ناامیدی در پایین

تصویری: ناامیدی در پایین

تصویری: ناامیدی در پایین
تصویری: علت احساس نا امیدی | ریشه نا امیدی | دلیل نا امیدی | ان ال پی | دکتر بابایی زاد 2024, ممکن است
ناامیدی در پایین
ناامیدی در پایین
Anonim

ناامیدی یکبار در خانه من مستقر شد. درست مانند آن ، آمد ، درها را باز کرد و با لحنی موثق اعلام کرد - "اکنون من اینجا زندگی خواهم کرد."

اولین کاری که انجام داد این بود که همه چیز را در خانه مرتب کند.

شادی به سطل آشغال انداخته شد. با یک جارو سخت تمام هیجان ، کوچک و بزرگ "من می خواهم" ، جسورانه بود.

آن را از دورترین گوشه های امید برداشت و آنها را به قطعات کوچک تقسیم کرد تا هرگز آنها را به هم نچسباند.

تمام تصاویر روشن بی رحمانه از دیوارها کنده شد.

خوب ، دیگر چه چیزی اینجا دارید؟ - ناامیدی با تردید به من نگاه کرد. - شاید چند توهم دیگر در جایی پنهان شده باشد؟ یا برخی انتظارات گلگون و کرکی؟ - بوی ناامیدی را حس کرد و در آپارتمان قدم زد. - بیا ، خودت رویاهای وانیلی ات را بیرون بیاور ، من به یقین می دانم ، آنها جایی هستند که به خوبی پنهان کرده ای!

و من اطاعت کردم. او صندوقچه قدیمی را که شکننده ترین و زیباترین رویاهای من در آنجا نگهداری می شد ، بیرون آورد و با فروتنی آنها را تحویل داد.

من کلا تسلیم شدم.

هنگامی که اطراف کاملاً خالی شد ، ناامیدی چمدان بزرگ خود را باز کرد و به آرامی ، با آرامش چیزهای جدید و ناآشنا را بیرون آورد.

"این بی تفاوتی است" - ناامیدی برای من چیزی بی شکل و نامفهوم تعیین کرد. به محض بیرون کشیدن او از چمدان ، به طرز شگفت انگیزی در سراسر آپارتمان پخش شد. هرجایی که او حضور داشت حتی یک سانتی متر هم نبود. بی تفاوتی پنجره هایم را با حجابی خاکستری پوشانده بود. اکنون جهان یکنواخت شده است.

"و اینجا است درد ، شما باید آن را بخورید بیا ، باز نکنیم! " ناامیدی در حالی که گلوله های تیز را می بلعیدم گفت. بلعیدنش خیلی سخته آنها به چیزی در داخل چسبیده بودند ، مرا از هم جدا کردند ، به طوری که تمام بدنم شروع به شکستن و ضعیف شدن کرد. می خواستم دراز بکشم و تکان نخوردم. هر حرکت نیرو می گرفت ، خسته می شد. رفتم روی تخت و رویش افتادم. به نظر می رسید تنها راهی که می توانم خودم را زنده نگه دارم.

"خوب ، اینجا موارد مورد علاقه من هستند. - ناامیدی لبخند بدخواهانه ای زد. - ناتوانی و ناامیدی" دو تخته سنگ بزرگ با سقوط روی زمین افتاد. من دیدم که چگونه ترکهای عظیمی از آنها در جهات مختلف پخش می شود. برای یک لحظه به نظرم رسید که همه چیز ، اکنون کل خانه من خراب می شود. حتی با این فکر لبخند کمی زدم. بالاخره تموم شد اما در کمال تعجب هیچ اتفاقی نیفتاد. شکاف ها در سقف به هم پیوسته و یخ زده اند. اکنون باد سردی در حال وزیدن آنها بود و برگ ها ، شن و ماسه و انواع زباله ها را از خیابان می کشید. در خانه من مرطوب و سرد شد.

من سرد شده بودم. می خواستم دور هم بچرخم و چشمانم را ببندم. به خواب رفتن. فقط خواب می تواند نجات باشد. فقط آنجا ، من این همه چیز جدید ، این ویرانی را ندیدم.

ناامیدی متوجه آن شد. تخته سنگها را به طرز ماهرانه ای از روی زمین بلند کرد و روی سینه من گذاشت. احساس کردم چگونه این ناتوانی و ناامیدی مرا به تخت فشار آورد. به طور غریزی سعی کردم آنها را دور کنم. من قوی هستم. من میتوانم. زندگی در من بسیار است! اما او حتی نمی توانست انگشتی هم بلند کند. دیگر قدرتی باقی نمانده است.

زیر این وزن منجمد شدم. شاید اگر علائم زندگی را نشان ندهم ، ناامیدی برطرف شود؟! من برای او بی علاقه خواهم شد. چرا باید مرده باشد؟!

حتی در این حالت ، من امید را به دنیا آوردم. به طور عمده ، آنها بوی قوی دارند. سخت است که متوجه آنها نشوید. به محض به دنیا آمدن ، ناامیدی فوراً بوی او را داد! با عجله به سمت من آمد ، امیدم را گرفت و در دستان استخوانی اش فشرد.

"باز هم شما برای خود هستید؟! تا کی می توانید این کار را انجام دهید؟! آیا نمی فهمید که جایی برای این آشغال ها نیست؟ اوف ، دوباره همه خانه بوی گند می دهد!"

احساس کردم اشک از گونه هایم سرازیر می شود. خیلی زیاد. رودخانه ها به نظر می رسد در زیر من دریایی کامل از این اشک ها وجود داشت. و صفحاتی که بر روی من قرار داشت تنها غرق شدن من را در این آبها تسریع کرد. غرق شده بودم …

لب هایم بی صدا فریاد می زد "کمک!"

"هیچ کس نخواهد آمد. هیچ کس شما را نجات نخواهد داد. - گویی ناامیدی را شنیده است. - دست از مقاومت بردارید. تونی ".

غرق شدم."

مقابله با ناامیدی یکی از سخت ترین کارها در زندگی بشر است. این س questionsالات را می پرسد و خواهان پاسخ آن است ؛ راهی برای خروج از حلقه معیوب ناامیدی جستجو می کند و بسیار نادر است.

در چنین دوره ای ، ممکن است فرد حتی به مرگ فکر کند ، بنابراین هیچ گونه ترخیص و پایانی برای چنین وضعیتی وجود ندارد.

اما حتی افکار مرگ افکار تغییر هستند.

و درک این مهم است.

حتی در انتها ، ما همچنان به آسمان نگاه می کنیم.

چالشی که ناشی از ناامیدی است ، متوقف نشدن جنگ ، حرکت از موقعیت قربانی به موقعیت فردی است که قادر به غلبه بر مشکلات است ، شخصی که قهرمان زندگی خود است.

و شاید برای من مهم باشد که بگویم در این مسیر لازم نیست تنها باشید. حتی ابرقهرمانان نیز شخصی را در نزدیکی خود داشتند ، به عنوان مثال ، بتمن رابین)

روان درمانی هم حمایتی است و هم حمایتی ، به ویژه در آن دوره های زندگی که در آب ناامیدی غرق می شویم.

توصیه شده: