"هفت S" چرا ما زندگی نمی کنیم

فهرست مطالب:

تصویری: "هفت S" چرا ما زندگی نمی کنیم

تصویری:
تصویری: آموزش خوشبو کردن و خوشمزه کردن نانازی توسط ندایاسی خاص برای دختران بدبو 2024, ممکن است
"هفت S" چرا ما زندگی نمی کنیم
"هفت S" چرا ما زندگی نمی کنیم
Anonim

اکثر مردم بیش از نیمی از عمر خود را صرف نارضایتی نیمی دیگر می کنند.

جی لا برویر

برخی از آنها در بیست و پنج سالگی می میرند ، اما به سادگی تا هفتاد سالگی دفن نمی شوند."

اغلب یک شخص در نگاه اول تشخیص عجیبی برای خود قائل می شود - این که او زندگی نمی کند. در ادامه نوشیدن ، خوردن ، برقراری ارتباط ، خرید ، مسافرت ، به این نتیجه می رسد که شادی را احساس نمی کند ، که سعی می کند با تمام این فعالیت ، خلأ درونی را پر کند …

در عین حال ، کمیت به هیچ وجه به کیفیت تبدیل نمی شود ، با بالا بردن سطح اهداف فقط خسته می شود و با رسیدن به مطلوب ، فرد عرق کار را کنار می گذارد و رضایت نمی گیرد.

این مقاله به طور خلاصه موارد اصلی مورد نگرانی را که منجر به ظهور این خلاء درونی می شود ، مورد بحث قرار می دهد ، که مانند سیاه چاله یا دمنتورهای هری پاتر ، زندگی را از ما می سوزاند و اجازه نمی دهد ما شادی کنیم. اتفاقاً همه آنها با حرف "C" شروع می شوند.

"C" شماره 1: ترس

دو نوع انگیزه وجود دارد: "از" و "به". در مورد اول ، ما انگیزه داریم زیرا از همه چیزهای نامطلوب در زندگی فرار می کنیم. اول از همه ، این ترس های ما هستند.

ناپلئون هیل ، در اثر معروف خود بیندیشید و ثروتمند شوید ، درباره شش نوع اصلی ترس صحبت کرد: ترس از انتقاد ، فقر ، از دست دادن عشق ، بیماری ، پیری و مرگ.

در هر صورت ، ترس یک محرک منفی است و همیشه با حالت ناراحتی ، مقاومت ، مبارزه همراه است. در حالی که آنجا وجود دارد ، ما قدرت و نشاط زیادی را برای حفظ آن صرف می کنیم. در نهایت ، به شکل عادات ثابت می شود و ما آنقدر به ترس زندگی می کنیم که نمی توانیم زندگی خود را بدون آن تصور کنیم.

اگر می خواهیم از وجود به زندگی برویم ، رهایی از ترس یک مرحله ضروری است. اگر یک کیسه پنجاه کیلویی را دائماً روی شانه های خود حمل کنید ، نمی توانید شادی کنید. حتی اگر آنقدر عادت کرده باشید که متوجه این بار نشوید …

"C" شماره 2: وابستگی

یک زندگی کامل بدون یک جزء احساسی غیرممکن است. زندگی و احساس نکردن احساسات ، مانند پشت یک لیوان ضخیم ، اغلب منجر به جستجوی اشیایی می شود که می توانند این خلاء داخلی را پر کنند.

در ظاهر ، به نظر می رسد که ما به چیزی یا شخصی چسبیده ایم: غذا ، الکل ، رابطه جنسی ، بازی های آنلاین ، روابط قدیمی … ما توهم زندگی را ایجاد می کنیم که در آن می توانیم لذت ببریم و احساس آرامش و راحتی کنیم.

شاید یکی از بهترین توضیحات برای این فرایند ، قانون جابجایی لئونتیف از انگیزه ای واقعی به یک هدف متوسط باشد. به عنوان مثال ، ما انگیزه ای برای "کاهش استرس" داشتیم و الکل را به عنوان وسیله ای برای رسیدن به خواسته خود انتخاب کردیم. با این حال ، تحت تأثیر این فرایند ، انگیزه اصلی را فراموش کردیم و خود را ، به طور ملایم ، نه در نقطه دلخواه ، پیدا کردیم.

مکانیسم مشابهی زمینه ساز اعتیاد به غذا ، بازی و حتی عشق است. در تعقیب سراب ، ما کمی بازی کردیم ، فکر می کردیم در هر لحظه می توانیم متوقف شویم ، اما به طور نامحسوس اسیر روند دستیابی شدیم ، که برای ما یک هدف جدید شد.

وجود دلبستگی های شخص دیگری در این شبکه ، وابستگی را به وابستگی تبدیل می کند ، که فقط سیستم پیچیده روابط را تقویت می کند. دومی ، اگر نه همه چیز را از شخص می گیرد ، بیشتر قدرت ، احساسات و زمان او را از بین می برد ، به او اجازه نمی دهد در آرامش زندگی کند و لذت ببرد.

"C" شماره 3: سناریوها

این نقطه در بین همه دلایل دیگر از جایگاه ویژه ای برخوردار است ، زیرا از یک طرف عملاً نامشهود است و از سوی دیگر ، تقریباً مهمترین تأثیر را بر این س whyال دارد که چرا ما زندگی نمی کنیم.

سناریوی زندگی مجموعه ای از نگرش های درونی است ، قواعدی که به این سوال پاسخ می دهد که چگونه زندگی کنیم ، چگونه رفتار کنیم و در زندگی برای چه چیزی تلاش کنیم. همه اینها نوعی پیست را تشکیل می دهد که ما ناخودآگاه در آن قدم می زنیم.به عنوان مثال ، رایج ترین سناریو "هنوز نه" نامیده می شود.

تا زمانی که دو زبان دیگر یاد نگیریم یا سه دیپلم دریافت نکنیم ، نمی توانیم جایگاه بهتری در زندگی داشته باشیم …

تا زمانی که به سطح درآمد آبراموویچ نرسیم ، نمی توانیم آرامش داشته باشیم و از زندگی لذت ببریم …

ماهیت هر سناریویی مشروط بودن آن است. به دلایلی ما باید برخی از شرایط را برآورده کنیم ، گاهی اوقات کاملاً غیر واقعی است. غالباً وضعیت مانند یک افسانه پیش می رود ، جایی که یک کشیش کارگری را استخدام کرد: "کلبه را می شویید ، حیاط را تمیز می کنید ، گاوها را شیر می دهید ، گاوها را رها می کنید ، انبار را تمیز می کنید و - خوابید ، استراحت می کنید!"

و گاهی اوقات این شرایط کافی نیست ، و ما ، مانند سیزیف ، سنگی را روی کوهی انداخته ایم ، این روند را دوباره شروع می کنیم. به هر حال ، این نسخه دیگری از سناریوی زندگی است که "تقریبا" نامیده می شود.

شرطی سازی سناریو تا حدودی یادآور نکته قبلی در مورد وابستگی به هم است ، زیرا ما مجبور هستیم در یک دور باطل قدم بزنیم و همچنان در آن مسیر زندگی ، که مطلقا تمایلی به حرکت ندارد ، باقی بمانیم.

"C" شماره 4: خود ارزیابی

عزت نفس تصویری درونی از خود است که هم شکل دارد و هم محتوا. به طرز شگفت انگیزی ، این تصویر هیچ ربطی به قدرت اراده ندارد و فقط بر اساس نحوه ارتباط ما با خود شکل گرفته است.

به هر حال ، افرادی هستند که به طور مداوم احساسات مثبت را در ما برانگیخته و به معنای واقعی کلمه ما را با قدرت ، نور مثبت و درونی خود جذب می کنند. اگر ما خودمان جزو این افراد خوش شانس نیستیم ، می توانیم در مورد مشکلات عزت نفس صحبت کنیم.

ماکسول مولتز ، که جراح پلاستیک بود ، یک اثر عجیب را کشف کرد ، که بعداً در کتاب خود "سایکوسیبرنتیک" توضیح داد. برخی از افرادی که تحت عمل جراحی پلاستیک قرار گرفتند ، هنوز از خود ناراضی بودند ، حتی پس از اینکه چهره آنها دقیقاً همان چیزی بود که می خواستند. M. Moltz این را با این واقعیت توضیح می دهد که تغییر در پارامترهای فیزیکی بدن منجر به تغییر در تصویر داخلی خود نشده است.

تا زمانی که به خود اجازه ندهیم نمی توانیم زندگی را آغاز کنیم. نکته اصلی در اینجا عزت نفس کافی است که بر اساس ابراز پذیرش ، قدردانی ، قدردانی و عشق به خود است.

"C" شماره 5: خانواده

خانواده افرادی را تعیین می کند که در زندگی برای ما مهمتر هستند. رابطه با آنها پایه و اساس هر چیز دیگری است.

مشکلات خانوادگی یا فقدان آن ، اغلب مانند شکاف هایی در پایه های خانه زندگی ما هستند. بدون توجه به آنها ، ما به ساختن ساختمانی ادامه می دهیم که ممکن است شروع به نوسان کند. اگر همچنان چشم خود را بر روی این موضوع ببندیم ، در هر لحظه ممکن است ساختارها فرو بریزند ، مهم نیست که چقدر برای ما درست و کامل به نظر برسند.

نارضایتی های متقابل ، تلقین ، عصبانیت در روابط آسیب های روانی جدی به ما وارد می کند ، بدن ما را تغذیه می کند و عشق را از زندگی بیرون می کند.

اغلب ، چنین مشکلاتی در روابط به معنای واقعی کلمه جلوی چشم ما می آید و به سرعت زندگی ما را تغییر می دهد. این اغلب نتیجه این واقعیت است که ما خانواده و روابط را به عنوان چیزی ثابت در نظر می گیریم ، به عنوان مثال ، یک عکس از سالها پیش ، زمانی که همه چیز خوب بود.

با این حال ، خانواده مانند یک موجود زنده است که دائماً در حال تکامل است و به سرمایه گذاری انرژی ، زمان و البته عشق نیاز دارد. اگر افراد در محیط نزدیک ما ناراضی باشند و ما متوجه این موضوع نشویم ، سعی نکنیم یا نتوانیم به آنها کمک کنیم ، ما زندگی و شادی خود را آغاز نمی کنیم.

"C" شماره 6: خود تحقق

هر یک از ما به طریقی برای بیان خود تلاش می کنیم. اگر کار "یافتن مکان خود در زیر نور خورشید" غیرممکن به نظر برسد ، نشان می دهد که موانعی وجود دارد که در روند بیان خود دخالت می کند. اغلب اینها "S" هستند که ما در مورد آنها صحبت کردیم ، به ویژه از "سه" اول. ترس ها ، وابستگی های متقابل و شرط بندی سناریو فرد را در چنگال محکم نگه می دارد ، جایی که اغلب فراموش می کند که خواسته ها و ارزش های خود را دارد ، نه دیگران.

مشکل خودآگاهی اغلب نشان می دهد که یک شخص زندگی نمی کند ، سعی می کند به نظرات معتبر کسی گوش دهد ، و همه چیز را "درست" انجام دهد. این مطمئناً به سازگاری در جامعه ، کسب اعتبار و تأیید کمک می کند. اما با گذشت زمان درک می شود که دویدن با چرخ سنجاب به هیچ وجه شما را به یک زندگی واقعاً شاد نزدیک نمی کند.

تحقق خود با تجلی عمیق ترین ارزشهای انسانی همراه است. در هرم نیازهای مزلو ، مطابق با "بالای" آن است ، جایی که نیاز به خودشکوفایی در آن قرار دارد. اما در چنین سطح بالایی ، "فریب" غیرممکن است ، غیرممکن است که خود را متقاعد کنید که این یا آن تجارت متعلق به شما است ، اگر اعتراض داخلی یا همان خلأ را احساس می کنید …

"C" شماره 7: معنی

آخرین نکته از مشکلاتی که ما را از زندگی باز می دارد با معنا و به طور دقیق تر با احساس فقدان آن مرتبط است.

اغلب از دست دادن معنا در نتیجه عمل مشکلات با "C" قبلی ، که در بالا مورد بحث قرار گرفتیم ، رخ می دهد و نوعی شاخص است. علیرغم این واقعیت که این احساس مبهم و گاهی فراگیر به نظر می رسد ، دلیل بسیار خاصی دارد.

نکته کلیدی در اینجا از دست دادن ارتباط با مهمترین فرد زندگی ما ، یعنی با خودمان است.

ما اغلب خیانت و خیانت در مقابل شخص را به عنوان جرم تلقی می کنیم ، تنها در صورتی که به خود ما مربوط نباشد. به نظر نمی رسد که به خود خیانت کنید ، بر خلاف ارزش های خود باشید غیر معمول نیست.

ما تحمل خواهیم کرد … ما زنده خواهیم ماند … نه این بار …

خط بسیار نازک و نامرئی که فراتر از آن ما شروع به قطع ارتباط با خود می کنیم. از دست دادن خود. احساس معنا چیز جدیدی نیست یا فوق العاده پیچیده نیست که نیاز به درک بیشتر دارد. برعکس ، این حسی است که به خودی خود بسیار آشنا ، ساده و قابل درک است. مثل لحظه ای روشن از دوران کودکی. مثل یک لحظه بصیرت. مثل بازگشت به خانه …

توصیه شده: