2024 نویسنده: Harry Day | [email protected]. آخرین اصلاح شده: 2023-12-17 15:44
گاهی اوقات در محل کار با خودکشی روبرو می شوم. به دلایلی من این کلمه را دوست ندارم. "مرگ" به نوعی متفاوت به نظر می رسد.
اولین باری که او را از نزدیک دیدم زمانی بود که با خودم برخورد کردم.
بار دوم در محل کار. و من ترسیده بودم ، مضطرب بودم ، دستانم می لرزید. و شرم آور بود. من از بی اهمیتی هایی که برای مشتری به ارمغان می آورم شرم می کنم ، زیرا نمی توانم درد او را تحمل کنم. من از سلامتی و سلامتی خود شرمنده هستم. من از ناتوانی خودم شرمنده ام …
و امروز دوباره به چهره مرگ نگاه کردم.
من در این 30 دقیقه مکالمه با مشتری بسیار زندگی کرده ام.
من واقعاً می خواهم با شما به اشتراک بگذارم.
اول اضطراب و ترس. انکولوژی. ناامیدی درد فیزیکی بی پایان و مسکن در موارد منع مصرف !!! 4 سال عذاب بشر !!!
اشک. خیلی آرام ، عمیق ، کند. ناامیدی
او برای مادرش زندگی می کند ، او می ترسد که با مرگ او صدمه ای به او وارد کند.
اما او می خواهد احساس درد نکند. و تنها یک راه نجات وجود دارد - مرگ.
و من به خودم گوش می دهم. چه اتفاقی برای من افتاده است؟
لرزش. در مواجهه با مرگ. من حتی هنوز شروع به غر زدن نمی کنم ، اما او قبلاً بوی دروغ را حس می کند … همه چیز اینجا واقعی ، خالص ، نوعی برهنگی ، بی رحمانه واقعی است.
و من می گویم که من همدرد هستم و می خواهم کلمات صادقانه واقعی را برای او بیابم ، به طوری که آنها از قلب برآیند ، نه از سر. من نمی توانم به او کمک کنم تا از رنج هایش بکاهد. اما من می توانم بمانم. و من می خواهم این کار را صادقانه و بدون دروغ انجام دهم. و حیف است که این یک تلفن باشد ، من دست او را لمس می کردم …
و من همچنین تعجب می کنم که چگونه ، با چنین دردی ، روح او زنده است. چگونه او عشق و شفقت را نسبت به مادرش حفظ می کند. چگونه جرات کرد با من تماس بگیرد
احساس احترام می کنم
اخلاق ، اومانیسم و همه چیز دیگر … ناگهان بیزار شد.
این حق مقدس هر شخصی است که با خدا ، شخصی ، قراردادی منعقد کند و مربوط به هیچکس نباشد و آن را فسخ کند. سپس ، وقتی خود مرد تصمیم می گیرد. بخاطر غرور نجات دهندگان ، این ما نیستیم که سرنوشت دیگران را تعیین کنیم. من به او درباره احترام خود برای تصمیمش می گویم. بله ، من حق ندارم در زندگی او دخالت کنم. و این تصمیم شخصی او است ، گفتگوی او با خدا. من اینجا کسی نیستم اما … من واقعاً می خواهم این تصمیم آنقدر متعادل باشد که حداکثر تعداد دفعات به تعویق بیفتد … به بعد …
این را به او می گویم و تنفسش را می شنوم … این لحظه آنقدر مهم است … احساس می کنم او مرا باور دارد! من از روی احساسات صحبت می کنم ، و سپس یک توده به گلوم می خورد …
بله ، من می خواهم بگویم "زندگی کنید ، لطفاً ، ما تصمیم نمی گیریم ، اگر زندگی به ما داده شده است ، ما باید با معنی یا بدون معنا زنده بمانیم …". اما من کی هستم که این را بگویم؟! فقط می توانم بگویم اگر صداش را هنوز بشنوم از صمیم قلب خوشحال می شوم …
مرگ. مکزیکی ها درست می گویند که او را سنت می نامند. تردیدها ، ترس ها ، مشکلات … چگونه همه چیز در جلوی چهره مقدس مرگ نمایان و مستقیم می شود. آیا می خواهید تصمیم درستی بگیرید؟ شروع به لذت بردن از زندگی کنید؟ تصور کنید که فردا خواهید مرد … صادقانه بگویم ، تصور کنید … و هیچ س questionsال یا تردیدی نخواهید داشت. مرگ همه چیز را در کفهای پاک خود به شما نشان می دهد. او ارزش همه چیز را به شما نشان خواهد داد!
فقط مرگ مقدس به شما یک هیجان واقعی از زندگی ، از هر ثانیه I -AM ، از هر نفس می بخشد … زندگی را احساس کنید - این است!
و بالاخره … رویای قدیمی ام را به یاد می آورم. من در امتداد خیابان قدم می زنم ، و در اطراف من سر و صدا ، سرگرمی ، یک کارناوال باشکوه ، پرها ، ماسک ها وجود دارد … و یک کالسکه بزرگ مجلل در حال رفتن است. به آرامی ، تحمیل کننده. من متوقف می شوم. و از پنجره یک چشمه بلند و بلند و تاریک بیرون می آید … مرگ من. برای من عجیب به نظر می رسید - مرگ در وسط کارناوال. چیز عجیبی نیست! جایی که زندگی وجود دارد ، مرگ نیز وجود دارد. و فقط با نگاه به سوراخ چشم او می توانید این جشن زندگی را تا استخوان احساس کنید!
تماس با وعده تماس مجدد به پایان رسید …
توصیه شده:
قبرستان روانشناسان: وقتی روانشناس دهم کمک نمی کند
"من قبل از شما ده روانشناس داشتم. هیچ کدام به من کمک نکرد. و تو نیز به من کمک نخواهی کرد. " مراجعه کنندگان با قبرستان روانشناسان خود هستند. شخصی عمداً سعی می کند شهرت "محبوب ترین" افراد "بی فایده" را از بین ببرد ، کسی شکایات بی پایان را در انجمن ها می نویسد که روانشناسان و روانشناسان مکیده اند ، هیچ چیز کمک نمی کند و همه شارلاتان ها ، کسی در سکوت و با تمرکز سوزن را به عروسک وودو می چسباند.
شخصی که به روانشناس مراجعه می کند چگونه تغییر می کند
هنگامی که با روانشناس یا روان درمانگر به قرار ملاقات می روید ، در واقع شما در حال ملاقات مهیج مهمی با خودتان هستید ، زیرا در آنجا فرآیند دگرگونی مثبت و گنجاندن ذخایر پنهان … یک مراسم مقدس … مشورت مستلزم ارتباط مثر است. بسیاری از مردم فکر می کنند که صحبت با یک دوست (دوست ، بستگان) کافی است و مشکل به خودی خود حل می شود.
نگاه کردن به خورشید زندگی بدون ترس از مرگ
موضوع مرگ تا حدود زیادی ما را نگران می کند. تقریباً همه از مرگ می ترسند ، فقط این ترس به طرق مختلف خود را نشان می دهد (به شکل نگرانی برای عزیزان ، در تلاش برای پشت سر گذاشتن هرچه بیشتر فرزندان ، به جا گذاشتن اثری در تاریخ ، نوشتن کتاب ، در شکل فوبیا و کنترل مداوم ، رفتار محافظتی ، عدم تمایل به ترک آسایش منطقه ، سرپیچی از مرگ با رفتارهای مخاطره آمیز ، کمک به افراد بیمار نهایی و حتی خودکشی ، به طور متناقض و غیره).
دستکاری کنندگان در خانواده داستان دختری که "بسیار دوست" مادر در حال مرگ در حال مرگ است
مامان! من نمی توانم همیشه با تو زندگی کنم! بالاخره من تحصیلات عالی گرفتم ، دیپلم قرمز دارم! من دعوت شده ام تا در بهترین موسسه در زمینه آموزش کار کنم! - ناتاشا به مادرش فریاد زد. بیش از یک ساعت است که او و مادرش در حال بحث در مورد این موضوع هستند که او تصمیم گرفته است به مسکو برود و همه چیز برای او آماده است.
مرگ آنقدرها هم ترسناک نیست که بتوان مرگ را زیبا کرد
من به شما هشدار می دهم که این متن توسط شخص غیر شخصی من "یک فرد زنده ، علاقه مند" نوشته شده است و هیچ ارتباطی با شخصیت غیر شخصی "روانشناس جدی" ندارد :) امروز شروع به تماشای آخرین فصل مجموعه تلویزیونی مورد علاقه ام "