چگونه به هدف خود برسید

تصویری: چگونه به هدف خود برسید

تصویری: چگونه به هدف خود برسید
تصویری: با این شیوه زودتر به هدف خود برسید| عبدالله شمس| موفقیت|Abdullah Shams| Goals 2024, آوریل
چگونه به هدف خود برسید
چگونه به هدف خود برسید
Anonim

تصادفاً با یک گورو انگیزشی دیگر به کانال ضربه بزنید. برای من 15 دقیقه طول کشید ، اما تا آخر عمر تجربیات خود را دریافت کردم. اجازه دهید به صورت رایگان به طور خلاصه به شما بگویم که بر چه چیزی تمرکز کنید و از کجا شروع کنید. زیرا به خدا ، من از مزخرفاتی که به قیمت هواپیما به مصرف کنندگان فروخته می شود شرمنده هستم.

مهمترین مهارت یادگیری گوش دادن به خود است. عجیب است وقتی مردم به دنبال پاسخ هایی هستند - بالاخره ، هیچ کس بهتر از خود نمی داند که شما چه می خواهید ، می دانید چگونه ، می ترسید ، از چه چیزی رنج می برید و آنچه شما با اشتیاق میل دارید. این واقعیت که گذراندن تمام مراحل با مربی یا روانشناس آسان تر است ، حتی مورد بحث قرار نمی گیرد. نکته این است که منابع و دانش اصلی در شماست. آنها داخل هستند نه بیرون. و روی خودت هم کار کن ، برای خودت. هیچ قرص جادویی یا شیوه عرفانی وجود ندارد. یک منطق آهنین از یک پروژه تجاری وجود دارد که با درک ویژگی های روانی یک شخص ضرب می شود. مربی فقط می تواند راهنمایی کند ، س questionsال بپرسد ، انگیزه ایجاد کند. اما این یک فرد کاملاً معمولی است که نمی تواند ذهن ها را بخواند ، استعداد آینده نگری را ندارد و به طور کلی این واقعیت وجود ندارد که شما از شما باهوش تر هستید.

برای ساده تر شدن ، مربیان به عنوان قوانین در یکی از سه حالت آمده اند:

1) شما می دانید که چه می خواهید و باید در ساختن برنامه ای برای رسیدن به آنجا کمک کنید.

2) شما نمی دانید چه می خواهید ، اما نقاط قوت و ضعف خود را درک می کنید.

3) شما چیزی نمی خواهید ، چیزی نمی دانید و عموما گیج هستید.

در گزینه اول ، شما یک هدف دارید ، اما هیچ وسیله ای ندارید. در مورد دوم ، وسایلی وجود دارد ، اما غایتی ندارد. در مورد سوم ، شما باید گره را باز کنید تا هر دو را پیدا کنید. به نظر می رسد اولین گزینه ساده ترین است. با این حال ، اغلب در روند بحث ، اصل "بدانید من چه می خواهم" آنقدر تکامل می یابد که شخص شگفت زده می شود. بنابراین ترجیح می دهم با "ممیزی" در هر سه سناریو شروع کنم.

در بازاریابی ، مفهوم تجزیه و تحلیل SWOT وجود دارد - در واقع ، این یک روش برنامه ریزی استراتژیک است که نه تنها برای یک تجارت ، بلکه برای یک فرد نیز عالی است. این یک ارزیابی جامع از عوامل داخلی (نقاط قوت - نقاط قوت ، ضعف ها - ضعف ها) و عوامل بیرونی (فرصت ها - فرصت ها و تهدیدها - تهدیدها) است که بر تعیین هدف تأثیر می گذارد و راه های دستیابی به آن را تعیین می کند.

یک سوال منطقی که بسیاری را نگران می کند: چگونه یک مربی می تواند همه این موارد را درباره من بداند؟ و چگونه فردی که از واقعیت های حرفه من دور است می تواند توصیه کند؟ پاسخ به هیچ وجه نیست. تمام این کارها توسط شما انجام می شود - به عنوان فردی که هم خود را می شناسد و هم ویژگی های زمینه فعالیت خود را می شناسد. حتی اگر به نظر می رسد که پنجه دارید ، باور کنید اینطور نیست. گاهی اوقات مشتری واقعاً گیج می شود ، به خود و واقعیت پیرامونش شک دارد ، اصرار دارد که چیزی نمی داند ، به خاطر نمی آورد و نمی فهمد. یک جوجه تیغی مستقیم در مه - بغل کنید و گریه کنید. و وظیفه یک متخصص صالح این است که فرایند مصاحبه را به گونه ای بسازد که دانش پنهان را از مشتری "بیرون بکشد" ، به درک زمینه تخصص یا راههای توسعه کمک کند اگر دانش موجود به طور عینی فاقد آن باشد.

نه مربی و نه روانشناس چیزی را توصیه نمی کنند. این متخصصان فقط از الگوریتم های اساسی آگاهی دارند و می دانند چگونه آنها را به نفع خود اعمال کنند. منابع واقعی ، دانش و فرصت ها همیشه در اختیار شما هستند. و این شما هستید که باید ممیزی دانش و تجربیات خود را انجام دهید ، تجزیه و تحلیل مقایسه ای بازار و رقبا را جستجو کنید ، به دنبال راههای توسعه باشید و با مدارس تماس بگیرید و دوره های جدید را فرا بگیرید.

اگرچه انصافاً ، نمی توانم توجه داشته باشم که علاوه بر مربیان انگیزشی "جهانی" ، متخصصانی در زمینه ای محدود وجود دارند. به عنوان مثال ، من دارای مدرک کارشناسی ارشد ارتباطات و روابط عمومی به علاوه MBA در بازاریابی و تجارت بین المللی هستم. بنابراین من کاملاً قادر به صحبت کردن با زبان مشتری در این زمینه ها هستم. متخصصان توسعه شغلی وجود دارند که می توانند برخی از کارها را برای شما انجام دهند: رزومه خود را بازنویسی کرده و مشخصات خود را به لینکدین تبدیل کنید و آن را برای شکارچیان رقابتی و جذاب کنید. متخصصان امور مالی ، نام تجاری ، دیجیتال و غیره وجود دارند.من نامی نمی آورم - همه آنها را می شناسید. و کسانی که زمان ، میل یا انگیزه کافی ندارند ، اما پول دارند ، ممکن است وظیفه خود را برون سپاری کنند.

بنابراین آنچه مهم است قبل از تعیین هدف بدانید؟

ابتدا باید درک کنید که چه مهارتی را می خواهید به عنوان پایه در نظر بگیرید. شما کی هستید؟ تولید کننده (نویسنده ، هنرمند ، نجار ، برنامه نویس) ، واسطه ای که مهارتها یا اموال دیگران را می فروشد (مجری تور ، مسکن ، کارگر آموزش ، شکارچی سرپرست) ، یک متخصص در یک زمینه خاص (سرمایه دار ، روانشناس ، مشاور) یا کارمند عمومی که برای آن کار می کند استخدام (مدیر ، بازاریاب ، حسابدار). بسته به این ، اقدامات بعدی خود را برای رسیدن به هدف انتخاب شده انجام می دهید.

به عنوان مثال ، یک تولید کننده به دنبال طاقچه ای است که بتواند پتانسیل خود را برآورده کند. این واسطه به دنبال تولید کننده خواهد بود و یک الگوریتم ارتقاء ایجاد می کند که می تواند محصول را به سطح جدیدی برساند. این متخصص در توسعه مهارت های حرفه ای خود و ارتقاء نام تجاری شخصی خود سرمایه گذاری می کند و دانش خود را به عنوان منحصر به فرد معرفی می کند. مدیر میانی برای گسترش دامنه مهارت ها ، ایجاد پایگاه مشتری و ایجاد ارتباطات مفید (شبکه سازی) به منظور پوشش بازارهای مختلف و افزایش رقابت پذیری آنها تلاش خواهد کرد.

همچنین ، مهم است که بفهمید این هدف برای شما چیست. چه چیزی می خواهید؟ شهرت ، پول ، شناخت ، احترام ، قدردانی؟ انتخاب زمینه فعالیت و پروژه ها به این بستگی دارد: شرکتی ، اجتماعی ، خیریه؟ در حالت ایده آل ، هر فرایندی باید لذت بخش باشد. با توجه به اینکه کار حداقل 50 درصد از زمان ما را می گیرد ، مورد علاقه شادی است. و مهم است که بیاموزید که چگونه یک زمینه فعالیت را نه تنها برای مهارت های خود ، بلکه برای خواسته های خود نیز انتخاب کنید. اگر شما یک جوکر و روح شرکت هستید ، برای شما سخت خواهد بود که تمام روز را تنها بنشینید و تدارکات حمل و نقل را در یک برنامه کامپیوتری تهیه کنید. اگر در آرامش و سکوت بهتر عمل کنید ، در یک دفتر پر سر و صدا و بدون پارتیشن ، جایی که رئیس از یک روروک مخصوص بچه ها استفاده می کند ، مشکل خواهید داشت. اگر عاشق لباس های تجاری و مذاکرات اداری هستید ، دوست ندارید از راه دور کار کنید. و اگر پرفروش ترین نسخه را با لباس خواب خود در شب بنویسید ، مهلت های روزانه و مقالات سفارشی زندگی شما را جهنم می کند.

اگر شما اصلاً چیزی نمی دانید و نمی دانید چگونه - بله ، این نیز به دلیل سن اتفاق می افتد و به دلایل دیگر - ارزش آن را دارد که کارهایی را که می خواهید انجام دهید ، به عنوان مبنایی در نظر بگیرید. و در طول مسیر ، تعیین کنید که چقدر به تلاش (پول ، آموزش و غیره) نیاز دارید. اگر جوان هستید ، تقریباً می توانید هر راهی را انتخاب کنید. اگر سن شما بالاتر است ، توصیه می شود مهارت های موجود خود را بررسی کنید ، نقاط مورد علاقه خود را پیدا کرده و مسیری را که نیاز به کمترین تلاش دارد ، مشخص کنید.

به عنوان مثال ، اگر می خواهم برنامه نویس شوم ، باید با تجربه و تحصیلاتم از ابتدا یاد بگیرم. امکان پذیر است ، اما پس از 40 سال دشوار است و چندان جذاب نیست. اما می توان به راحتی از مهارت های من در زمینه های بازاریابی ، منابع انسانی ، تبلیغات ، روابط عمومی ، آموزش و حتی ادبیات استفاده کرد. تنها چیزی که نیاز دارید یک ارتقاء کوچک و چند دوره تقویتی است.

فرض کنید شما یک "متخصص" مشروط هستید - صاحب برخی دانش و مهارتهای محدود ، در تلاش برای ثروت و شهرت. این یک فرمول عالی است ، اما هنوز هدف آن مشخص نشده است. هدف مشخص تر است. به عنوان مثال ، در یک سال مربی شرکتی در شرکت X شوید و درآمد Y. داشته باشید یا در عرض 6 ماه 1 میلیون مشترک در Youtube دریافت کنید. این مهم است که نه تنها درک کنید "شما کی هستید" (SWOT) و "چرا به این نیاز دارید" (خواسته / نیاز تحقق یافته) ، بلکه این است که دقیقاً برای چه چیزی تلاش می کنید (نتیجه) و چه زود می خواهید آنجا باشید (خط زمانی) یعنی یک نتیجه خاص باید با یک چارچوب زمانی مشخص برنامه ریزی شود.

و نکته حیاتی دیگر: از تغییر اهداف و اجزای آنها نترسید. گاهی اوقات باید متوقف شوید و به اطراف خود نگاه کنید.و اگر متوجه شدید که در مسیر اشتباهی حرکت می کنید و نمی خواهید این کار را انجام دهید ، با خیال راحت برگردید. شرایطی وجود دارد که "از دست دادن" به معنی "برنده شدن" است. کاملاً محتمل است که در روند حرکت ، توقف نهایی شما متوسط باشد و تمرکز جهانی ، برای مثال ، از "ثروت" به "شهرت" یا "نفوذ" تغییر کند. به عنوان مثال ، این امر جاه طلبی های سیاسی ای را نشان می دهد که در میان نمایندگان تجاری موفق ظاهر می شود. پزشکان به مدیران مراجعه می کنند ، آرایشگران سالن های خود را باز می کنند و روزنامه نگاران و فیلمنامه نویسان کار آزاد را ترجیح می دهند. اهداف - آنها "زنده" هستند - و با شما تغییر می کنند. رکود در این مورد برابر با ثبات نیست. بقا کسی است که می داند چگونه در زمان خود را وفق دهد.

برای پیشروی در بین نوع خود ، نه تنها آگاهی از منحصر به فرد بودن خود ، بلکه توانایی فروش آن نیز مهم است. هر فروشنده مبتدی می داند که "هل دادن" بی تاثیر است و شما باید نه تنها یک محصول یا خدمات ، بلکه وسیله ای برای حل مشکل مشتری بفروشید. علاوه بر این ، اگر مشتری به هیچ وجه از مشکل خود آگاه نباشد ، باید روشن شود.

اهرام متعدد گوروهای متوسط بر اساس این اصل ساده ساخته شده اند. یک فرد در منطقه ای از آسایش و اندوه زندگی می کند ، شما نمی دانید ، تا زمانی که ناگهان بشنود که او اشتباه زندگی می کند. کسی آن را کنار می گذارد و ادامه می دهد ، و یک نفر ناگهان متوقف می شود و می فهمد که در واقع ، واقعیت موجود او را تحت فشار قرار می دهد ، او باید فوراً به جایی برود و کاری انجام دهد. و استاد راهنما با توصیه او همان جا است. و بالاخره ، در بیشتر موارد یک فرد چنین روشنفکر گوش می دهد و فکر می کند: "اوه ، خوب ، اینها چیزهای بدیهی است ، به طور جدی؟" و در اطراف او هزاران نفر دست می زنند ، پای خود را می زنند و افکار هوشمندانه ای را یادداشت می کنند. نمی خواهد ، شما فکر خواهید کرد که این با آنها نیست ، اما با شما است که چیزی اشتباه است.

در واقع ، البته همه چیز چنین است. و این اصل بسیار عالی عمل می کند. شما فقط باید از آن برای مقصود مورد نظر خود استفاده کنید ، نه فروش هوا و چیزهای غیر قابل باور ، بلکه دانش و مهارتهای واقعی خود ، که واقعاً ارزش دارند. اگر مشخصات شما بیش از حد گسترده است ، منطقی است که یک تخصص باریک تر را انتخاب کنید. اگر به چیزی علاقه دارید ، با تبدیل سرگرمی خود به یک تخصص ، این علاقه را شروع کنید. اگر به نظر می رسد که همه آن را از قبل می دانند ، به این فکر کنید که چگونه می توانید اطلاعات را به گونه ای ارائه دهید که با رنگ های جدید برق بزند. هیچ موقعیت ناامیدکننده ای وجود ندارد - تنبلی و ترس وجود دارد که شما را از حرکت به جلو باز می دارد. ناراحتی طبیعی است. با اوست که توسعه آغاز می شود.

همه افراد نسبت به چیزهای جدید بی اعتمادی و ترس از شکست دارند. بسیاری از متخصصان سالهاست خود را فریبکار می دانند و با وجود شهرت و فروششان ، هربار نگرانند که موفق نخواهند شد. اینها مکانیسم های طبیعی روان انسان هستند. نیازی به مقاومت در برابر آنها ندارید - باید با آنها دوست باشید. از بی اعتمادی برای پیدا کردن حقایق جدید و اشکال ارائه اطلاعات استفاده کنید. ترس ها را به فرصت تبدیل کنید ("اگر من می توانم ، شما نیز می توانید"). ارائه نقاط ضعف به عنوان برجسته ، جذب مخاطب با ظاهر و صراحت انسانی خود.

روح رقابت برای ایجاد انگیزه عالی عمل می کند - شما می توانید رقیبی را انتخاب کرده و سعی کنید بیشتر و بهتر انجام دهید. یا ، پس از مشاهده یک مدل موفق از رفتار ، این مثال را دنبال کنید ، چیزی شخصی بیاورید و آن را با شرایط خود سازگار کنید. انتخاب های زیادی وجود دارد. نکته اصلی این است که از تلاش کردن نترسید ، به بازخورد گوش دهید و به یاد داشته باشید که از این روند لذت ببرید. خوب ، و در صورت تمایل ، همیشه می توانید از کمک یک متخصص برای توسعه یک برنامه اقدام فردی استفاده کنید. اگر چیزی هست ، می دانید کجا باید به دنبال من باشید.

توصیه شده: