مرگ یک کودک. چگونه بعد از از دست دادن فرزند خانواده باشیم

تصویری: مرگ یک کودک. چگونه بعد از از دست دادن فرزند خانواده باشیم

تصویری: مرگ یک کودک. چگونه بعد از از دست دادن فرزند خانواده باشیم
تصویری: چگونه با کسی که در اثر از دست دادن فرزند دچار عذاب وجدان است رفتار کنیم؟ 2024, ممکن است
مرگ یک کودک. چگونه بعد از از دست دادن فرزند خانواده باشیم
مرگ یک کودک. چگونه بعد از از دست دادن فرزند خانواده باشیم
Anonim

مرگ یک کودک. مرگ کودک از دست دادن چیزی است که هیچ چیز را در شما زنده نمی گذارد. زندگی یک فرایند مبارزه برای هستی است. خود ، عزیزان ، دوستان ، مشاغل ، ایده ها ، توهمات ، امیدها ، سرزمین مادری و غیره و غیره. وحشتناک ترین اتفاقی که می تواند برای ما در زندگی ، در زندگی خانواده ما رخ دهد ، مرگ فرزندان ما است. همه کودکان: به دلیل مشکلات دوران بارداری ، نوزادان ، نوزادان ، کودکان پیش دبستانی ، دانش آموزان مدرسه ، نوجوانان ، در حال حاضر کاملاً بزرگسالان از دست رفته اند.

به مدت یک ربع قرن ، به عنوان روانشناس خانواده در یک میلیونمین شهر ، شخصاً با بیش از صد زوج متاهل که فرزندانشان درگذشتند ، هرگز به بلوغ نرسیدند ، بدون ایجاد خانواده خود ، بدون دادن مادران و پدران خود ارتباط برقرار کردند. عنوان افتخاری - "مادربزرگ ها" و "پدربزرگ ها". با اندوه فراوان ، در آمار من نیز پسر خود آنیکی وجود دارد که تنها در دو روزگی از تولد این دنیا را ترک کرد. و اگرچه در زمان مرگ او من دو دختر باهوش و زیبا داشتم ، اما من مجبور بودم تا انتهای غم ناخوشایند والدین بنوشم.

در عمل من ، بیش از دویست مورد کمک روانی به والدین در صورت از دست دادن فرزندان توسط مادران در دوران بارداری (حاملگی ناموفق با IVF یا تلقیح ، سقط جنین ، حاملگی منجمد و غیره) وجود دارد. علاوه بر این ، اگر طبق رویکردهای پزشکی ، بسیاری از این کودکان از دست رفته به عنوان چنین جنینی در نظر گرفته نشوند ، به عنوان "جنین" یا "مرده متولد شده" ارزیابی شوند ، پس برای والدین آنها آنها کودک بودند. به خصوص وقتی نوبت به کودکانی می رسد که بعد از 16 هفته بارداری از دست رفته اند ، زمانی که آنها در حال حرکت در رحم هستند. بنابراین ، رنج چنین والدینی نیز بسیار حاد است.

من وظیفه خود می دانم که برای والدین تسلی ناپذیری که با چنین پدیده ای غیرقابل تصور وحشتناک مانند مرگ فرزند خود در زندگی روبرو شده اند ، حداقل کمی مفید باشم. و سعی کنید ، اگر نه از اندوه آنها بکاهید (این تقریباً غیرممکن است) ، در هر صورت ، به آنها کمک کنید تا راههای جدیدی برای زندگی بیابند. با ارائه نمونه هایی از رفتار آن مردان و زنان دیگر که شخصاً در خانواده خود با این بدشانسی روبرو شده اند.

وقتی از دست دادن فرزند در زندگی والدین اتفاق می افتد ، به نظر می رسد که جهان در حال فروپاشی است. آنها اغلب این احساس را دارند که این تنها برای خودشان اتفاق می افتد ، و در اطراف همه آنها با موفقیت حمل می کنند و به دنیا می آورند ، فرزندان خود را بزرگ و بزرگ می کنند. با این حال ، افسوس ، این به هیچ وجه چنین نیست. این اتفاق افتاد که با مرگ کودکان ، آنها اغلب در سال 2014 با من تماس می گرفتند. بنابراین ، من آماری را برای روسیه در سال 2014 ارائه خواهم داد. امسال در کشور ما:

- 1 913 613 نفر فوت کردند ؛

- 1،947،301 نفر متولد شدند.

- حدود 1،000،000 سقط جنین ثبت شده انجام شد و کمتر از همان تعداد کسانی که بدون ثبت نام پزشکی باقی ماندند.

- از دست دادن جنین در دوران بارداری در 15-20 درصد از حاملگی های مورد نظر رخ داده است ، یعنی در سال 2014 ، والدین حدود 350،000 کودک را قبل از بلوغ کامل در رحم از دست داده اند.

- میزان مرگ و میر در میان تولدهای زنده نوزادان زیر 1 سال در روسیه در سال 2014 7.4 درصد در هزار تولد بود ، بنابراین در سال 2014 حدود 14000 نوزاد زیر 1 سال در روسیه جان خود را از دست دادند.

- سالانه در روسیه ، حدود 15000 کودک زیر 14 سال می میرند ، 50٪ آنها بر اثر تصادف می میرند ، بیش از 2000 کودک قربانی قتل یا صدمات جسمانی شدید می شوند.

- سالانه در روسیه حداکثر 10 هزار نوجوان بین 14 تا 18 سال سن می میرند و می میرند.

در سال 2014 ، تعداد کودکان زیر 18 سال در روسیه ، طبق آمار ، بیش از 28 میلیون نفر بوده است.

معلوم می شود که در همان سال آنها علامت عزاداری را گذاشتند:

  • - حدود 350،000 خانواده که فرزندان خود را در دوران بارداری از دست داده اند.
  • - حدود 40 هزار خانواده که فرزندان زیر 18 سال خود را از دست داده اند.

اگر 390،000 کودک از دست رفته روسیه در سال 2014 را به صورت حسابی بر 365 روز در سال تقسیم کنیم ، معلوم می شود که ما در مقیاس ملی روزانه هزار کودک خود را از دست می دهیم! سالانه بیش از نیم میلیون مادر و پدر از این درد غیرقابل تحمل رنج می برند. اما هر یک از آنها در کنار والدین ، خواهر و برادر ، پدربزرگ و مادربزرگ ، دوستان خانوادگی خود رحم می کنند.

موافقت کنید ، اینها فقط ترسناک نیستند ، این ارقام ترسناکی هستند! اما من اصلاً آنها را تربیت نمی کنم تا قبل از برنامه ریزی برای بارداری جدید ، کسی را بترسانم یا متوقف کنم. در هیچ موردی! برعکس ، من فقط به این آمار اشاره می کنم تا والدینی که فرزندان خود را از دست داده اند ، به ویژه خردسالان ، چهار چیز را به وضوح ببینند و متوجه شوند:

اولا ، مهم نیست که چقدر از این موضوع ناراحت هستیم ،

تو تنها نیستی! آنچه برای شما اتفاق افتاده است ، در همان زمان برای شما ،

از هزار والدین روسی عبور کنید. افسوس…

ثانیاً ، سرنوشتی وجود ندارد. شما نباید با این س myال عرفانی که والدینی که فرزندان خود را از دست داده اند اغلب از خود می پرسند: "چرا این برای ما اتفاق افتاد؟ شخصاً با من ، با خانواده ما ، به طور خاص با فرزندم؟ من چه قوانین انسانی را نقض کرده ام ، قبل از قدرتهای آسمانی و غیره دقیقاً چه گناهی کرده ام؟! " من کاملاً متقاعد شده ام:

در فجایعی که برای فرزندان ما رخ داد

نه خداوند خداوند ، نه کارما ، نه چشم بد و نه فساد گناهکار نیست ،

و نه عوامل عرفانی و جادویی دیگر.

با مشاهده این دنیا به عنوان یک روانشناس ، می بینم که چگونه صریحاً افراد بد اخلاق ، هیولاهای اخلاقی و قاتلان می توانند زندگی کنند و فرزندان خود را با خوشحالی بزرگ کنند. در عین حال ، میلیون ها انسان شایسته در به دست آوردن فرزندان با مشکل روبرو می شوند و به طرز غم انگیزی فرزندان خود را از دست می دهند. اما این به هیچ وجه به این معنا نیست که شانس با شرور طرف است و افراد خوب دردسر را به خود جلب می کنند. به هر حال ، من هر روز شاهد پایان غم انگیز ناقضان قوانین خدا و بشریت و پیروزی والدین مثبت و فرزندان آنها هستم. من نمی دانم که کودکان کوچک در مقابل چه کسانی و در مقابل چه کسانی می توانند گناهکار باشند ، اما با اطمینان می گویم که اگر نیروهای ماوراء طبیعی در جهان وجود داشته باشد ، آنها به سختی به همه آنچه برای ما ، خانواده ها و فرزندان ما اتفاق می افتد علاقه مند هستند. ما فقط با آن قوانینی زندگی می کنیم که مدتها قبل از ظهور انسان شکل گرفته و توسط آنچه ما مردم برای خود ایجاد کرده ایم. برای من کاملاً واضح است:

فجایعی که برای فرزندان ما اتفاق می افتد همیشه از دلایل ذهنی و عینی ناشی می شود که دارای ویژگی طبیعی ، طبیعی و زمینی هستند.

به زبان ساده ، اگر فرزندان ما بمیرند و بمیرند ، این معمولاً به دلایل قابل درک زیر اتفاق می افتد:

- به دلیل نادیده گرفتن والدین از آن تهدیدهای اصلی که در دوران بارداری ، بارداری ، زایمان ، در دوران نوزادی ، در دوران کودکی ، در دوران نوجوانی و نوجوانی برای کودک خطر ایجاد می کند.

- به دلیل وجود آن درگیری ها در خانواده ، به همین دلیل یا خطرات جان و سلامت کودک افزایش می یابد ، یا او به خود واگذار می شود ، و بنابراین خود را در موقعیت هایی می بیند که زندگی و سلامتی را تهدید می کند.

- به دلیل وجود سهل انگاری جنایی از سوی والدین ، که نتوانستند به موقع از وقوع شرایط جلوگیری کنند ، که برای زندگی و سلامتی فرزند آنها خطرناک به نظر می رسید.

- با توجه به نگرش ناپسند نسبت به خودمان ، فرزندان دیگران و به طور کلی زندگی دیگران از جانب دیگران ، که زندگی و سلامت فرزندان ما به آنها بستگی دارد (پزشکان ، معلمان ، کارکنان سازمان های شهرداری و انتظامی ، رانندگان و غیره).).

- با توجه به نقص آشکار سیستم های مراقبت های بهداشتی ، آموزش و پرورش و قانون و نظم در کشور ، نادرستی و بی مهری عمومی ساختار جامعه به طور کلی.

- به دلیل ویژگی های شخصیتی (اول از همه - وراثت ، مزاج و جهان بینی) خود فرزندان ما ، به همین دلیل آنها برای خود در شرایط غم انگیزی قرار گرفتند.

- با توجه به ویژگی های تربیت فرزندان توسط خود والدین.

سرنوشتی وجود ندارد! در هر داستان غم انگیز فرزندان ما مجموعه ای از وراثت ، غفلت آموزشی ، ساده لوحی کودکانه ، اعتماد به نفس والدین ، عدم مسئولیت پذیری ، شانس ، قصد جنایتکارانه و غیره وجود دارد. و همه اینها در دست والدین و کل جامعه است.

ثالثاً ، نباید گناه تنها یکی از والدین را بیش از حد ارزیابی کرد:

خروج از زندگی کودکان زیر سن قانونی ناشی از تأثیر مجموعه ای از عوامل است که در نظر گرفتن آنها دشوار است و گاهی اوقات غیرممکن است.

البته ، در هر مورد خاص ، به نظر می رسد والدین می توانند فاجعه را متوقف کنند. و این چنین است! اما ، وقتی با صدها داستان مرگبار روبرو می شوید ، مشخص می شود که متأسفانه حتی به لحاظ نظری محال است که تمام خطرات برای کودک را حذف کنیم ، حتی اگر سه بار مراقب و مراقب مادران و پدران باشیم. در زیر ، این را به وضوح مشاهده خواهید کرد.

چهارم ، به عنوان یک روانشناس خانواده ، من متقاعد شده ام: جدا از موارد گناه آشکار والدین مرتبط با اعتیاد به الکل ، اعتیاد به مواد مخدر ، اعتیاد به قمار ، جنایت و اختلالات روانی ، یک تراژدی با یک کودک نباید نزاع کند ، بلکه والدین او را متحد کند ، تلاش آنها را بسیج کند. مراقبت از فرزندان موجود و تولد دیگران.

در حمایت از تزهای خود ، مثالهایی را از تمرین ارائه می دهم:

- در مورد Lga فرزند خود را در ماه سوم بارداری از دست داد ، زیرا با یک همکار کار درگیر شده بود. فشار خون بالا رفت ، سقط اتفاق افتاد. البته ، زن می دانست که انجام این کار غیرممکن است ، اما ، افسوس ، کار بدون درگیری غیرممکن است. ولادیمیر ، شوهر اولگا ، در دوران بارداری مخالف کار همسرش در یک موقعیت مسئول بود ، بنابراین به جای حمایت از همسرش در شرایط دشوار ، او را با اتهامات مورد حمله قرار داد. هنگامی که ولادیمیر پیشنهاد طلاق داد ، همسران به من مراجعه کردند و اولگا (او 32 ساله بود) با این امر موافقت کرد ، ماشین را بفروشد و به سفر زیارتی برود تا گناه را به فرزند و شوهر متولد نشده خود اعلام کند.

در این مورد ، ما رفتار اشتباه زن و شوهر را به یکباره مشاهده می کنیم. به جای تجمع در این مشکل ، والدین شروع به مرتب کردن مسائل در شرایطی کردند که هیچ گناه آشکاری قابل مشاهده نبود. اولگا نمی تواند در ماه سوم به مرخصی زایمان برود ، زیرا این توسط قانون کار پیش بینی نشده است. و حقوق ولادیمیر برای زندگی راحت برای خانواده ای با یک کارگر کافی نبود. در همان زمان ، خود اولگا احساس خوبی داشت ، هیچ مشکلی برای قرار دادن او در بیمارستان برای "نجات" او وجود نداشت. خوشبختانه این زوج آشتی کردند و دو سال بعد خوشبختی والدین را پیدا کردند.

- مارینا و آفاناسی دو بار به دلیل بارداری یخ زده فرزندان خود را از دست دادند. در ابتدا مارینا خود را "حقیر" می دانست ، و سپس مادربزرگ جادوگر به دختر اطمینان داد که مادر شوهرش او را عصبانی کرده است ، وی مخالف ازدواج پسرش با مارینا بود. با دیدن دویدن همسرش در اطراف "مادربزرگ ها" Afanasy ، از قبل آماده بود تا نظر مادرش را مبنی بر اینکه او و همسرش زن و شوهر نیستند ، بپذیرد و از همسر "ناتوان در زایمان" جدا شود. در مشاوره ، من فقط به این زوج توصیه کردم که برای طلاق عجله نکنند ، اما از دیگ بخار زغال سنگ محلی ، که در مجاورت آن زندگی می کردند ، دور شوند. و بدین ترتیب ، دورتر از مادر افاناسی ، که در همان نزدیکی زندگی می کرد و برای پسرش آپارتمانی در نزدیکی او خرید. این زوج یک آپارتمان را تغییر دادند ، به مکانی دوستدار محیط زیست نقل مکان کردند ، سپس یک پسر سالم به دنیا آوردند.

- گالینا و ایگور فرزند تازه متولد شده خود را به دلیل ضربه هنگام تولد توسط پزشکان از دست دادند (نوزاد هنگام برداشتن بند ناف در اطراف گردن برداشته شد). گالینا با طرح شکایت علیه بیمارستان زایمان ، این حادثه را به گردن شوهرش انداخت ، که به نظر او از 30 هزار روبل برای رشوه ای که در این زایشگاه برای زایمان موفق گرفته شده پشیمان شد. ایگور به نوبه خود متقاعد شد که شراب و گالینا وجود دارد که با وجود ممنوعیت هایش در طول بارداری سیگار می کشید ، که به گفته پزشکان ، می تواند منجر به افزایش فعالیت جنین و گرفتگی بند ناف شود.وقتی توافق کردیم که قبل از بارداری جدید ، گالینا سیگار را ترک کند ، شوهر با هم آشتی کردند و شوهرش پول کافی را برای ادامه بارداری و زایمان در یک کلینیک خوب پس انداز کرد. دو سال بعد ، خانواده بلافاصله دوقلوها را به دست آوردند.

-سمیون و ناتالیا یک نوزاد یک ساله را از دست دادند که در تلاش برای حرکت در آپارتمان ، تلویزیون را روی خود انداخت و پایه جمجمه او را شکست. این اتفاق در غیاب آنها رخ داد ، زمانی که این زوج در فروشگاه بودند و کودک را نزد مادربزرگش ، مادر ناتالیا گذاشتند. مادربزرگم از فشار خون بالا رنج می برد و آن شب احساس بسیار بدی داشت. او روی مبل دراز کشیده بود ، در نتیجه کنترل کودک یک ساله را از دست داد. سمیون ناتالیا و مادرشوهرش را مسئول همه چیز دانست ، ناتالیا خود و مادرش را مقصر دانست. مادربزرگ سعی کرد خودکشی کند ، که با این زن و شوهر به یک روانشناس مراجعه کردند. همه آنها موفق به آشتی شدند. هنگامی که این زوج دوباره باردار شدند ، این زوج بلافاصله توافق کردند که کودک یک پرستار بچه حرفه ای داشته باشد.

-پیتر و النا یک کودک دو ساله را به دلیل این که از بستری کردن نوزاد مبتلا به عفونت روتاویروس در بیمارستان کودکان خودداری کردند ، از دست دادند. زیرا او شهرت بسیار بدی برای بیماران شلوغ و کارکنان بی ادب داشت. همسران یکدیگر و خود را سرزنش می کردند ، اما در عین حال ، در عمل من ، موارد زیادی از این دست وجود داشت که در این بیمارستان ، بیماران کوچکی که به موقع به آنجا تحویل داده شدند نیز فوت کردند. پیش بینی چگونگی پیشرفت و تضمین موفقیت بسیار دشوار است ، حتی اگر النا بلافاصله موافقت کند که با نوزاد در آمبولانس حرکت کند ، در این مورد ، بسیار دشوار است.

-سوتلانا به همراه یک کودک چهار ساله در ایستگاه اتوبوس ایستاده بود که یک راننده بی احتیاط مست با او وارد اتومبیل شد. نوزاد در دم جان سپرد ، مادرش چندین جراحت دید. شوهر همسر خود را متهم کرد که می تواند کودک را به مادربزرگش و با تاکسی برساند و از نیازی به خفگی در وسایل نقلیه عمومی و ایستادن در ایستگاه اتوبوس جلوگیری می کند. زن شوهرش را متهم کرد که خودش می تواند او و بچه را با ماشین به مادربزرگش برساند ، اما در عوض آن شب نوشیدن آبجو را با دوستان خود انتخاب کرد. این زوج نیز برای طلاق آماده بودند ، اما من دو مثال مشابه از تمرین خود برای آنها آوردم. در یک مورد ، یک مادر و یک کودک کوچک به گونه ای در ایستگاه اتوبوس ایستادند که از خودرویی که در پشت چراغ چراغ سوار شده بود پنهان شده بودند که با ضربه زدن جان آنها را نجات داد. با این حال ، در داستان مشابه دیگری ، مادر و کودک ، که پشت ستون ایستاده بودند ، هنوز مردند ، زیرا ضربه کامیون بسیار قوی بود. این زوج به وضوح دیدند که پیش بینی آینده در چنین شرایطی تقریباً غیرممکن است و صلح کردند. و شوهر نوشیدن را متوقف کرد.

-یکی دیگر از سوتلانا و همسر معمولی او نیکولای دختر پنج ساله خود را از دست دادند ، که در هنگام ضربه خوردن پسر هشت ساله نیکولای (از آخرین ازدواجش) در اثر ضربه خوردن به سرش درگذشت. او را با سرعت بالا هر دو والدین نزدیک بودند ، اما هیچ کس فرصت دخالت در این وضعیت را نداشت ، همه چیز در یک ثانیه تصمیم گرفت. پس از آن نیکولای شروع به نوشیدن کرد و سوتلانا سعی کرد خودکشی کند. هر دو والدین خود را مسئول این حادثه دانستند. در ظاهر ، ممکن است اینطور به نظر برسد. با این حال ، این پیاده روی خانوادگی مشترک با صدها خانواده مشابه متفاوت نبود. بدیهی است ، این زوج نمی توانند پیش بینی کنند که چنین چیزی در این عصر خاص اتفاق می افتد. خوشبختانه ، این زوج توانستند بر مشکلات روانی خود غلبه کنند ، سه سال بعد دوباره باردار شدند و یک دختر پیدا کردند.

- آناستازیا و میخائیل ، همسر و ورزشکاران محترم ، با هلیکوپتر برای ماهیگیری در تایگا رها شدند. جایی که ، با یک کمپین بزرگ ، آنها مجبور شدند با قایق های دور از شهرک ها قایقرانی کنند. همراه آنها پسر هشت ساله رومان بود که در روز دوم سفر (محاسبه شده برای یک هفته) دچار حمله آپاندیسیت شد. در حالی که کودک را از تایگا بیرون می بردند ، رومن بر اثر صفاقی درگذشت. آناستازیا و میخائیل نیز خود و یکدیگر را برای آنچه اتفاق افتاده است سرزنش کردند ، اما آنها به سختی توانستند همه چیز را محاسبه کنند. این سومین سفر آنها به تایگا با پسرش بود …

از آنجا که همسران در حال حاضر بیش از چهل سال سن داشتند (آنها هنوز یک دختر بزرگتر بزرگتر داشتند) ، تصمیم گرفتند همزمان دو فرزند را از یتیم خانه به فرزندی قبول کنند. من در این تصمیم آنها را کاملاً حمایت کردم.

- آلینا ، هشت ساله ، بر اثر سرطان درگذشت. پدر و مادرش طلاق گرفته اند. شوهر معتقد بود که پس از تشخیص وحشتناک ، زن مجبور شد کار خود را ترک کند و فقط با سرنوشت کودک برخورد کند. با فهمیدن اینکه در خانواده شوهرش بیماران سرطانی زیادی وجود دارد ، این نتیجه را در زندگی دخترش در نظر گرفت از نظر ژنتیکی از پیش تعیین شده بود و از ادامه زندگی مشترک با او خودداری کرد. پس از طلاق ، مرد می خواست به صومعه برود و برای مشاوره در این مورد نزد من آمد. خوشبختانه او را منصرف کردم و اکنون او در ازدواج دیگری صاحب یک پسر شده است. با این حال ، من بسیار متاسفم که این همسران به جای غلبه بر این بدبختی ، شروع به سرزنش یکدیگر برای آنچه اتفاق افتاده است.

- ماکسیم ، نه ساله ، در یک منطقه روستایی زندگی می کرد و به دلیل خطای پزشکان روستایی در تشخیص تشخیص درگذشت. مادرم بلافاصله اصرار داشت که به مرکز منطقه یا شهر برود ، و پدرم معتقد بود که در شهری بدون اتصالات لازم ، آنها هنوز مورد نیاز هیچکس نخواهند بود ، و در اینجا ، اگرچه پزشک روستا چندان با تجربه نیست ، اما نسبت به آنها ، مانند سایر هم روستاییان ، نگرش ملاحظه ای تری وجود خواهد داشت. چگونه می توان میزان گناه والدین را ارزیابی کرد و چشم اندازهای توسعه این وضعیت در آینده را پیش بینی کرد ، حتی اگر آنها به شهر رسیده باشند؟ خوشبختانه ، در اینجا والدین توانستند صلح کنند و یک پسر دیگر به دنیا آوردند.

- ماشا ، یازده ساله ، از پنجره طبقه پنجم بیرون افتاد وقتی مادرش با آپارتمان تماس گرفت و خواست کلیدهای فراموش شده کار را از پنجره پرتاب کند ، زیرا او خیلی تنبل بود تا به خانه برگردد و به طبقه بالا برود. شوهر پیراهن خود را با اتو اتو کرد و کار را به دخترش منتقل کرد. متأسفانه برای دختر ، یک ساعت پیش باران بارید ، طاقچه مرطوب بود. هنگامی که او پنجره را باز کرد و بیرون رفت ، به راحتی پایین رفت. ماشا در مراقبت های ویژه درگذشت ، مادر و پدر یکدیگر را به دلیل تنبلی و ناتوانی در پیش بینی نتیجه این وضعیت نفرین کردند ، طلاق گرفت و بیش از یک سال در یک آپارتمان مشترک بود. خوشبختانه ما نیز توانستیم به این زوج کمک کنیم. اگرچه وقتی به من نزدیک شدند که قبلاً طلاق گرفته بودند ، من موفق شدم همسران سابق را متقاعد کنم که یک فرزند دیگر داشته باشند. آنها هرگز ازدواج نکردند ، اما اکنون یک دختر دیگر به نام اسنژانا دارند.

-ایلیا سیزده ساله در درگیری توسط همکلاسی هایش کشته شد. این نوجوان هرگز از آنها تقاضای رحمت نکرد و خود آنها نیز نتوانستند جلوی این کار را بگیرند. آنا ، مادرش ، شوهرش را در همه چیز مقصر می دانست ، که یک مرد واقعاً مغرور را از یک پسر بزرگ کرد. پس از یادبود ، در کنار خود با اندوه ، خود او با چاقو به او حمله کرد و تقریباً او را کشت. البته ، می توان فرض کرد که اگر ایلیا از نظر اخلاقی ضعیف تر بود و شکست خود را قبول می کرد ، آنها عقب می ماندند. با این حال ، در تمرینات کاری من ، چندین داستان نیز وجود دارد که نوجوانان پرخاشگر یا مست رفقای خود را می کشند حتی زمانی که آنها درخواست رحمت می کردند و حتی برای آن پول ارائه می کردند … این بحث به والدین کمک کرد تا به خاطر قهرمان خود یکدیگر را ببخشند پسر ، آنها برای اطمینان از به دنیا آوردن یک پسر دیگر به IVF رفتند. همه چیز برای آنها خوب پیش رفت.

-داریا پانزده ساله در حالی که در ماشین کنار مادرش یولیا نشسته بود بر اثر تصادف جان خود را از دست داد ، هنگامی که یک جیپ توسط مردی که روی فرمان خوابیده بود در بزرگراه با آنها برخورد کرد. اسکندر خانه را ترک کرد و جولیا را مقصر می دانست که نتوانست از ضربه اجتناب کند. یولیا با هق هق گریه معتقد بود که اگر شوهرش اتومبیل گران قیمت تری را برای او بخرد و نه یک فشرده کوچک بودجه ، زندگی دخترش بیشتر محافظت می شود. اما در کشور ، هر روز ، مردم هنگام نشستن در جیپ ها و لیموزین های کلاس تجاری می میرند …

-استاس هفده ساله هنگام تلاش برای فرار با موتورسیکلت قدرتمند از راننده ای که برای "اهداف آموزشی" از او سبقت می گرفت فرار کرد. او ناراحت بود که آن مرد در جاده برای او یک اورژانس ایجاد کرد. پدر ثروتمند استاس خود را مسئول این اتفاق دانست ، زیرا قبل از رسیدن به هجده سالگی برای پسرش موتورسیکلت خرید.مادر خود را برای همه چیز سرزنش کرد ، زیرا مخفیانه از پدرش کلیدهای گاراژ را به فرزندش داد ، هنگامی که پسر یک داستان تکان دهنده به او گفت که او می خواهد همکلاسی محبوبش را در حیاط بچرخاند ، که خود مادر دوست داشت. مامان در حال حاضر پنجاه ساله بود ، در نتیجه دیگر نمی توانست باردار شود. همسران به درستی تصمیم گرفتند که یک فرزند بزرگسال را به فرزندی قبول کنند ، اکنون آنها یک پسر ورزشکار دارند.

من می توانم صدها داستان از این قبیل به شما بدهم … س isال این است که آیا می شد از این نتایج وحشتناک جلوگیری کرد؟ اگر بخواهم تا انتها صادق باشم ، در برخی موارد امکان پذیر بود. اما فقط بیایید با هم فکر کنیم: "آیا حذف یکی از موقعیت های مرگبار مربوط به فرزندانمان به ما این تضمین را می دهد که می توانیم همه چیز را در یک ساعت ، روز یا سال دیگر محاسبه کنیم؟" البته که نه! نه نه و یکبار دیگر نه! هر روز جدید زندگی آنقدر چنگال های خطرناک و گزینه های زیادی برای مرگ خود و عزیزانمان ایجاد می کند که محاسبه و محاسبه همه اینها کاملاً غیرممکن است. و متأسفانه سطح مدرن پزشکی هنوز نمی تواند نجات همه فرزندان ما را تضمین کند. جهت مهم پیشرفت بشر کاهش مرگ و میر کودکان است. اوضاع رو به بهبود است. با این حال ، افسوس:

ما می توانیم مرگ فرزندان خود را کاملاً منتفی کنیم تنها در صورتی که مرگ خود را حذف کنیم.

بنابراین ، من به شما توصیه نمی کنم که مسئولیت موارد مرگ و میر کودکان را بر عهده بگیرید ، جایی که والدین هوشیار ، عاقل ، فرزندان خود را دوست داشتند ، همیشه از آنها مراقبت مناسب می کردند و خود مرگ فرزندان نیز نتیجه شکست های ژنتیکی بود ، بیماریهای جدی ، مانند حوادث غم انگیز ، که می تواند اصلاح شود. هیچ امکان فنی برای والدین وجود نداشت.

خطاب بعدی من به این والدین شایسته ای است که به طور جدی از دست دادن فرزندان خود رنج می برند. برای اینکه نه تنها در آینده به درستی زندگی کنید ، بلکه به درستی از فاجعه ای که برای شما اتفاق افتاده است جان سالم به در ببرید ، توصیه می کنم با پنج توصیه خاص راهنمایی شوید.

هفت قانون زندگی خانوادگی در صورت از دست دادن فرزند:

  1. درک دقیق و واضح علل فاجعه رخ داده است.
  2. اتحاد همه اعضای خانواده بر اساس از بین بردن هرگونه اعتیاد مضر (اعتیاد به الکل ، اعتیاد به مواد مخدر ، اعتیاد به قمار و غیره) و رفتارهای بد (انگلی ، جنایت ، خشونت خانگی و غیره). به کسانی که مایل به انجام این کار هستند کمک کنید تا بر این اعتیاد غلبه کنند. جدا شدن از همسری که نمی خواهد درست زندگی کند ، رفتاری که زندگی ، سلامتی و خوشبختی فرزندان فعلی و آینده را تضمین نمی کند. داشتن "پیوند ضعیف" در این نزدیکی ، ورود به مادر و پدر جدید خطرناک است: جایی که نازک است ، معمولاً وجود دارد و پاره شده است.
  3. یک تصمیم اساسی بگیرید: فرزندان بیشتری داشته باشید ، کودکی را از یتیم خانه به فرزندی قبول کنید ، بیشترین توجه را به دیگر فرزندان و / یا نوه های خود داشته باشید.
  4. در زندگی خود تنظیمات مناسبی انجام دهید تا احتمال تکرار فاجعه با فرزندانتان در آینده کاهش یابد. با پزشکان و روانشناسان مشورت کنید ، شرایط زندگی و کار خود را بهبود بخشید.
  5. بیاموزید که مسئولیت پذیر و عادلانه زندگی کنید تا احتمال وقوع فاجعه با کودکان را نه تنها در کشور خود ، بلکه در افراد اطراف خود ، در جامعه ، در کل کشور کاهش دهید. اقدامات یا عدم تحرک ما نباید باعث درد والدین دیگر در کشور ما شود.
  6. روی فاجعه ای که اتفاق افتاده متمرکز نشوید ، مطمئناً ادامه دهید: اهداف جدیدی را در تحصیل ، حرفه ، حرفه ، ورزش ، سرگرمی و غیره برای خود تعیین کنید. بیشتر از قبل به عزیزان توجه کنید.
  7. در هر شرایط دشوار خانوادگی و درگیری ، هنگام تصمیم گیری ، از خواسته ها و دستوراتی که معمولاً کودکان در حال مرگ به والدین خود ابراز می کنند ، هدایت شوید.

آنها از پدر و مادر و عزیزان خود چه می پرسند ، زیرا می دانند که دیگر مقدر نیستند با آنها باشند؟ آنها موارد زیر را درخواست می کنند:

- به طوری که آنها یک خواهر یا برادر کوچک دارند که والدین می توانند با آنها بازی کنند ، و آنها می توانند به جای فرزندان فوت شده از آنها مراقبت کنند.و چه کسی مطمئناً بزرگسالان بزرگ می شود ، بزرگ ، بزرگ ، باهوش و زیبا می شود ، حرفه مورد علاقه خود را بدست می آورد ، خانواده های خود را ایجاد می کند ، فرزندان خود را شروع و بزرگ می کند ، جهان را به مکان بهتری تبدیل می کند.

- به طوری که مادر و پدر هرگز ، هرگز گریه نمی کنند و ناراحت نمی شوند. از جمله پس از مرگ فرزندانشان.

- به طوری که مادر و پدر همیشه آنها را به خاطر دارند و مانند گذشته آنها را دوست دارند.

- به طوری که مادر و پدر همیشه ، همیشه با هم هستند و هرگز ، هرگز دعوا نمی کنند ، قسم نمی خورند ، کتک نمی زنند ، یکدیگر را آزرده نمی کنند.

- به طوری که مادر و پدر ، پدربزرگ و مادربزرگ ، همه اقوام و دوستان شاد زندگی می کنند ، هرگز مریض نمی شوند.

- به طوری که مادر و پدر همیشه خوب رفتار می کنند (سیگار نکشید ، از الکل و مواد مخدر استفاده نکنید ، به پلیس نروید).

- به طوری که مادر و پدر همه کارها را در محل کار انجام می دهند ، آنها از او غمگین نیستند ، اما همیشه فقط شاد و سرزنده هستند.

- همیشه مقدار زیادی چیزهای خوشمزه و جالب در خانه داشته باشید.

- به طوری که مادر و پدر ، برادران و خواهران می توانند سفرهای زیادی انجام دهند.

- به طوری که هیچ کس هرگز بچه ها را آزرده خاطر نکند ، بنابراین همیشه صلح در زمین برقرار است ، هیچ جنگی وجود نخواهد داشت.

- به طوری که دانشمندان و پزشکان ، در اسرع وقت ، نجات جان کودکان و بزرگسالان را یاد بگیرند ، اطمینان حاصل کنند که مردم به هیچ وجه نمی میرند.

اینها خواسته های کودکانی است که با تمام وجود دوست دارند در کنار والدین خود بمانند ، اما متأسفانه این دیگر نه به آنها بستگی دارد ، نه به والدین آنها و نه به پزشکان. آنها بودند که من با اشک در چشمانم هنگام کار با چنین کودکانی و والدین آنها در دفترچه یادداشت کردم. من به آنها پیشنهاد می کنم که در زندگی خانوادگی خود راهنمایی شوید.

طبق دستورات کودکی زندگی کنید که خیلی زود از زندگی شما گذشته است. تمام خواسته های رویایی او را برآورده کنید. یاد آوردن:

کودکان به این دنیا می آیند تا آن را بهتر و روشن تر کنند.

کودکان این جهان را ترک می کنند ، همچنین می خواهند آن را بهبود بخشند و روشن کنند.

ما ، بزرگسالان ، نور و تاریکی را در دنیایی که فرزندانمان در آن زندگی می کنند ایجاد می کنیم.

بیایید به بچه ها کمک کنیم نور خودمان را بتابانند!

فرزندپروری شاد در یک خانواده کامل شاد همیشه پرتو نور و امید در این دنیای پیچیده است. جایی که او می درخشد ، جایی که مادر و پدر در غم و شادی با هم متحد هستند ، بهترین و شادترین چیز این است که بچه ها متولد می شوند و بزرگ می شوند ، آنها بزرگسالان باهوش ، سالم و موفق می شوند.

آرزو می کنم هرگز با مرگ فرزندان خود روبرو نشوید.

اگر متأسفانه شما قبلاً این جام را نوشیده اید ، شهامت زندگی را پیدا کنید ، ازدواج و پدر و مادر خود را به طور شایسته در تمام عمر تحمل کنید.

اگر این بدبختی برای فرزند شما به شما کمک کرد تا بهتر ، صادق تر ، مهربانتر شوید و ارزش کامل خانواده ، مادری و پدر بودن را درک کنید ، فرزند شما که این دنیا را ترک کرد از شما تعریف می کند. من هم از این بابت شما را ستایش خواهم کرد.

توصیه شده: