درام یک مرد معمولی

فهرست مطالب:

درام یک مرد معمولی
درام یک مرد معمولی
Anonim

وقتی روحت درد می کند چه باید بکنی؟

شخصیت های کارتون "سه نفر از پروستوکاشینو" را به خاطر دارید؟ ماتروسکین احساس خوبی دارد: او یک بورنکا ، یک اجاق گاز و یک مزرعه دارد. پر از زندگی روزمره است که در آن خود را با موفقیت می شناسد. و شریک هیچ آرامشی در روح خود ندارد. خارش در خانه. به او شکار کنید ، کفش های کتانی زیبا - در زمستان. بدنبال خودش می گردد.

این پدیده اسامی متفاوتی دارد - بحران میانسالی ، از دست دادن معنای زندگی ، همراه با نگرانی در مورد آینده و احساس گناه برای زمان از دست رفته زندگی.

و اکنون افرادی به درمان می آیند که روح آنها از نقش های اجتماعی آنها آسیب می بیند.

علائم درد روانی

- در سقف شغلی خود استراحت (استراحت) کرد

در دهه های 80 ، 90 ، فردی حرفه ای دریافت کرد - مهندس عمران. دیپلم گرفت. در یک سازمان بزرگ کار می کند. حقوق خوب است ، اما غذا خوردن ، تفریح ، لباس پوشیدن کافی است. شما نمی توانید آپارتمان بخرید ، نمی توانید خانه بسازید. و زمان می گذرد. تشکیل خانواده ترسناک است. زندگی با والدین ، جمع کردن ، فریاد زدن ، نزاع و غیره هیچ شانسی برای رئیس شدن وجود ندارد. جایی برای سرقت وجود ندارد. و من یک زندگی زیبا می خواهم.

- ترس

او به پایتخت رسید ، از دانشگاه فارغ التحصیل شد. من به عنوان منشی ، سپس به عنوان حسابدار کار کردم. و بنابراین من پانزده سال است که کار می کنم. من یک آپارتمان اجاره می کنم. شاید به زودی بیکار شوم. پس اندازها اندک است. چه باید کرد؟ من یک کارمند خوب هستم ، همه کارها را به نحو احسن انجام می دهم ، خوب. شوهر راننده است. من نمی خواهم حسابدار اصلی شوم. رهبری من نیست و من از مسئولیت می ترسم.

- پول می خواهم

من پول می خواهم ، اما نمی توانم ، نمی دانم چگونه می توان مقدار زیادی از آن را به دست آورد. بدیهی است که شما زندگی بهتری می خواهید - سفر ، لباس شیک پوشیدن ، پیوستن به هنرها ، به پاریس ، و نه به تعطیلات در كاتساپتوفكا. یک ابزار به من بده ، به من یاد بده ، به من نشان بده ، به من بگو. باید چکار کنم؟

- معمول

روز به روز - همان چیز. آدم های دور و بر. کار. شماره. بدهی ، اعتبار چهل صورت مختلف مالی حداقل خلاقیت است. من از صمیم قلب می دانم چه کسانی کک دارند. چه کسی با چه خطایی چه چیزی را ارسال می کند. روز به روز. چرا من اینجا هستم؟ روی این سیاره؟ من عاشق شوهر و پسرم هستم. اما چرا من زندگی خود را صرف گزارش می کنم؟ من محاسبه کردم - در ده سال 20000 ساعت در محل کارم برای تهیه گزارش صرف کرده ام. برای چی؟

Drama0
Drama0

- طرح بیگانه

نشست فارغ التحصیلان مدارس ده سال پیش آنها نرفتم و بعد آمدم. آرکادی ، خدای من! جسورانه نازک به عنوان شکافنده. این پسر یهودی با یک ساندویچ بزرگ ، پر و فرفری. اما او با مرسدس رسید. الکل گران قیمت آورده است. همه با سوزن لباس پوشیده اند. رقصیدن. با اعتماد به نفس بالا آمد و رقص خواست. بعد از تولد دو نوزادم کمی چاق شدم و لباسم خیلی خوب نیست. شایسته ، اما جدید نیست و به زیبایی تانیا نیست. خوب ، همه چیز با او روشن است - والدین او کارآفرین هستند و اکنون آنها کاملاً ثروتمند هستند. ما رقصیدیم و آرکادی می پرسد - در چه کسی کار می کنید ، در زندگی چه می کنید؟ و من خجالت می کشم اعتراف کنم که من یک خانه دار هستم و مدتهاست که خود را وقف کودکان می کنم. شوهر من نیز فاقد ستاره از آسمان است - من یک زندگی معمولی دارم.

آنقدر شرمنده شدم که عذرخواهی کردم ، گفتم احساس خوبی ندارم ، بلند شدم و رفتم. او تمام راه غرید. فکر می کردم دانش آموز بسیار خوبی هستم. مدرسه ، موسسه - با افتخار. اما من ازدواج کردم ، سپس بچه ها و بنابراین من در خانه می نشینم. اما او می توانست معلم بهتری شود. اما آنها در آنجا سکه می پردازند. شوهرم گفت که ماندن در خانه ارزان تر است و من موافقت کردم. و اکنون فکر می کنم - بیهوده.

- موفق باشید

من سه سال با هم با معشوقم زندگی کردم. او مرا اره کرد - پول کافی نیست. او به صورت غیابی تحصیل کرد. من پول زیادی به دست نیاوردم ، او آن را گرفت و مرا برای یک همکلاسی ترک کرد. و احساس می کنم غیر انسانی هستم. چرا من یک خواننده ، تحصیل کرده ، باهوش ، صادق هستم - او به من نیاز ندارد. به طور کلی ، اگر من دقیقاً به اندازه زمان حال پول داشته باشم ، آیا کسی به من نیاز دارد؟

- خواسته ها و اهداف متزلزل می شوند

من نمی دانم کیستم. چیزی که من می خوام. من کجا میروم. چرا زندگی می کنم. من هر کاری را که از من لازم است انجام دهم تا در جامعه عادی عمل کنم. اما نمی دانم چرا. من به رفتن به بالی و زندگی در آنجا فکر کردم. اجاره یا فروش آپارتمان و زندگی در کنار اقیانوس. مدیتیشن و یوگا. الکل ، رابطه جنسی ، مواد مخدر. فراموشی مبارک.سپس آن پوچی و بی معنی بودن ، متوسطی که مرا احاطه کرده است ، در سرمستی مخدر آزادی ذوب می شود.

طبق قوانین ژانر چاپی ، روانشناس شروع به مشاوره می کند. این کار را یکبار ، دو سه بار انجام دهید - و خوشحال خواهید شد. متأسفانه ، توصیه های جهانی شبیه به آداب حذف فساد است ، اگرچه دومی به احتمال زیاد م effectiveثر است.

اما بیایید با هم فکر کنیم که این داستانها چه ویژگی مشترکی دارند و چه چیزی ارزش تفکر دارد ، برای کسانی که خود را در آنها دیدند.

Drama2
Drama2

اولین ویژگی عدم دیدگاه است. تصویری از آینده وجود ندارد

چرا عکس نداره؟ ترس که جلوی تخیلات را می گیرد ، عدم تجربه. انسان حق انتخاب و حق آشکارتر بودن خود را از خود سلب می کند. و اینکه خودت باشی همانطور که هست.

دومین. بی فایده بودن

این موضوع دو طرف دارد. اولین مورد ، در واقع ، بی معنا بودن اقامت ما بر روی کره زمین است که روی پیشانی یک فرد تازه متولد شده و بالغ نقش شده است. دوم ، شجاعت را به خرج دهید و وجودی ترین معانی بودن در اینجا را بیابید. وحشیانه و پیش پا افتاده و حتی رشته فرنگی ، به اندازه فتح مریخ به قلب من نزدیک است.

سوم. پولی باقی نمانده است

متأسفم ، اما دستگاه چاپ ندارم. من می توانم به شما یاد دهم که چگونه درآمد بیشتری کسب کنید ، اما این دیگر درمان نیست ، بلکه چیز دیگری است. ما می توانیم با مشتری در نظر بگیریم که پول چه نقشی در زندگی او دارد. آیا پول در زندگی او نقش دارد؟ این امکان وجود دارد که من و مشتری برای جمع آوری پول مجبور به درماندگی خود شویم. در اینجا نقطه ای پیش می آید که تخیلات می توانند در مقابل واقعیت قرار بگیرند.

در نتیجه -

فیلم افسانه ای "فارست گامپ" نشان می دهد که چگونه یک فرد کم توان ذهنی میلیونر می شود. شیوه تجربه و زندگی در جهان به او این امکان را داد که از آنچه هست راضی باشد و از خود پیروی کند. به نظر می رسد ترس او از بین رفته است. او به هیچ چیزی چنگ نمی زد و چیزی برای از دست دادن نداشت. به این ترتیب او موفق شد به دست آورد - کلاسها ، دوستان ، عشق.

وقتی مراجعه کنندگان در درمان از من می خواهند که درام وجودشان را حل کنم. تنها کاری که بیشتر اوقات می توانم انجام دهم این است که آنجا باشم. من می توانم به شما کمک کنم نه تنها درام ، بلکه وودویل ، طنز ، کمدی را نیز ببینید. در شادی های ساده زندگی به دنبال انرژی باشید. و آنچه واقعاً برای من ناراحت کننده است ، کتابی با دستورالعمل های شادی در پایان تحصیل به من داده نشد. همه باید به تنهایی تلاش کنند. نه یک یا دو بار ، بلکه تمام عمرم.

توصیه شده: