2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
کاتیا بیش از چهل سال داشت ، او صاحب یک فرزند بود ، بدهی های زیادی داشت و تلاش می کرد برای امرار معاش. او همچنین تجربه استخدام گسترده ای داشت. اما من می خواستم آنچه را که دوست داشتم انجام دهم ، همانطور که دوست داشتم و آنچه را که دوست داشتم بدست آورم.
اما به دلایلی به هم نچسبید. پول به شدت کم بود. این کاملا
در همان زمان ، کاتیا احساس آرامش عجیبی داشت. او احساس فاجعه نداشت ، هرچند که بیش از پیش و با پشتکار نزدیک می شد.
مشتریان نادر او گفتند که او فوق العاده حرفه ای است ، اما آنها از طریق دهان به دهان در مورد او صحبت نکرده اند ، و آنها دوست و دوست دختر خود را نیاورده اند. افراد زیادی بودند که می خواستند برای رویدادهای کوچک اما مفید به او مراجعه کنند ، اما در مورد تجارت - هیچکس. اما او فداکارانه به ایجاد مشاغل خود ادامه داد.
یک روز او به مسافرت رفت. برای آخرین پول (به معنای واقعی کلمه) ، اما لازم بود فوراً راه اندازی مجدد شود. هیچ یک از بستگانش او را درک نکردند ، دوستانش از وضعیت اسفناک او اطلاعی نداشتند (به هر حال ، او فوق حرفه ای است و نمی تواند به هیچ کس بگوید که اوضاع واقعاً چگونه است).
و آنجا بود که کاتارسیس رخ داد. او تنها در شهری عجیب نشسته بود ، عجله ای نداشت ، او زمان و فرصتی برای غرق شدن در خودش داشت. برای این من رفتم
و از نظر ذهنی شروع به پرسیدن سوالات از خود کرد. بنابراین خودم خود مربیگری (چیز خوبی است ، باید بگویم)
سوالاتی مطرح شد که کودکانه ، عمیق و گاهی بی رحم نبود. و پاسخ باید فقط در مقابل خودش نگه داشته می شد. دروغ گفتن فایده ای نداشت.
- آیا شما خودتان زندگی می کنید؟
- یا آیا می خواهید مانند بسیاری از زنان موفق باشید؟
- مال شما چیست؟ و کجاست؟
- نفر بعدی کیست؟
- چه کسی با شما و برای شماست؟
- آیا شما آنجا زندگی میکنید؟
- آیا واقعاً کاری را انجام می دهید که دوست دارید یا سعی می کنید کاری را انجام دهید که بتواند پول در بیاورد؟
- آیا پول در می آورد؟
- دلیل عدم وجود پول چیست؟
- اگر مجبور به کسب درآمد نشوید واقعاً دوست دارید چه کاری انجام دهید؟
- قلب شما کجاست؟
- آیا چیزی که دارید با آنچه در خواب می بینید مطابقت دارد؟
با پاسخ به این سوالات ، ابتدا ترسناک بود. می ترسم حتی به آنچه فکر می کردم فکر کنم. سپس افکار به صورت کلمات ، کلمات به احساسات ، احساسات به حقیقت تبدیل شدند.
و این درک وجود داشت که مسیر اصلاً آنجا نیست. ما باید وسیع تر و بالاتر به نظر برسیم. دیدن تصویر واقعی است عکس وحشتناک بود.
و در اینجا کاتیا احساس عصبانیت کرد. چنین عصبانی طبیعی و سالم. بدون آن نمی توان باتلاقی را که در آن قرار داشت به هم زد.
و تنها پس از آن میل به تغییر و درک مراحل اولیه وجود داشت.
اگر شما ، مانند کاتیا ، جریان را دنبال می کنید ، اما از این واقعیت که همه چیز کمابیش عادی است آرام هستید ، ظاهر موفقیت شما ایجاد می شود ، اما سایه ای از شک در قلب شما وجود دارد - راه شما فقط به حقیقت ، هر چه که باشد
تنها با درک ریشه های پتانسیل درونی خود و مقایسه آن با شرایط بیرونی ، مشاهده ناسازگاری فاجعه بار و در نهایت عصبانی شدن از دروغ گفتن خود ، می توانید چیزی را در زندگی خود تغییر دهید.
علاوه بر این ، شما باید آماده باشید تا همه چیزهایی را که دارید قربانی کنید.
من تکرار می کنم: شما باید آماده باشید تا به همه کمک کنید.
تا زمانی که به خرده های قابل مشاهده رفاه ، در حلقه اجتماعی خود در این مرحله بچسبید ، به چیزهای کوچکی که شما را در این لایه نگه می دارد ، به سطح بعدی نخواهید رسید.
این مستلزم:
-
صادقانه و بسیار عمیق ، وضعیت کنونی را تحلیل کنید
- عصبانی شدن. خودتان اجازه دهید
- این عصبانیت را از دست ندهید و شروع به دلسوزی برای خود نکنید. برای این کار باید خیلی عصبانی شوید.
- برای خودش ، چنین احمقی که کور و بی احساس قبل از هر چیز به خودش!
- فقط خوب بودن را کنار بگذار!
- شروع به کار کنید!
در پایان ، من خواهم گفت که برانگیختن خشم مولد عمداً غیرممکن است. شما باید به نقطه جوش خاصی برسید ، آنچه را که برای زندگی نیاز دارید زندگی کنید ، تجزیه و تحلیل بزرگی از زندگی خود انجام دهید ، بسیاری از چیزهای نامطلوب را در مورد خود بفهمید ، عزیز ، به خود چیزهای زیادی را بپذیرید که دیگران دوست ندارند و غیره.
اما در واقع ، تنها پس از عصبانی شدن می توانید ادامه دهید!
توصیه شده:
ELK را در خود بکشید یا چگونه تفکر خود را تغییر دهید تا زندگی شما تغییر کند
من معمولاً مقالات آموزنده و تحلیلی می نویسم ، اما امروز می خواهم افکار خود را به اشتراک بگذارم و شما را به بحث دعوت کنم. در طول سال جاری ، من هزاران مقاله "شکایت نکنید ، متشکرم!" و صادقانه بگویم ، من از این بابت بسیار عصبانی هستم.
چه چیزی در زندگی شما تغییر ناپذیر است و چه چیزی را می توانید تغییر دهید؟
مشکل این است که ما اغلب یکی را با دیگری اشتباه می گیریم و آنچه را که انتخاب می کنیم بدیهی می دانیم و سعی می کنیم آنچه خارج از کنترل ما است را تغییر دهیم. ضرب المثل معروف درباره حکمت برای اینکه بتوانیم یکی را از دیگری متمایز کنیم بیش از هر زمان دیگری مرتبط است.
تغییر سازمانی بر اساس نظریه متناقض تغییر آرنولد بیسر
برای شروع ، گفتن چند کلمه در مورد نظریه تغییر A.Bisser مهم است. در زبان اصلی به شرح زیر است: تغییر زمانی اتفاق می افتد که کسی به آنچه که هست تبدیل می شود ، اما نه زمانی که سعی می کند آن چیزی باشد که نیست … تغییر در نتیجه تلاش های اجباری فرد برای تغییر یا تغییر شخص دیگر رخ نمی دهد ، در صورتی رخ می دهد که فرد زمان و تلاش خود را صرف آن کند که هست - به عنوان مثال.
تنبلی موتور پیشرفت است
همه جا ما به معنای واقعی کلمه در مورد بهره وری ، مدیریت زمان ، برنامه ریزی فریاد می زنیم. گاهی اوقات این کار آنقدر مزاحم انجام می شود که ما شروع به سرزنش خود می کنیم چرا که می خواهیم تنبل باشیم ، اما آیا واقعاً آنقدر بد است؟ بنابراین ، اگر ناگهان احساس کردید که تنبل شده اید ، سوال بپرس:
موتور تحول
در ادامه کشف اخیر ، می خواهم در مورد آن صحبت کنم مکانیسم جادویی که زیربنای آن است هرگونه دگرگونی انسانی . به نظر می رسد برای همه پزشکان کمک کننده مهم است که به نتایج موثری برسند که درخواست مشتری را برآورده کند. این بدان معناست که چیزی در مشتری تغییر می کند: