و به طور کلی ، شما به عنوان یک روان درمانگر مرا درک نمی کردید …"
من در مورد چنین چیز دردناکی به شما گفتم! درباره زندگی شوهرش! و اکنون برای او بسیار سخت است ، خیلی سخت است. او کل خانواده ما را تأمین می کند ، و ما دو نفر هستیم! من و یک بچه! من به نوزاد غذا می دهم ، می گذارم ، بازی می کنم ، برای همه آشپزی می کنم ، مهد کودک را ترتیب می دهم ، به بیمارستان می روم ، با پسرم قدم می زنم ، شستشو می دهم ، سکته می کنم ، از همه مراقبت می کنم ، سگ را بیرون می آورم ، گربه گهور را تمیز می کنم ، آن را بشویید ، آن را برای مادر بپوشید من به او کمک خواهم کرد (اگرچه او را دوست ندارم).
و من به شوهرم نگاه می کنم ، می فهمم ، برای او متاسفم! و او با رئیس مشکل دارد ، و به دست آوردن پول دشوار است ، و او همه اینها را می کشد و حقوق کمی است. و زمان آن هم اکنون است. و ، تغییر شغل یا شغل … خوب ، می دانید ، این مشکل است و ممکن است او نتواند کنار بیاید و حتی بیشتر خسته خواهد شد. و زمان ، به او می گویم ، اکنون دشوار است. کنار هم می نشینم ، دلم می سوزد ، لکه اش را پاک می کنم ، به پیشانی پیشانی اش می کوبم.
و ، می دانید ، با حیله گری ، من پول قرض می گیرم و آن را برای یک آپارتمان عمومی ، برای شورت برای کودک ، و چه محصولاتی گران هستند در حال حاضر! من برای همه آنها غذاهای خوشمزه می خرید ، می نشینم ، به آنها نگاه می کنم و خوشحال می شوم! به خودت ؟! نه! برای چی؟؟ من صبور خواهم بود.
و ، می دانید ، شوهرم همیشه از سر کار به خانه می آید ، پشت کامپیوتر می نشیند و من می فهمم.. من خسته ام ، کجا باید از فرزندش مراقبت کند یا به من کمک کند؟! بگذار استراحت کند.
و برای یک دوست ، همه چیز در زندگی شخصی او خوب پیش نمی رود. همیشه برای کمک عجله دارید! پس انداز می کنم! شوهرش او را می زند و به او پول نمی دهد! اگرچه فرزندی وجود ندارد ، اما او نمی تواند برود. مدام با او آشتی می کند.
من می نشینم ، گریه می کنم و این چه زندگی است! متاسفم برای همه..:(روان درمانگر وارد گفتگو می شود:
می دانی ، من هم برای … شوهرت متاسفم!
-حقیقت؟! - ایرینا با رضایت می پرسد.
حقیقت! چرا؟! - او به من لبخند شیرینی می زند:)
-چون کنارش هستی !!! من فکر می کنم و شما رابطه جنسی ندارید.. و پیسیا در 38 سالگی بد است و با غم و اندوه به زمین نگاه می کند؟!
-از کجا می دانی؟! در حال حاضر با عدم پنهان کردن پرخاشگری ، او از من می پرسد؟!
-چون اخته در جریان است. عواقب معمول برای خودشان. در مورد شما ، طبیعی است!) من لبخند می زنم.
شما ، همانطور که من می بینم ، همه چیز را اداره می کنید. با تمسخر جواب می دهم. چنین قهرمان-نجات دهنده ایرینا دارک! شما چیزی دارید که برای آن متاسف باشید. اما شما به همسرتان اعتقاد ندارید ، او را تحقیر می کنید ، بنابراین شادی در زندگی اتفاق نمی افتد! اگرچه او از اعمال "خوب" و "قهرمانانه" شما بسیار استفاده می کند.
- تحقیر می کنم؟ باور نمیکنم؟ - با چشمانی باز باز تکرار کرد..
آره! پاسخ این است … شما برای او متاسف هستید ، به عنوان یک کودک کوچک یا به عنوان یک فرد بدون فحش ، بدون پاها و سر!
😯 ترحم تحقیر است. فکر می کنید دیگری بدون شما نمی تواند کنار بیاید! به خودت نرس! بهش فکر نمیکنم! انجام نخواهد داد! و خودش موهای چتری اش را شانه نمی کند!
اما هر یک از ما فردی جداگانه هستیم! و این شخص حق دارد در زندگی خود اشتباه کند ، دست یابد ، و مسئولیت واقعیت خود را بر عهده دارد. چه کار می کنی؟
مبدل شوید ، آنچه را که متعلق به شما نیست بپذیرید. شما خود و قدرت خود را تحت تجربه دیگران قرار می دهید. شوهر ، دوست دختر و غیره
و با ترحم خود هرگونه جلوه ای را برای کشتن به دیگران از بین می برید.
-من نمی فهمم! او جیغ زد.
ادامه توضیح میدم..
می دانید ، وقتی کودک راه رفتن را یاد می گیرد ، همیشه زمین می خورد.
Pبببببببببببببببببببببببببببخت قار ق به قید او ، بفهمی ، فریاد بزنی و از هر طرف شروع به بیمه کنی.
ndو همدلی زمانی است که کوچک را می بوسید ، می بوسید ، لبخند می زنید و از نحوه شکل گیری شخصیت و نحوه برداشتن اولین قدم های فرزندتان خوشحال می شوید ، در حالی که ، البته ، شما هر کبودی را احساس می کنید. آنها حمایت کردند ، لمس کردند و رفتند تا کار خود را انجام دهند!
خب اضافه میکنم..
و شما درگیر دیگران هستید ، زیرا برخورد با خود بسیار ترسناک است.. و حل سوالات شما بسیار دشوار است ، و احساس دلسوزی نسبت به خود بسیار عجیب است. اما این یک داستان دیگر است!
"می دانید ، من از شما عصبانی شدم و 2 هفته ناراحت شدم! و به طور کلی ، شما به عنوان یک روان درمانگر مرا درک نمی کردید."
…… و اکنون ، متشکرم! من تفاوت بین ترحم و همدلی را درک کردم.و بله! شوهر من شروع به درآمد بیشتر کرد ، با این حال ، مسئولیت بیشتری دارد! و او مقابله می کند!:) و من شروع به همدردی با خودم و مراقبت بیشتر از خودم کردم!:) و بنابراین … همه چیز برای ما بهتر می شود ؛) ❤
نام و دیالوگ بسیار تغییر کرده است. و چند عبارت اصطلاحی اضافه کرد:)
(ج) اوکسانا هولود.
توصیه شده:
ابراز همدردی. رحم و شفقت - دلسوزی. یکدلی. کجاست و شما کجا؟
از افراد نزدیک ما ، ما منتظر همدردی در لحظه ای ناخوشایند برای ما وقتی ما آزرده ، تحقیر و توهین می شدیم ، ما همدلی می خواهیم برای سهیم شدن در غم از دست دادن ، ما منتظر دلسوزی . اگر رنج خود را با دیگران به اشتراک بگذارید ، طبق قوانین حساب ، آن کاهش می یابد ، شانس بیشتری برای کنار آمدن با غم و اندوه وجود دارد.
سوء استفاده کنندگان ، قربانیان ، امدادگران کدام یک از موارد زیر باعث ترحم ، همدردی ، تمایل به کمک می شود؟
س questionال عجیبی ، ممکن است اکنون در فکر باشید. اما در واقع ، سوال من خیلی عجیب نیست. چرا یک فرد سوء استفاده کننده (ستمگر) می شود؟ بله ، زیرا ترس و اضطراب زیادی در فضای ذهنی او وجود دارد ، که در واقع هنگامی که خود قربانی شد ظاهر شد ، که تنها تصمیم درست برای او ، آگاهانه نیست.
در مورد همدردی چگونه با یک فرد ناراحت به درستی همدلی کنیم
من ، مانند هر یک از ما ، گاهی در مناسبت های مختلف بسیار ناراحت می شوم. گاهی دلیل آن برای دیگران روشن و آشکار است. و گاهی اوقات ، آنطور که می گویند فقط جمع می شود. و من ، در حالت اختلال عاطفی ، قبل از هر چیز یک چیز بسیار ساده می خواهم - همدردی.
عشق از روی ترحم
وقتی هنوز دانش آموز بودم ، فقط برای صحبت "مادام العمر" نزد معلمم می آمدم. در مورد عشق و خانواده ، به نوعی واقعاً نمی خواستم با مادرم صحبت کنم ، زیرا در آن زمان ، در پانزده سالگی من ، از توانایی او و پدرم برای دوست داشتن و رابطه با یکدیگر و با او بسیار ناامید شدم.
درباره عشق و ترحم - ارزش صداقت در روان درمانی: موردی از تمرین
P. ، دختر جوان 25 ساله ، به عنوان کارمند دولت کار می کند ، ازدواج نکرده است ، فرزندی ندارد. او با شکایت از درگیری هایی که در کار او و با عزیزانش بوجود می آید ، شکایت کرد. علیرغم این واقعیت که او نیاز به مراقبت ، توجه ، گرما داشت ، در زندگی او نقص شدید آنها را احساس کرد .