تسلیم زندگی

تصویری: تسلیم زندگی

تصویری: تسلیم زندگی
تصویری: تسلیم زندگی نشوید استاد تغییر باشید 💐🙏 2024, ممکن است
تسلیم زندگی
تسلیم زندگی
Anonim

مثل را به خاطر دارید؟ حدود دو وزغ ، یکی از آنها شیر خورد و کره را از شیر خارج کرد ، و دیگری تسلیم شد و مرد.

و حالا درباره واقعیت. چقدر طول می کشد تا شیر به کره تبدیل شود؟ و چه سرعت و قدرت تکان خوردن پاهای وزغ می تواند این کار را انجام دهد؟ به هر حال ، من خیلی تنبل نبودم و متوجه شدم که 6000 دور در دقیقه است. حتی در دوران ابرقهرمانان پر از جیوه و جادوی دیگر ، تصور آن دشوار است. آیا وزغ برقی دیده اید؟ من نه

و در اینجا س mainال اصلی این است - آیا وزغها واقعاً در مایع می میرند ، اگرچه در آب کاملاً طبیعی احساس می شوند؟

کل این در بارهی چیست؟ و این واقعیت که این ایده که در هر شرایط نامفهومی تکان می خورد و ادرار وجود دارد - درست نیست. اگرچه این امر آنقدر در ذهن شما وجود دارد که در مواقع لزوم و در مواقع غیر ضروری تردید می کنید. به هر حال ، این تنها کاری است که وزغهای هوشمند که می خواهند زندگی کنند انجام می دهند. و اگر این استعاره را به واقعیت تبدیل کنید؟

بیایید دو وزغ ماده - تینا و زویا را بگیریم. فرض کنیم هر دو از شغل خود اخراج شده اند. تینا تا جایی که می توانست شروع به تکان خوردن کرد. من صدها رزومه نوشتم ، آنها را برای صدها کارفرما ارسال کردم و پس از 10 مصاحبه ، همان شغل را با همان رئیس ، با چشم انداز یکسان پیدا کردم. درست است ، هیچ قدرتی برای کار باقی نمانده بود. و همچنین معلوم شد که تینا بی دلیل اخراج نشده است - او ضعیف کنار آمد و نه به این دلیل که یک فرد تنبل بود ، بلکه به این دلیل که سوخته و تمام انگیزه خود را از دست داده است. اما از آنجایی که مشغول لجن کشی بودم ، وقت نکردم متوجه آن شوم. بنابراین تینا با یک افسردگی سرد و خفیف سقوط کرد (اجازه دهید سرنوشت او را تشدید نکنید).

زویا بعد از اخراج شروع به نوشیدن قهوه کرد. بعد از 12. در کافه ای که وقتی سرکار بودم نمی توانستم به آنجا بروم. زویا خوشحال شد ، اگرچه از بی احتیاطی خود کمی شرمنده بود. او رنگ خرید و به آموزش نقاشی رفت. نه ، این یک داستان جادویی نیست که در آن او فقط به این دلیل که نویسنده می خواهد هنرمند شود. زوئی آرام شد و اجازه داد زندگی جریان یابد و به آنچه به او پیشنهاد می دهد توجه کند. او با دوستان قدیمی ملاقات کرد. و در یکی از جلسات معلوم شد که دوستش فقط یک جای خالی ارائه می دهد که زویا در مورد آن خیال می کرد. بنابراین ، زویا با استراحت و غرق شدن در رنگ ، شغلی پیدا کرد ، اگرچه هنوز مشخص نیست که چه کسی را پیدا کرده است.

نتیجه گیری شماره 1: در هر شرایط نامفهومی ، به اطراف خود نگاه کنید - اگر این زیستگاه طبیعی شما باشد ، چطور؟ سپس لغزش حتی جنایت علیه خود به نظر می رسد.

نتیجه گیری شماره 2: پس از نگاه کردن به اطراف ، فکر کنید - قدرت شما برای چیست؟ و کجا می توان آنها را دوباره پر کرد؟

نتیجه گیری شماره 3: تسلیم شدن گاهی ایده بدی نیست … به هر حال تسلیم شدن به معنی از دست دادن نیست. بلکه این یک تشخیص است که هیچ یک از ما اسب کروی در خلا نیستیم ، شخص بخشی از زندگی و فرایندهای آن است. وقتی به شدت تپش می زنم ، در این توهم زندگی می کنم که تنها هستم و هیچ چیز و هیچ کس در اطراف نیست ، من فقط با اضطراب خود زندگی می کنم و با او ارتباط برقرار می کنم. مثل شنا کردن ، تظاهر به این که آب وجود ندارد. تسلیم شدن در برابر دیدن ، احساس و تعامل است. تسلیم شدن به شریک گاهی به این معنی است که سرانجام او را می بینید و اعتراف می کنید که او نیز در این رابطه است. در چنین مشارکتی ، فرصت و لذت بسیار بیشتری نسبت به خارج از ذهن وجود دارد.

نتیجه گیری شماره 4: البته ، شما می توانید تقلب را انتخاب کنید. بعدش چی؟ آیا آمادگی این را دارم که در کما از روغن فرو بروم؟

من اینجا در مورد آگاهی بدنام نمی نویسم ، به نظر می رسد این یک پس زمینه است. در عوض ، من می خواهم در کلمه تسلیم تجدید نظر کنم - محدودیت های کنترل را بپذیرم ، جریان خود را ببینم و در آن مجسم شوم. ترسناک ، آره اما بسیار وسوسه انگیز است)

هنگام نوشتن این مقاله حتی به یک وزغ آسیبی نرسید.

توصیه شده: