رویاها کجا می روند؟ مقاله روانشناسی غم انگیز

تصویری: رویاها کجا می روند؟ مقاله روانشناسی غم انگیز

تصویری: رویاها کجا می روند؟ مقاله روانشناسی غم انگیز
تصویری: ملا لندی مشهور به ملا جن گیر قسمت دوم . #ملا_لندی #ملا_جنگیر #طنز #فکاهی #charkhand #جوک#سرگرمی خنده 2024, آوریل
رویاها کجا می روند؟ مقاله روانشناسی غم انگیز
رویاها کجا می روند؟ مقاله روانشناسی غم انگیز
Anonim

آن دوره شاید زیباترین دوره زندگی او بود. او عاشقانه تحسین می کرد. به من زهره میگن بوسیدن لمسی گودی روی شانه هایش (درست مثل مادرم در دوران کودکی دور). او نمی توانست به اندازه کافی نفس بکشد و ببیند … او خدای او بود. و او شوالیه و قهرمان او است.

… او زیر نگاه تابناک معشوق بیدار شد. او را تحسین می کرد. و سپس - من نمی توانستم خودم را دور کنم. او با او بود ، در او بود ، او بود: آنها یکی هستند.

فقط یکبار اینطور دوست داشته باش و بعد وقتی خوش شانس باشید آنها خوش شانس بودند … آنها یکدیگر را دوست داشتند - با نورهای شمالی ، غروب آسمانی ، رنگین کمان جادویی روی موج ، نور بلند و معنوی.

… اما این افسانه الهام بخش ، به بدبختی همه ، بدون تحمل آزمایشات به پایان رسید. عاشقان از هم جدا شدند …

او تصمیم گرفت که برای بهترین حالت است. این دشوار ، دشوار است و بعید است که خوشبختی این شخص باشد. حداقل زندگی روزمره آنها تأیید کرده است که چنین نخواهد بود. بنابراین همه چیز درست است و بهترین است. برای او.

… با گذشت زمان ، عاشقان سابق گیج شدند. اما در روح قهرمان یک خاطره والا از آن زمان فراموش نشدنی و نگاه معشوقش بود که صبح با او ملاقات کرد …

آیا او می داند که او خوب است؟ او باید به نحوی به او بگوید: در حال حاضر و برای همیشه او گردا است ، اگر او فقط به آن نیاز داشته باشد. گذشته آنها آسمان مقدس اوست. و او را برکت می دهد.

… و حالا ، 11 سال بعد ، برادرش خبرهای منتظرش را برایش آورد. اما اصلاً آسمانی ، بلکه حتی زمینی و و و و … خیره کننده در ماهیت واژگون آن …

او رومئو را در خیابان ملاقات کرد.

- خوب ، او چطور است؟ رومئو بی سر و صدا پرسید.

- به طور کلی - بسیار خوب ، - برادر پاسخ داد ، - متاهل ، دو فرزند. او شما را به یاد می آورد ، سلام می رساند!

- چرا به سلام او احتیاج دارم؟ - رومئو با بدبینی تف کرد ، - در حال حاضر (در ازدواج خود ، با دو فرزند دیگر افراد) او یک ماده ضایعاتی است. او گفت که چگونه آن را قطع کرد ، و با قطع گفتگو ، در تاریکی شب ذوب شد …

حتی برادرم غافلگیر شد: آنها عشق داشتند - آیا واقعا این امکان وجود دارد؟! او از گفتن چیزی خجالت می کشید و این پاسخ را به او منتقل کرد … او نمی توانست باور کند …

- این نوعی تحریف و کفر است! آیا من مادی هستم؟ روح من ، نوری که من ساطع می کنم ، حافظه من ، شخصیت من ، همه این مواد است؟ چرا خرج شد؟ من زنده ام ، نفس می کشم ، یک شمع وجود دارد …

در داخل او ، یک مین موشک قوی منفجر شد و یک قیف کیهانی در روح او شکل گرفت. "مواد زائد ، مواد زائد …" تنها چیزی بود که در گوش او شنیده می شد. با آنچه او در مورد او به خاطر داشت مطابقت نداشت ، اما اینها کلمات او بود. برادر دروغ نمی گوید …

یک جمله خیره کننده بهشت او را برای همیشه بست ، نور بالا را بست. او فکر کرد: "عجیب است ، آیا من چیزی از او خواستم؟ من برای گذشته تشکر کردم و در صورت نیاز دستم را دراز کردم - و بس … او اشتباه می کرد: من هرگز مواد ضایعاتی هیچکس نبودم."

… ظاهراً هر دو در اینجا اشتباه کردند. ناهنجاری مهلکی که در فضای آنها بوجود آمده است نتیجه انصراف متقابل است که به نوبه خود رویای مقدس را زیر پا گذاشته است. یا شاید تمسخر شوم شیطان پرست؟

بگذارید داستان را با یک مثل به پایان برسانیم - یک قیاس …

شاید رویاها بر سر مردم از بهشت فرود بیایند - نور ، بادکنک ، اما از یک لمس بی خیال و زمینی آنها تکه تکه می شوند ، خالی می مانند ، بی ارزش هستند ، در کف دست و پا می شوند … این درباره رویاها است ، اما عشق؟ عشق مسئولیت بالایی است ، اعتباری آسمانی ، پیشرفت مقدسی است. عشق به شما پاداش می دهد و از او می پرسند: اگر شکست بخورید ، تا ابد مایه خنده شیطان خواهید بود ، با یک تکه پاره در قلب خود.

توصیه شده: