2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
این مقاله درباره چگونگی شکل گیری شخصیت در محیط محرومیت عاطفی و سوء استفاده مداوم جسمی و روانی است
از داستان یک مرد 36 ساله: پدرم الکلی بود. هنگامی که پدرم مشروب می خورد ، خشم وحشتناکی بر او وارد می شد ، او شروع به تخریب همه چیز در اطراف خود می کرد ، مادرش را به خون و کبودی می کوبید.
وحشتناک ترین چیز برای من این بود که ببینم مادرش را می زند. او از ترس فریاد زد و از من خواست با پلیس تماس بگیرم. در آن زمان ، تلفن های ثابت در آپارتمان ها در دسترس چند نفر بود ، در حالی که همسایگان در محل تلفن داشتند. من ترسیده به طرف آنها دویدم و فریاد زدم: "با پلیس تماس بگیرید ، پوشه دوباره مادر مست را می زند!" افسر پلیس منطقه عصر دیر آمد.
در آن زمان ، پدر ، بدجنس بود ، خوابیده بود ، مادر قبلاً موفق شده بود زخم هایش را لیس بزند ، و به افسر پلیس منطقه گفت که آنها ، زن و شوهر ، خود به خود متوجه این مشکل می شوند. من در ترس دائمی زندگی می کردم و از هر صدای خش خش می لرزیدم. یک ماه بعد ، پدرم در گاراژ دیوانه بود. وقتی او زنده بود ، خانواده ما به چیزی پایبند بودند. پس از مرگ او متوجه شدم که مادرم نیازی به آن ندارد. او به زودی ازدواج مجدد کرد ، فرزندی به دنیا آورد و من به یک مانع آزاردهنده تبدیل شدم. بنابراین من از آن زمان با احساس پوچی و رها شدن زندگی می کنم. من ازدواج کردم. همسرم از خانواده ای کامل و مرفه ، خودکفا ، آرام است و چیزی مدام او را در خود آزار می دهد ، به نظر می رسد او هرگز در زندگی من را درک نمی کند که ما بسیار متفاوت هستیم. احساس بی فایده ای وجود دارد ، اغلب اوقات با زنانی مانند من - دختران الکلی و منحط ، به فریب می خورد."
این مرد سابقه دوبار اقدام به خودکشی ناقص را دارد.
از داستان یک زن 38 ساله: پدر من یک روان پریش بود - او با وجود این واقعیت که در خانواده ای معتاد به الکل متولد شده بود ، شیوه زندگی سالمی داشت ، اما کاملاً عاری از همدردی بود - او مرا و مادرم را مسخره کرد ، مرا مورد ضرب و شتم قرار داد ، او را تحقیر کرد. من همیشه ترس از او احساس معمول من بود زیرا پدرم از محل کار با عصبانیت به خانه می آمد و می دانستم که اکنون او شروع به ضربه زدن به من می کند ، عصبانیت خود را بر سرم می اندازد و فریاد می زند. گاهی اوقات او دوره های روشنگری داشت ، می توانست با من بازی کند ، ما با هم اسکی و دوچرخه سواری کردیم. من و پدرم با بالش دعوا کردیم (من 5-6 ساله بودم) ، او ، مثل یک شوخی ، صورتم را با بالش پوشاند و مدت زیادی رها نکرد تا من شروع به خفه شدن کرد
وقتی پدرم عصبانی بود ، این حقیقت را پنهان نمی کرد که از من متنفر است و می خواهد من بمیرم.
سپس والدینم طلاق گرفتند و مادرم مرا به مادربزرگم داد. مادرم نیز هرگز پنهان نمی کرد که نسبت به من احساس مادری نمی کند ، من هرگز گرما و عشق را از او ندیدم. بلکه او به من به عنوان یک بار نگاه می کرد. من هرگز احساس نمی کردم که پدر و مادرم می آیند و از ناراحتی هایم شکایت می کنند ، آنها همیشه منبع مشکلات را در من می دیدند.
ظاهراً من از شوهرم انتظار غرامت برای این عقب را داشتم ، که او برای من چیزی شبیه پدر می شد و همه مجرمان من را "مجازات" می کرد. و وقتی شوهرم در کنار من نبود ، انتظارات من را برآورده نکرد ، دنیای تازه ایجاد شده من فرو ریخت ، من دیگر به او اعتماد نکردم ، از او متنفر شدم و از او عصبانی شدم. به نظر می رسید که ما با هم نیرو هستیم ، عشق من به او بستگی به این دارد که او آماده چه کاری برای من باشد. اثبات عشق او باعث شد احساس امنیت کنم.
در حال حاضر من دو فرزند دارم ، اما من ، مانند مادرم ، به آنها احساس محبت نمی کنم ، حتی نمی توانم خودم را وادار کنم که بنشینم و با آنها تکلیفم را انجام دهم ، اگرچه برای هرکسی گلوی آنها را می برم (اما این عصبانیت بیشتر شبیه است عمل کردن به آسیب های دوران کودکی من و چلپ چلوپ منفی).
من قبلاً شرح حال و وضعیت روانی زن جوانی را که با پدری روانگردان بزرگ شده بود ، شرح داده ام.
والدین الکلی ، مانند بیماران روانی ، با ناتوانی در مراقبت از عزیزان و محبت به آنها متمایز می شوند. یکی از اعضای خانواده ، حتی فرزند خودشان ، در آنها همدلی و عشق ایجاد نمی کند ، بلکه بیشتر به عنوان مانعی یا وسیله ای برای رسیدن به اهداف خودخواهانه آنها تلقی می شود.به عنوان مثال ، چنین والدینی می توانند از فرزندان خود مراقبت رسمی داشته باشند و از نظر مالی تأمین می شوند ، اما احساسات مثبت آنها به کودک نمی رسد و بیشتر اوقات روانگردان سعی می کند کودک را به یکی از بستگان خود ، به مدرسه شبانه روزی یا شبانه روزی بفرستد. مدرسه
در چنین خانواده های ناکارآمد چه شخصیتی شکل می گیرد؟
به عنوان یک قاعده ، در چنین محیط خصمانه ای ، روان دچار تغییر شکل می شود. کودک با اختلال شخصیت بزرگ می شود. او یا معتاد به الکل یا روان پریشی می شود ، یا پرخاشگری را به سمت خود هدایت می کند و در تمام طول زندگی خود از افسردگی رنج می برد ، یک سبک زندگی پرخطر را پیش می گیرد و اقدام به خودکشی می کند. غیر معمول نیست که چنین کودکی با بلوغ ، تبدیل به یک "نجات دهنده" شود و رابطه مستقل ایجاد کند که در آن شخص را دائما نجات دهد - یا همسر الکلی ، یا کودک بیمار ، یا دوستان فقیر ، شغلی را به عنوان شغل انتخاب می کنند. پزشک ، نجات دهنده ، نظامی ، روانشناس به منظور احساس نیاز و نجات ، همانطور که یک بار مادر خود را از تجاوز پدرش نجات داد یا به پدر / مادرش در غلبه بر اعتیاد کمک کرد.
ACA و URT چه ویژگی های شخصیتی خواهند داشت؟
1. بی اعتمادی آسیب شناختی (برای آنها دشوار است که به شریک خود اعتماد کنند و او را منبع تهدید نبینند ، شریک این شخص باید هر بار وفاداری و عشق خود را ثابت کند).
2. طغیان خشم غیرقابل کنترل در کوچکترین عکس العمل طرد ، در اعتماد بی جا. حسادت ، کنترل عزیزان یا فاصله گرفتن.
3.مشکلات در بیان احساسات ، گشودگی ، همدلی.
4. احساس پوچی درونی ، احساس هیچ کس در این جهان ، در نتیجه چنین افرادی دائماً نیاز دارند که به خود ثابت کنند که زنده هستند (این با دریافت احساسات شدید ، آدرنالین ، خودزنی به دست می آید ، انواع اعتیاد).
5. تفکر سیاه و سفید. در چنین شخصی ، در تصور ، همه چیز مطابق اصل "همه یا هیچ" به سمت مطلق گرایش دارد ، خواسته های اغراق آمیز از خود و دیگران مطرح می شود. فردی که انتظارات را برآورده نمی کند ، همچنین زمینه فعالیت و سایر جنبه های زندگی مستهلک می شود. بنابراین ، او دائما در جستجوی خود و شرکای قابل اعتماد است ، یا تنها می ماند. اغلب برای عزیزان دشوار است که در برابر تغییرات خلقی و طغیانات پرخاشگری خود مقاومت کنند.
داستانهای ارائه شده در مقاله ، داستانهای مشتری نیستند ، بلکه داستانهای دوستان دوران کودکی هستند که در مقابل من بزرگ شده اند و با آنها تجربه زیادی شده است. من که 30 سال با آنها بودم ، می بینم که علیرغم آنچه در روح آنها می گذرد ، آنها خانواده های عادی ایجاد کرده اند و شرکای صبور و فهمیده به آنها کمک می کند تا بر نوسانات احساسی ، افسردگی ، از دست دادن ایمان به خود ، پرخاشگری ، گرما بیدار شوند. و پاسخگو بودن ، زیرا مهمترین چیز برای فردی که دچار سوءاستفاده و طرد شدن شده است ، احساس حمایت پایدار از یک عزیز است. اما این همیشه صدق نمیکند.
توصیه شده:
بازپرداخت کودکان بزرگسال الکلی
در روان درمانی وجودی مفهوم "پرداخت" وجود دارد - به عنوان مجموعه ای از پیامدها که به دنبال اجرای برخی اقدامات یا انتخاب ها می آید. به سختی می توان رنج فرزندان والدین وابسته را پرداخت عمدی نامید ، زیرا انتخاب استفاده از آنها اعمال خود آنها نبوده است ، و من پیشنهاد می کنم این رنج را به عنوان پرداختی نه برای "
ACA (کودکان بزرگسال الکلی) - می توانید زندگی کنید
بزرگ شدن در خانواده ای ناکارآمد بر ویژگی های روانی فرد تأثیر می گذارد. افراد ویژگی های شخصیتی را ایجاد می کنند که مانع از سازگاری در جامعه و خودشناسی می شود. کودکان بزرگسال الکلی با مشکلات روانی زیادی روبرو هستند ، زیرا نمی دانند چگونه:
روانگردان و روانگردان جمعی
در کتب درسی روانپزشکی ، در میان انواع مختلف بیماریهای روانی ، موردی وجود دارد که از جایگاه ویژه ای برخوردار است. از آنجا که علائم دردناک وجود دارد ، اما خود بیمار سالم است. نام این بیماری روان پریشی القایی است. به عنوان مثال ، بیایید خانواده ای از دو همسر میانسال را تصور کنیم.
معتادان سابق - واقعیت یا خودفریبی ، یا اینکه چگونه توانبخشی اجتماعی معتادان به مواد مخدر می تواند کمک کند
صنعت رسانه های مدرن مملو از تبلیغات "درمان اعتیاد به مواد مخدر" است. اما آیا می توان تا آخر عمر از شر این بیماری خلاص شد؟ متاسفانه نه. در مفهوم سنتی ، درمان یک فرایند است ، پس از آن نیازی به کمک متخصصان نیست. شما نمی توانید در مورد اعتیاد به مواد مخدر چنین صحبت کنید.
ای مردم خوب ، آن وقت چکار می کند؟ چرا ما میل به # روشنایی گاز # مهاجرت # الکل # خشونت و # رفتار ضداجتماعی # Lgbt را در کودکان عزیز ایجاد می کنیم؟
ای مردم خوب ، آن وقت چکار می کند؟ چرا ما میل به # روشنایی گاز # مهاجرت # الکل # خشونت و # رفتار ضداجتماعی # lgbt را در کودکان عزیز ایجاد می کنیم؟ والدین کجا را می بینند …؟ ولی؟ هنگام مرور فیلم ها و کارتون های کودکان ، گرایش به ایجاد تمایل اجباری به خشونت ، مواد مخدر و الکل در کودکان را کشف کردم.