2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
"هویت سنگین": صداهایی از گذشته
تعداد زیادی از مردم رنج می برند
از عشق بی نتیجه به خود
کارل منینگر
والدین به یک کودک بال می دهند ،
دیگری - وزنه
(از متن)
من اغلب از مشتریان خود گزینه های مختلفی برای کاهش ارزش خود می شنوم. من به آنها می گویم "من نیستم …"
من زشت هستم ، احمق هستم ، ضعیف هستم ، نمی توانم کاری انجام دهم ، قادر به هیچ کاری نیستم ، خوب نیستم …
اینها نمونه هایی از یک تصویر منفی از I. هستند و این تصویر نگرش فرد را نسبت به خود ، نسبت به جهان ، نسبت به دیگران تعیین می کند ، بر همه افکار و اعمال او تأثیر می گذارد و سرنوشت او را رقم می زند. یک فرد گروگان یک هویت منفی می شود. او مانند یک تار عنکبوت درگیر هویت سنگینی است که توسط دیگران تحمیل شده است. می پرسید چرا متفاوت است؟
دیگران همیشه پشت من هستند
مردم از مردم ساخته شده اند. همه ما از نظرات دیگران بافته شده ایم. افراد دیگر تصویری از "من" را شکل می دهند ، که به طور نامحسوس به هویت من تبدیل می شود. با گذشت زمان ، صدای دیگران به عنوان صدای دیگران شناخته نمی شود ، آنها به صدای خود من تبدیل می شوند.
و افراد مهم و نزدیک از دوران کودکی ما در اینجا اهمیت تعیین کننده ای دارند. کودکان از نظر روانی برهنه هستند. کودکان در برابر درجه بندی فیلتر ندارند. یک فرد بالغ می تواند با انتقاد از ارزیابی دیگران از خود دفاع کند. او می تواند پاسخ دهد - واقعی یا ذهنی. او می تواند در مورد ارزیابی های خارجی گزینشی عمل کند: این برای من مناسب است ، اما این مناسب نیست! کودک نمی تواند این کار را انجام دهد. کودک همه چیز را به عنوان حقیقت درک می کند.
صدای دیگری را بشنوید
در کار با هویت منفی "سنگین" ، من به مشتریان خود تکنیک نویسنده زیر را ارائه می دهم ، که من آن را "صدایی از گذشته من" می نامم.
1. ابتدا ، من پیشنهاد می کنم اظهارات منفی در مورد خود داشته باشید: "من زیبا نیستم … من قادر به هیچ کاری نیستم! من احمقم! من نمی توانم آن را انجام دهم. من نمی توانم کاری کنم…”. هر شخص مجموعه "مورد علاقه" خود را برای کاهش ارزش خود دارد.
2. بیایید آنها را مجدداً به صورت You-statement تغییر دهیم:
شما زیبا نیستید … شما قادر به هیچ کاری نیستید! تو احمقی! شما نمی توانید آن را انجام دهید. هیچ کاری نمیتونی بکنی …
3. بیایید سعی کنیم نویسنده (های) این عبارات You را بیابیم. به عنوان یک قاعده ، دایره این افراد کاملاً قابل پیش بینی است - والدین ، پدربزرگ و مادربزرگ ، خاله ها ، مربیان …
آنها تصویر خاص خود را از من دارند ، تصویری از من و من باید / باید با آن مطابقت داشته باشم و از آن حمایت کنم. من نمی توانم خودم را اینجا بشنوم ، به خودم اعتماد ندارم. درک این نکته مهم است که این خود واقعی من نیست! این یک نظر است. نظر دیگران آنها مرا با آن بار کردند ، به من نسبت دادند ، من را ترساندند! این نظر آنهاست ، این ترس آنهاست ، این تجربه آنهاست! این یک هویت سنگین است که توسط کسی تحمیل شده است.
من اینجا نیستم. هیچ کس من را اینجا نمی شنود ، آنها اهمیتی نمی دهند که من چه احساسی دارم ، آنها آن را برای من بهتر می دانند! همه این مادران ، پدران ، مادربزرگ ها و دیگر معلمان زندگی.
4. و اکنون بیایید سعی کنیم به این نه من پاسخ دهیم.
"من نمی خواهم به شما گوش کنم!" ، "من علاقه ای ندارم!" ، "خفه شو!" ، "مرا تنها بگذار!"
در اینجا مهم است که به نحوی با آنچه به من نسبت داده می شود ارتباط برقرار کنم. می توانید ارسال کنید ، توضیح دهید ، نادیده بگیرید ، شوخی کنید … هرگونه گفتگوی I-Tho مهم است.
وقتی این کار را می کنید ، از ادغام خارج می شوید. شما هویت منفی تحمیلی را به نویسنده برمی گردانید.
تجدید نظر در هویت خود ، تصویر خود را انجام دهید.
مهم این است که هویت تحمیلی منفی خود را از این دانش سنگین رها کنید.
مهم این است که خود را از این تجربه کودکی بیرون بکشید. از موقعیتی که شما ضعیف ، وابسته و آنها بزرگ و قوی بودید. به موقعیت واقعی و بالغ بکشید.
از چنین تمریناتی چه می توانید دریافت کنید؟ شما می توانید خود را بیابید ، من! و صدای من را بیشتر تقویت کنید ، بشنوید و به آن گوش دهید.
من یک عزیز پیدا کردم
من نمونه ای از این تمرین را با یکی از مشتریان خود ارائه می دهم. جملات را به صورت کلمه نوشتم. (با مشتری موافقت شد)
- من به دنبال این شخص در خارج بودم ، اما در خودم پیدا کردم …
- من فردی هستم که دوست دارم با او زندگی کنم …
- من شخصی را پیدا کردم که دوست دارم با او زندگی کنم..
- من با خودم قرار ملاقات گذاشتم … خودم را معالجه کردم …
- من با خودم ارتباط برقرار می کنم و احساس خوبی دارم ، با یک عزیز ارتباط برقرار می کنم …
- من احساس ارزش کردم ، شادی که هستم …
- من گفتم دیگر تسلیم نمی شوم ، به خودم خیانت نمی کنم …
- من شروع به شکوفایی می کنم!
همه ما گروگان تجربه روابط خود با افرادی هستیم که برای ما اهمیت دارند. و در اینجا ، به عنوان هر کسی خوش شانس است. والدین به یک کودک بال می دهند و به فرزند دیگر وزن می دهند. مهم است که به یاد داشته باشید که ارث منفی در قالب یک هویت سنگین یک حکم نیست. شما می توانید و باید کاری در این زمینه انجام دهید.
و روان درمانی گزینه مناسبی برای تصحیح و بازنویسی هویت منفی شما است.
توصیه شده:
چگونه می توان فهمید که گذشته در واقع گذشته است؟
آیا تا به حال فکر کرده اید که می توانید براساس رویدادهایی که در زندگی شما رخ داده است رمان بنویسید؟! بسیار هیجان انگیز و هیجان انگیز ، پر از داستانهای غم انگیز و زیبا از زندگی و عشق ، دوستی صمیمانه یا خیانت ناامید کننده. شما این داستانها را در حافظه و قلب خود حمل می کنید ، مجذوب آنها می شوید و دیگران را مجذوب خود می کنید ، آنها حتی روح حساس ترین و آسیب پذیرترین افراد را لمس می کنند ، نزدیکان و عزیزان شما را نگران خود می کنند و روشنفکران از پیچیدگی در هم آمیختن ، سردرگمی و عزت و
شروع سنگین شروع
کودکان به هرکسی که از آنها مراقبت اصلی می کند وابسته می شوند. زندگی بعدی کودک به شدت به ماهیت این دلبستگی بستگی دارد. احساس امنیت زمانی ایجاد می شود که یک فرد بزرگسال بتواند از نظر احساسی با کودک هماهنگ شود. هماهنگی در ظریف ترین سطوح تعامل بین بزرگسال و کودک آغاز می شود.
دخترانی که دوست نداشتند و بار سنگین اسرار خانواده
"در تمام دوران کودکی ، مادرم موفقیت تحصیلی من را بی ارزش کرد و گفت حداقل باید در کاری مهارت داشته باشم ، در غیر این صورت من بسیار ترسناک و چاق هستم. او هر روز احساس وحشتناکی به من می داد. وقتی در بزرگسالی فهمیدم که او در مورد موفقیت من به دیگران افتخار می کند ، شگفتی من را تصور کنید زیرا در نظر دیگران او را به یک مادر موفق تبدیل کرده است.
گذشته: ضربه ای از گذشته. کل حقیقت از روانشناس خانواده آندری زبروفسکی
گذشته: ضربه ای از گذشته. بر اساس نظرسنجی ها (در کشورهایی با فرهنگ اروپایی) ، مردان به طور متوسط قبل از ازدواج در سن 30 سالگی می توانند تا ده شریک جنسی داشته باشند و / یا تلاش کنند روابط عاشقانه جدی ایجاد کنند. دختران ، قبل از ازدواج زیر 30 سال ، به طور متوسط ، می توانند حداکثر تا پنج شریک جنسی داشته باشند و / یا تلاش کنند رابطه عاشقانه جدی ایجاد کنند.
حسادت و حرص و طمع این غم سنگین را به وجود می آورد
در هیچ موردی قصد حرص و آز را ندارم و حرص و حسد را تحقیر می کنم. برای چی؟ این در همه ما ذاتی است. و حتی جنبه های مثبت زیادی نیز دارد. حسادت غالباً توسعه را برانگیخته و الهام می بخشد. اگرچه ، البته ، ممکن است وجود را مسموم کند. حرص و طمع باعث می شود بیشتر مراقب خود ، منابع ، زمان و انرژی خود باشیم.